معماری کلمات در رباعی با بهار، تابستان، پاییز و زمستان

معماری کلمات در رباعی با بهار، تابستان، پاییز و زمستان ای سردی نو بهار پیرم کردی در تنگه‌ی یک فصل اسیرم کردی مردم همه گشنه‌ی…

ادامه مطلب

نه آتش اهریمن و نه دشمن بود

نه آتش اهریمن و نه دشمن بود نه پیل قوی پنجه‌ی مردافکن بود تلخ است حکایت زمین‌خوردن من آن‌کس که جفا کرد به حقم #زن…

ادامه مطلب

مرا به عذاب منشان!

مرا به عذاب منشان! خواب مرا به زور نگیر! خسته‌ام شهرزاد قصه‌گو! دیگر نمی‌خواهم پایان قصه را بشنوم… از حضور خفیف او که دل‌خواهت است؛…

ادامه مطلب

گویا نمانده هیچ‌کسی غیرِ سایه‌ام

گویا نمانده هیچ‌کسی غیرِ سایه‌ام من معدنِ شکایت و کانِ گلایه‌ام مادر به‌جای شیر به‌من اشک داده است اندوهِ من سرشتِ من و گریه مایه‌ام…

ادامه مطلب

سربازم و سرسپردن من عشق است

سربازم و سرسپردن من عشق است در سینه‌ی غم فشردن من عشق است تو زنده بمان همیشه و عاشق باش تو زنده بمان که مردن…

ادامه مطلب

در آخرین پروازهای‌مان همواره محبوس زمینیم!

در آخرین پروازهای‌مان همواره محبوس زمینیم! و آن‌جا که آزادی و رهایی از پیکر پارچه‌های چسبیده به تن هم می‌گذرد زنجیر به تن کرده‌ایم! آن‌گاه…

ادامه مطلب

چرا یار و دیار در کنار هم می‌آیند؟

چرا یار و دیار در کنار هم می‌آیند؟ یار برای دیار قافیه‌ی خوبی نیست! آسمان به زمین و زمین به آسمان پر بکشد؛ فیل از…

ادامه مطلب

‍به خاطر تمام شش صبح‌های تابستانی متاسفم

‍به خاطر تمام شش صبح‌های تابستانی متاسفم که به جای دویدن در خیابان روبروی آینه نشستم و یک ساعت مشغول کمرنگ کردن لکه‌ی تیره‌ی روی…

ادامه مطلب

اول حرف مردمم عمری‌ست

اول حرف مردمم عمری‌ست قصۀ سیب و گندمم عمری‌ست فکر کردم که دوستم داری با خودمم در توهمم عمری‌ست تمنا توانگر

ادامه مطلب

‍ مردَم شدی که بوسه ببخشم لب تو را

‍ مردَم شدی که بوسه ببخشم لب تو را با جسم سرد، گرم بسازم شب تو را مردَم شدی که بگذرم از زنده‌گی خویش از…

ادامه مطلب

‍ خوش به‌حالت پرندۀ زیبا، آسمانت همیشه بارانی‌ست

‍ خوش به‌حالت پرندۀ زیبا، آسمانت همیشه بارانی‌ست وای بر من‌که چشم خستۀ من پشت دیوار درد زندانی‌ست خوش به‌حالت اگرکه گریه کنی همه حتی…

ادامه مطلب

‍ بالاتر از معشوقه و بالاتر از همسر

‍ بالاتر از معشوقه و بالاتر از همسر بالاتر از شک بودی و بالاتر از باور تو کوه بودی آفتابی پشت سر با تو خورشید…

ادامه مطلب

نامه ی یک صد و سی ام

نامه ی یک صد و سی ام ژوزه‌ی عزیزم ساعت شنی کم عمر ما به عبث تمام شد. زنده‌گی آیینه‌وار، نامرد است؛ تو پشت آیینه‌های…

ادامه مطلب

مثل کوهی که در آغوشِ من است

مثل کوهی که در آغوشِ من است عمر نوحی که در آغوشِ من است تنِ سوزانِ مردِ زیبایی‌ست ـ این شکوهی که در آغوشُ من…

ادامه مطلب

قتل‌های روحی از کشته کشته ساخته‌اند،

قتل‌های روحی از کشته کشته ساخته‌اند، مرده‌گان روحی دانه به دانه راه می‌روند! دریغ که هیچ محکمه‌یی برای این قتل‌ها وجود ندارد. اگر قرار بود…

ادامه مطلب

سرت سلامت اگر روزگار یارت نیست

سرت سلامت اگر روزگار یارت نیست نه روزگار؛ نه گیرم که یار یارت نیست کلاه خوب و قشنگی‌ست روی سر بگذار که سایه هست اگر…

ادامه مطلب

خوشا به حال شکستی که می‌رسد از راه

خوشا به حال شکستی که می‌رسد از راه خوشا به حال همان کوه مانده در دل کاه خوشا به حال تو ای انتظار بیهوده خوشا…

ادامه مطلب

تو ریشه‌ی منی!

تو ریشه‌ی منی! از تو آب می‌خورم! از تو بال می‌کشم! از تو نور می‌گیرم! قیچی برداشته‌ام افتاده‌ام به جانم برگ‌های رنج را دانه به…

ادامه مطلب

بند هر پیراهنی از شانه می‌افتد

بند هر پیراهنی از شانه می‌افتد گاهی شانه‌های ما چنان پیر و خسته می‌شوند که حتی بار آستین را هم نمی‌توانند تحمل کنند. چه برسد…

ادامه مطلب

آوخ کابل جان!

آوخ کابل جان! اگر می‌دانستیم روزی تو را از ما خواهند گرفت؛ لحظه لحظه‌ات را قدر می‌دانستیم. هوای پر دودت را؛ دریای خشکت را که…

ادامه مطلب

‍ کی شده‌ست آغاز این راهی که پایانی نداشت

‍ کی شده‌ست آغاز این راهی که پایانی نداشت درد من از اولش هم هیچ درمانی نداشت خوانده‌ام من شعرهایم را یکایک مو به مو…

ادامه مطلب

‍ در گلویم نشسته‌ای ای بغض،

‍ در گلویم نشسته‌ای ای بغض، استخوان بودنت نشد باور ای زبان تمام عاشق‌ها بی‌زبان بودنت نشد باور گرگ بودم و اعتماد تو بود ختم…

ادامه مطلب

‍ از حرف از سکوت

‍ از حرف از سکوت در این شیشۀ دراز رخ، عطر تن تو را حبس کرده‌ام! ای‌کاش می‌توانستم بوسه‌ات را نیز در شیشه‌یی حبس کنم…

ادامه مطلب

نامۀ یک ‌صد و بیست ‌و هشتم

نامۀ یک ‌صد و بیست ‌و هشتم آه ای گمشدۀ پیدا! ای معنی به دنیا آمدنم! که تا چشم باز کردم تو را دیدم و…

ادامه مطلب

مادرم یک‌دامن، گل‌داشت و یک‌کوه، سنگ

مادرم یک‌دامن، گل‌داشت و یک‌کوه، سنگ دلش نیامد سنگ را روی سرم خراب کند! یک‌دامن گل را روی سرم ریخت و خودش در دل سنگ‌ها…

ادامه مطلب

قد می‌کشد گیاه غزل با صدای تو

قد می‌کشد گیاه غزل با صدای تو انگار پر شده است دلم از هوای تو معنای زنده‌گی من انگار مردن است تنها به خاطر تو…

ادامه مطلب

سر مانده بی‌کلاه، به دادم نمی‌رسی؟

سر مانده بی‌کلاه، به دادم نمی‌رسی؟ ای مرد بی‌سپاه، به دادم نمی‌رسی؟ تسبیح‌های من سبب دوری‌ام شدند «هَیَ‌عَلَی‌الفَلاَح» به دادم نمی‌رسی؟ گیرم که رستگار شدم…

ادامه مطلب

خون اندوه، رگ‌های مرا آبیاری کرده است

خون اندوه، رگ‌های مرا آبیاری کرده است از گیسوانم جنگل می‌روید از دهانم دود می‌جهد از گونه‌هایم اناب از پیشانی‌ام خورشید… باغ‌بان از دست رفته‌ی…

ادامه مطلب

تو را نمی‌دیدند.

تو را نمی‌دیدند. تو را نمی‌شناختند. چنان عاشقانه نگاهت کردم که نگاه‌ها عاشقت شدند. چنان راز طلایی وجود تو را به تمام جهان شرح دادم…

ادامه مطلب

به اتوبان بزرگی که خیابان وصل است؛

به اتوبان بزرگی که خیابان وصل است؛ به درختان حجیمی که گلستان وصل‌ است و به راهی که به من وصل می‌شود؛ تا کوچ و…

ادامه مطلب

ای آدمک کوکی! ای کوکیِ سرگردان!

ای آدمک کوکی! ای کوکیِ سرگردان! من مانده به تو خیره، تو مانده به من حیران ای منتظرش یک عمر با قهوه‌ی یخ‌کرده هر روز…

ادامه مطلب

‍ ما کفتر و بازیم نه یک روح، نه یک تن

‍ ما کفتر و بازیم نه یک روح، نه یک تن لعنت به دل تنگ تو، لعنت به دل من بس‌کن که ازین قصه دلم…

ادامه مطلب

‍ روبروی تو می‌نشینم با ….آنچنانی که دوستت دارم

‍ روبروی تو می‌نشینم با ….آنچنانی که دوستت دارم با زبانی که دوستم داری؟ با زبانی که دوستت دارم روبروی تو ماه‌ها همه‌گی لب‌شان تا…

ادامه مطلب

‍ امروز بیش از پیش خود را خسته می‌بینم

‍ امروز بیش از پیش خود را خسته می‌بینم این قلب مادر مرده را بشکسته می‌بینم لب‌های پستت بوسه ارزان می‌دهند؛ اما از ساده‌گی هر…

ادامه مطلب

یک‌روح مانده است، دوتا استخوان به‌هم

یک‌روح مانده است، دوتا استخوان به‌هم این است انتهای دو تا یار جان به‌هم جز چشم‌های خیره به هم غرق در سکوت دیگر چه گفته‌اند…

ادامه مطلب

می‌چکم از غم تو آب مقطر شده‌ام

می‌چکم از غم تو آب مقطر شده‌ام من که از تشنه‌گی روح مکدر شده‌ام عطر یک مرده به حلقوم اتاقم پیچید آه ای مرگ! ببین!…

ادامه مطلب

مبارزه در فضای آزاد

مبارزه در فضای آزاد نوزادان ما در گهواره می‌جنگند پیران ما در بستر بیماری می‌جنگند زنان‌مان‌ در خیابان می‌جنگند مردان ما پشت میز کار می‌جنگند…

ادامه مطلب

قوانین تو را که برای من وضع کرده بودی

قوانین تو را که برای من وضع کرده بودی در دستان تمام زنان دیدم و لرزیدم چون شاخه‌ گل سرخی که برای من آوردی و…

ادامه مطلب

دیگر هیچ پرده‌یی حق مرا از نور آفتاب نمی‌گیرد

دیگر هیچ پرده‌یی حق مرا از نور آفتاب نمی‌گیرد زیرا دیگر آفتابی در آن‌سوی پنجره نیست! پرده‌ها را کنار نزنید! دیگر هیچ سروی مانع چشم‌انداز…

ادامه مطلب

خدا زن را برهنه آفرید.

خدا زن را برهنه آفرید. خدا از رفتن تو با خبر بود. تو که نباشی… لباس رنگارنگ به چه کارم آید؟ ــ بلند؛ ــ کوتاه؛…

ادامه مطلب

تو مثل نقاشی‌های کودکی من می‌مانی؛

تو مثل نقاشی‌های کودکی من می‌مانی؛ مثل نقاشی‌ آدم‌های ابتدایی بر دیوار غار؛ مثل رؤیای شکار بوفالو به مرد گرسنه‌ی غارنشین؛ مثل آرزوی کِرم زمینگیر…

ادامه مطلب

بمان کنار همان خواهر نداشته‌ات

بمان کنار همان خواهر نداشته‌ات که سرزمین تو یک عمر خواهرت باشد و بغض کوه ستبری به روی شانه‌ی تو غریو قله‌ی پامیر در برت…

ادامه مطلب

اشک دارد کم کم از اندوه بالا می‌رود

اشک دارد کم کم از اندوه بالا می‌رود مُرده‌یی در شهر من از کوه بالا می‌رود روح افتاده‌ست در پای تن بالانشین خواب می‌بینم؟ که…

ادامه مطلب

‍ کنون با مغز بیمارم، چه است عیدی که من دارم؟

‍ کنون با مغز بیمارم، چه است عیدی که من دارم؟ ندادم دل به دستانش که از او دست بردارم من و تنهایی و دوری…

ادامه مطلب

‍ دو باره پر شدم از فکرهای پوچ و خراب

‍ دو باره پر شدم از فکرهای پوچ و خراب شکست پشت شکست و عذاب پشت عذاب تو ای ستاره‌ی خورشید یأس و نومیدی دگر…

ادامه مطلب

‍ آسمان گشته است نامم که، اشک‌ریزان به پات بنشین‌ام

‍ آسمان گشته است نامم که، اشک‌ریزان به پات بنشین‌ام به بهاران که می‌رسد مشکوک؛ به پرستوی شاد بدبین‌ام تلخی روزهای شیرین و تلخی قرص‌های…

ادامه مطلب

یک‌سو من و حکایت نابی به نام تو

یک‌سو من و حکایت نابی به نام تو بیداری خموشم و خوابی به نام تو در بین دست‌های من استی و نیستی دریا منم همیشه…

ادامه مطلب

می باخته بر آن دو لب مدهوشش

می باخته بر آن دو لب مدهوشش آغشته‌ی آغوش و لب خاموشش تب نیست اگر شعله‌ی آتش شده‌ام خورشید مرا گرفته در آغوشش تمنا توانگر

ادامه مطلب

مرا با درخت اشتباه گرفتی؛ درختی که تحمل تیرباران برف و باران و توفان را دارد

مرا با درخت اشتباه گرفتی؛ درختی که تحمل تیرباران برف و باران و توفان را دارد درختی لطیف شدم فریاد تو چنان صاعقه‌یی برق‌آسا و…

ادامه مطلب

کاش مرا مجالی بود که با اسب تنهایی به کوچه‌باغ گذشته باز گردم

کاش مرا مجالی بود که با اسب تنهایی به کوچه‌باغ گذشته باز گردم به تازه‌گی گل‌دان‌ها به آفتاب‌های دل بام به سلامتی سلام‌ها به گرمی…

ادامه مطلب