کاش مرا مجالی بود که با اسب تنهایی به کوچه‌باغ گذشته باز گردم

کاش مرا مجالی بود که با اسب تنهایی به کوچه‌باغ گذشته باز گردم
به تازه‌گی گل‌دان‌ها
به آفتاب‌های دل بام
به سلامتی سلام‌ها
به گرمی تو
اکنون که سرخورده‌ام
از آفتاب‌های لب بام
از لب بی‌حرف تو
از پاییز گل‌دان‌ها
بگذار که حسرت‌هایم از امیدهایم بلندتر باشد
پیری چنین است
زنده‌گی در گذشته
مرگ در حال

تمنا توانگر

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *