یار مستغنی و ما مستغرق دریای عشق

یار مستغنی و ما مستغرق دریای عشق آه از استغنای حسن و وای از استیلای عشق شد بعشق آن جوان موی سیاه من سپید وز…

ادامه مطلب

وجود ما زغمت تا عدم نخواهد شد

وجود ما زغمت تا عدم نخواهد شد غم تو از دل ما هیچ کم نخواهد شد کسیکه سیر نگشت از غم تو در همه عمر…

ادامه مطلب

هزار سال سفر از وجود تا عدم است

هزار سال سفر از وجود تا عدم است ولی چو بر سر جان پا نهیم یک قدم است کسی که از دهنت آب زندگی ره…

ادامه مطلب

هرکه شد سویش چو سایه در قفا می‌افتمش

هرکه شد سویش چو سایه در قفا می‌افتمش تا مرا با خود برد در دست و پا می‌افتمش زین هوس گر شب به سنگ از…

ادامه مطلب

هرچند که یوسف بجمال از همه بیش است

هرچند که یوسف بجمال از همه بیش است حسن نمکین تو بلای دل ریش است چون گل همه تن آب حیاتی تو ولیکن چون خار…

ادامه مطلب

هر چند من سگ توام ای مشگبو غزال

هر چند من سگ توام ای مشگبو غزال با من سگ تو انس نگیرد بهیچ حال آن عارض و لطافت و خال و خطم بسوخت…

ادامه مطلب

نوروزی ازین ما بفراغی ننشستیم

نوروزی ازین ما بفراغی ننشستیم با لاله رخی گوشه باغی ننشستیم مردیم بتاریکی و تنهایی هجران یکشب به مهی پیش چراغی ننشستیم ما سوختگان را…

ادامه مطلب

نمیخواهد که دست کس رسد بر طاق ابرویش

نمیخواهد که دست کس رسد بر طاق ابرویش بود پیوسته آن ابرو بلند از تندی خویش چنین در خاک و خون افتاده ام مگذرا ای…

ادامه مطلب

نظاره تو به هر دیده کی توان کردن

نظاره تو به هر دیده کی توان کردن نظر بروی تو باید بچشم جان کردن بخشم و ناز نگاهی بما کنی گاهی گر این نگه…

ادامه مطلب

ناخورده می ز نرگس او دل خمار یافت

ناخورده می ز نرگس او دل خمار یافت تا چیده یک گل از مژه صد زخم خار یافت میکرد شمع از آتش دل بی قرار…

ادامه مطلب

مه من که هرگز گزندت نه بینم

مه من که هرگز گزندت نه بینم فراق توام سوخت چندت نه بینم بصد سر و نازم اگر دیده افتد یکی همچو قد بلندت نه…

ادامه مطلب

من که از دور ترا بینم و مدهوش شوم

من که از دور ترا بینم و مدهوش شوم کی بود طاقت آنم که هم آغوش شوم گرچه ناز تو مرا جامه تن کرد قبا…

ادامه مطلب

من از اول ترا خورشید عالم سوز میدیدم

من از اول ترا خورشید عالم سوز میدیدم همه امروز می بینند و من آنروز میدیدم بیاران مینمود از غمزه چشمت مردمی لیکن من از…

ادامه مطلب

مستم و در جوش می بینم دل مجنون خویش

مستم و در جوش می بینم دل مجنون خویش آتشم ای گریه منشان تا بریزم خون خویش گر نریزی جرعه یی در کام من چون…

ادامه مطلب

مرا صد خار از آن نوگل اگر در دل درون آید

مرا صد خار از آن نوگل اگر در دل درون آید اگر خاری رود بیرون ز چشم من برون آید بزهر چشم و خون دل…

ادامه مطلب

مجال حلقه صحبت کرابخانه تست؟

مجال حلقه صحبت کرابخانه تست؟ که کعبه حلقه چشمش بر آستانه تست میانه تن و جان باوجود مهر ازل کجاست آنچه میان من و میانه…

ادامه مطلب

ما خود بریده ایم دل از کار خویشتن

ما خود بریده ایم دل از کار خویشتن لیکن تو رحم کن بگوفتار خویشتن من جان فروشم و تو بهیچم نمی خری کس چون تو…

ادامه مطلب

لعل جانبخشش که آرام دل شیدا ازوست

لعل جانبخشش که آرام دل شیدا ازوست راحت جان است ما را بلکه جان ما ازوست از گلستان جهان هرگز مبادا کم چو سرو آن…

ادامه مطلب

گهی که بر منت از مرحمت نظر باشد

گهی که بر منت از مرحمت نظر باشد طپیدن دل ریشم زیاده تر باشد بصد نشاط رسم سوی تو چو باز آیم دلم طپان و…

ادامه مطلب

گرمی کوثر بدان لبهای خندان داده اند

گرمی کوثر بدان لبهای خندان داده اند جرعه دردی بما هم دردمندان داده اند آنهمه خوبی که یوسف داشت در مصر جمال از ملاحت دلبر…

ادامه مطلب

گرچه بی بختم و دور از رخ گلفام توام

گرچه بی بختم و دور از رخ گلفام توام شکر این بخت چگویم که در ایام توام مرغ هرگز نپرد سوی من و من همه…

ادامه مطلب

گر من از درد تو مردم هرگزت دردی مباد

گر من از درد تو مردم هرگزت دردی مباد جان من گر خاک شد بر خاطرت گردی مباد میرم از درد و نپرسی وه چه…

ادامه مطلب

گر شد سر ما خاک ره دوست چه باک است

گر شد سر ما خاک ره دوست چه باک است ای خاک بر آنسر که درین راه نه خاک است از بسکه بناخن همه دم…

ادامه مطلب

گر تشنه آب خضری از سر اخلاص

گر تشنه آب خضری از سر اخلاص برخیز و بمیخانه درآ از سر اخلاص میخانه بود کوثر و اخلاص تو رهبر آنجا نرسد کس بجز…

ادامه مطلب

گر التفات بود شمع مجلس مارا

گر التفات بود شمع مجلس مارا به کیمیای نظر زر کند مس مارا مرو ز دیده که نقش بنفشه خالت بجای مردم چشم است نرگس…

ادامه مطلب

کوی او خواهی دلا محنت کش اغیار باش

کوی او خواهی دلا محنت کش اغیار باش دم مزن خاموش همچون صورت دیوار باش امشبم خواب اجل خواهد ربود ای دل ولی شایدم آن…

ادامه مطلب

کس عشوه خونخواری او را نشناسد

کس عشوه خونخواری او را نشناسد کس دشمنی و یاری او را نشناسد از بسکه رخ از عربده افروخته چون گل کس مستی و هشیاری…

ادامه مطلب

کاکل شکست و شد گره کار بسته تر

کاکل شکست و شد گره کار بسته تر کار دل شکسته ما شد شکسته تر ابرو گشاده بود و مرا کار بسته بود بر زد…

ادامه مطلب

فلک بدور تو طفلی که در وجود آورد

فلک بدور تو طفلی که در وجود آورد کجا به مسجد و محراب سر فرود آورد کسی که قبله گهش آن دو طاق ابرو شد…

ادامه مطلب

عیش ما یک عشوه از چشم سیاه او بس است

عیش ما یک عشوه از چشم سیاه او بس است عاشقان را از دو عالم یک نگاه او بس است دل که جوید از دهانش…

ادامه مطلب

عمرم همه با صوت نی و چنگ بسر رفت

عمرم همه با صوت نی و چنگ بسر رفت وز سیلی عشق آنهمه از گوش بدر رفت من سوختم از عشق و ترا هیچ خبر…

ادامه مطلب

عاشقم بر آن بت و دل خون که از اندیشه است

عاشقم بر آن بت و دل خون که از اندیشه است کز پس هفتاد سالم بت‌پرستی پیشه است از دل پرخون مستان ای پری غافل…

ادامه مطلب

صید یوسف صورتان دل از ره معنی کند

صید یوسف صورتان دل از ره معنی کند گرگ بیمعنی چه سگ باشد که این دعوی کند آنچه بیند دیده مجنون نبیند چشم غیر گرچه…

ادامه مطلب

شور ستمت چند کند دور ز خویشم

شور ستمت چند کند دور ز خویشم شوری مکن ای کان نمک بادل ریشم خونریزی مژگان تو ای مرهم دل چند تا چند زنی بر…

ادامه مطلب

شبی که بی تو برین پیر خسته حال گذشت

شبی که بی تو برین پیر خسته حال گذشت شبی گذشت که گویی هزار سال گذشت مگر بیایی و عمری نوم دهی از وصل که…

ادامه مطلب

شادمان از وصل جانان بخت ما هرگز نبود

شادمان از وصل جانان بخت ما هرگز نبود عاشقان را بخت و خوبان را وفا هرگز نبود با هزاران دوستی بیگانه از ما شد سگت…

ادامه مطلب

سنگ جفا بقصد دل زار خسته ام

سنگ جفا بقصد دل زار خسته ام مفکن که من ز طالع خود دلشکسته ام خونا به گر شدست سرشگم عجب مدار داغ درون خویش…

ادامه مطلب

سرم فدای رهی باد کان سوار آید

سرم فدای رهی باد کان سوار آید سری که خاکره او نشد چه کار آید تو جلوه یی کن و صد مرغ دل بدام آور…

ادامه مطلب

سجده بت گر کنم در نظرم روی تست

سجده بت گر کنم در نظرم روی تست قبله جانم تویی روی دلم سوی تست روی تو هرجا بود قبله جان من است خاطر من…

ادامه مطلب

ساقی بیا که دست ارادت بهم دهیم

ساقی بیا که دست ارادت بهم دهیم باشد که دست محنت ایام خم دهیم گنج دل از خرابه می در کف آوریم وین خاک تیره…

ادامه مطلب

زان در پی یارم که عنانم به کف اوست

زان در پی یارم که عنانم به کف اوست بر من چه گناه است کشش از طرف اوست او تشنه به خون من و گر…

ادامه مطلب

ز بسکه گرد رهت جان عاشقان دارد

ز بسکه گرد رهت جان عاشقان دارد نسیم کوی تو پیوسته بوی جان دارد دو نرگس تو ز مژگان بصد زبان در حرف چرا چه…

ادامه مطلب

رقیب مانع دیدار یار من شده است

رقیب مانع دیدار یار من شده است عجب ستاره نحسی دچار من شده است برزوگار که این فتنه بود کز خط تو بلای جان من…

ادامه مطلب

ذوق دیدار تو در جان بلاکش باشد

ذوق دیدار تو در جان بلاکش باشد راحت کعبه پس از زحمت ره خوش باشد حاجت سوختنم نیست چه دورم ز لبت ماهی از آب…

ادامه مطلب

دی که آن کان نمک خنده بر این مجنون کرد

دی که آن کان نمک خنده بر این مجنون کرد من چه گویم که چه با این جگر پرخون کرد غرق خون گشته ام از…

ادامه مطلب

دمی که همنفسان گرم گفتگو بینم

دمی که همنفسان گرم گفتگو بینم من از کناره به دزدیده روی او بینم لطیفه هاست…. گشایم از رخ تو زلف و مو بمو بینم…

ادامه مطلب

دل کباب از لعل او چون از دلش بیرون کنم

دل کباب از لعل او چون از دلش بیرون کنم همچو آتشپاره یی چسبیده بر دل چون کنم ای چو جان جا کرده بر دل…

ادامه مطلب

دل بکف میداشتم عمری نگاه از دست تو

دل بکف میداشتم عمری نگاه از دست تو ساعدت خواهی نخواهی برد آه از دست تو پنجه کردم با تو بیرحم و زیان کردم از…

ادامه مطلب

در گریبان ریز ساغر زاهد سالوس را

در گریبان ریز ساغر زاهد سالوس را تا بسوزد ز آتش می خرقه ناموس را خسته دل را دمی جانبخش می باید طبیب عیسیی جو…

ادامه مطلب

اگر چه ساقی جان می نهاد در دستت

اگر چه ساقی جان می نهاد در دستت حقیقتی دگرست این که می کند مستت پی نظاره خود جام جم تو را دادند تو خود…

ادامه مطلب