این غافلان که جود فراموش کرده‌اند

این غافلان که جود فراموش کرده‌اند آرایش وجود فراموش کرده‌اند آه این چه غفلت است که پیران عهد ما با قد خم سجود فراموش کرده‌اند…

ادامه مطلب

بیخود ز نوای دل دیوانهٔ خویشم

بیخود ز نوای دل دیوانهٔ خویشم ساقی و می و مطرب و میخانهٔ خویشم زان روز که گردیده‌ام از خانه بدوشان هر جا که روم…

ادامه مطلب

چون سرو بغیر از کف افسوس، برم نیست

چون سرو بغیر از کف افسوس، برم نیست از توشه بجز دامن خود بر کمرم نیست چون سیل درین دامن صحرای غریبی غیر از کشش…

ادامه مطلب

در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع

در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع تا نپیوستم به خاموشی نیاسودم چو شمع دیدنم نادیدنی، مدنگاهم آه بود در شبستان جهان تا چشم…

ادامه مطلب

رفتی و در رکاب تو رفت آبروی گل

رفتی و در رکاب تو رفت آبروی گل چون سایه در قفای تو افتاد بوی گل ناز دم مسیح گران است بر دلم این خار…

ادامه مطلب

سبکروان به زمینی که پا گذاشته‌اند

سبکروان به زمینی که پا گذاشته‌اند بنای خانه‌بدوشی به جا گذاشته‌اند خوش آن گروه که چون موج دامن خود را به دست آب روان قضا…

ادامه مطلب

فلک به آبلهٔ خار دیده می‌ماند

فلک به آبلهٔ خار دیده می‌ماند زمین به دامن در خون کشیده می‌ماند طراوت از ثمر آسمانیان رفته است ترنج ماه به نار کفیده می‌ماند…

ادامه مطلب

ما درین وحشت سرا آتش عنان افتاده‌ایم

ما درین وحشت سرا آتش عنان افتاده‌ایم عکس خورشیدیم در آب روان افتاده‌ایم ناامید از جذبهٔ خورشید تابان نیستیم گر چه چون پرتو به خاک…

ادامه مطلب

مکتوب من به خدمت جانان که می‌برد؟

مکتوب من به خدمت جانان که می‌برد؟ برگ خزان رسیده به بستان که می‌برد؟ دیوانه‌ای به تازگی از بند جسته است این مژده را به…

ادامه مطلب

هر چه دیدیم درین باغ، ندیدن به بود

هر چه دیدیم درین باغ، ندیدن به بود هر گل تازه که چیدیم، نچیدن به بود هر نوایی که شنیدیم ز مرغان چمن چون رسیدیم…

ادامه مطلب

از جلوهٔ تو برگ ز پیوند بگسلد

از جلوهٔ تو برگ ز پیوند بگسلد نشو و نما ز نخل برومند بگسلد طفل از نظارهٔ تو ز مادر شود جدا مادر ز دیدن…

ادامه مطلب

باد بهار مرهم دلهای خسته است

باد بهار مرهم دلهای خسته است گل مومیایی پر و بال شکسته است شاخ از شکوفه پنبه سرانجام می‌کند از بهر داغ لاله که در…

ادامه مطلب

تا به کی درخواب سنگین روزگارم بگذرد

تا به کی درخواب سنگین روزگارم بگذرد زندگی در سنگ خارا چون شرارم بگذرد چند اوقات گرامی همچو طفل نوسواد در ورق گردانی لیل و…

ادامه مطلب

چون صراحی رخت در میخانه می‌باید کشید

چون صراحی رخت در میخانه می‌باید کشید این که گردن می‌کشی، پیمانه می‌باید کشید کم نه‌ای از لاله، صاف و درد این میخانه را با…

ادامه مطلب

درون گنبد گردون فتنه بار مخسب

درون گنبد گردون فتنه بار مخسب به زیر سایهٔ پل موسم بهار مخسب فلک ز کاهکشان تیغ بر کف استاده است به زیر سایهٔ شمشیر…

ادامه مطلب

روزگاری شد ز چشم اعتبار افتاده‌ام

روزگاری شد ز چشم اعتبار افتاده‌ام چون نگاه آشنا از چشم یار افتاده‌ام دست رغبت کس نمی‌سازد به سوی من دراز چون گل پژمرده بر…

ادامه مطلب

سودا به کوه و دشت صلا می‌دهد مرا

سودا به کوه و دشت صلا می‌دهد مرا هر لاله‌ای پیاله جدا می‌دهد مرا باغ و بهار من نفس آرمیده است بیماری نسیم، شفا می‌دهد…

ادامه مطلب

عمری است حلقهٔ در میخانه‌ایم ما

عمری است حلقهٔ در میخانه‌ایم ما در حلقهٔ تصرف پیمانه‌ایم ما از نورسیدگان خرابات نیستیم چون خشت، پا شکستهٔ میخانه‌ایم ما مقصود ما ز خوردن…

ادامه مطلب

ما رخت خود به گوشهٔ عزلت کشیده‌ایم

ما رخت خود به گوشهٔ عزلت کشیده‌ایم دست از پیاله، پای ز صحبت کشیده‌ایم مشکل به تازیانهٔ محشر روان شود پایی که ما به دامن…

ادامه مطلب

موج شراب و موجهٔ آب بقا یکی است

موج شراب و موجهٔ آب بقا یکی است هر چند پرده‌هاست مخالف، نوا یکی است خواهی به کعبه رو کن و خواهی به سومنات از…

ادامه مطلب

نیستم غمگین که خالی چون کدویم می‌کنند

نیستم غمگین که خالی چون کدویم می‌کنند کز می گلرنگ، صاحب آبرویم می‌کنند گرچه می‌سازم جهانی را ز صهبا تر دماغ هر کجا سنگی است…

ادامه مطلب

آبها آیینهٔ سرو خرامان تواند

آبها آیینهٔ سرو خرامان تواند بادها مشاطهٔ زلف پریشان تواند رعدها آوازهٔ احسان عالمگیر تو ابرها چتر پریزاد سلیمان تواند سروها از طوق قمری سر…

ادامه مطلب

ای شمع طور از آتش حسنت زبانه‌ای

ای شمع طور از آتش حسنت زبانه‌ای عالم به دور زلف تو زنجیر خانه‌ای شد سبز و خوشه کرد و به خرمن کشید رخت زین…

ادامه مطلب

تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل؟

تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل؟ تا کی به سینه سنگ زنم ز آرزوی دل؟ افتد ز طوف کعبه و بتخانه در بدر…

ادامه مطلب

حضور دل نبود با عبادتی که مراست

حضور دل نبود با عبادتی که مراست تمام سجدهٔ سهوست طاعتی که مراست نفس چگونه برآید ز سینه‌ام بی آه؟ ز عمر رفته به غفلت…

ادامه مطلب

دل را به زلف پرچین، تسخیر می‌توان کرد

دل را به زلف پرچین، تسخیر می‌توان کرد این شیر را به مویی، زنجیر می‌توان کرد هر چند صد بیابان وحشی‌تر از غزالیم ما را…

ادامه مطلب

روی کار دیگران و پشت کار من یکی است

روی کار دیگران و پشت کار من یکی است روز و شب در دیدهٔ شب‌زنده‌دار من یکی است سنگ راه من نگردد سختی راه طلب…

ادامه مطلب

سوختی در عرق شرم و حیا ای ساقی

سوختی در عرق شرم و حیا ای ساقی دو سه جامی بکش، از شرم برآ ای ساقی از می و نقل به یک بوسه قناعت…

ادامه مطلب

کو جنون تا خاک بازیگاه طفلانم کنند؟

کو جنون تا خاک بازیگاه طفلانم کنند؟ روبه هر جانب که آرم، سنگبارانم کنند هست بیماری مرا صحت چو چشم دلبران می‌شوم معمورتر چندان که…

ادامه مطلب

ما کنج دل به روضهٔ رضوان نمی‌دهیم

ما کنج دل به روضهٔ رضوان نمی‌دهیم این گوشه را به ملک سلیمان نمی‌دهیم خاک مراد ماست دل خاکسار ما تصدیع آستان بزرگان نمی‌دهیم بی‌آبرو،…

ادامه مطلب

من نمی‌آیم به هوش از پند، بیهوشم گذار

من نمی‌آیم به هوش از پند، بیهوشم گذار بحر من ساحل نخواهد گشت، در جوشم گذار گفتگوی توبه می‌ریزد نمک در ساغرم پنبه بردار از…

ادامه مطلب

هر ذره ازو در سر، سودای دگر دارد

هر ذره ازو در سر، سودای دگر دارد هر قطره ازو در دل، دریای دگر دارد در حلقهٔ زلف او، دل راست عجب شوری در…

ادامه مطلب

از جنون این عالم بیگانه را گم کرده‌ام

از جنون این عالم بیگانه را گم کرده‌ام آسمان سیرم، زمین خانه را گم کرده‌ام نه من از خود، نه کسی از حال من دارد…

ادامه مطلب

با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است

با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است با دهان خشک مردن بر لب دریا خوش است نیست پروا تلخکامان را ز تلخیهای عشق آب…

ادامه مطلب

تا از خودی خود نبریدند عزیزان

تا از خودی خود نبریدند عزیزان چون نی به مقامی نرسیدند عزیزان چون عمر سبکسیر ازین عالم پرشور رفتند و به دنبال ندیدند عزیزان دادند…

ادامه مطلب

چو دیگران نه به ظاهر بود عبادت ما

چو دیگران نه به ظاهر بود عبادت ما حضور قلب نمازست در شریعت ما ازان ز دامن مقصود کوته افتاده است که پیش خلق درازست…

ادامه مطلب

دست در دامن رنگین بهاری نزدم

دست در دامن رنگین بهاری نزدم ناخنی بر دل گلزار چو خاری نزدم شبنمی نیست درین باغ به محرومی من که دلم خون شد و…

ادامه مطلب

ز گل فزود مرا خارخار خندهٔ تو

ز گل فزود مرا خارخار خندهٔ تو که نیست خندهٔ گل در شمار خندهٔ تو مرا ز سیر گلستان نصیب خمیازه است که نشکند قدح…

ادامه مطلب

شرح دشت دلگشای عشق را از ما مپرس

شرح دشت دلگشای عشق را از ما مپرس می‌شوی دیوانه، از دامان آن صحرا مپرس نقش حیران را خبر از حالت نقاش نیست معنی پوشیده…

ادامه مطلب

کنون که از کمر کوه، موج لاله گذشت

کنون که از کمر کوه، موج لاله گذشت بیار کشتی می، نوبت پیاله گذشت درین محیط پر از خون، بهار عمر مرا به جمع کردن…

ادامه مطلب

ما گر چه در بلندی فطرت یگانه‌ایم

ما گر چه در بلندی فطرت یگانه‌ایم صد پله خاکسارتر از آستانه‌ایم درگلشنی که خرمن گل می‌رود به باد در فکر جمع خار و خس…

ادامه مطلب

موج دریا را نباشد اختیار خویشتن

موج دریا را نباشد اختیار خویشتن دست بردار از عنان گیر و دار خویشتن زهد خشک از خاطرم هرگز غباری برنداشت مرکب نی بار باشد…

ادامه مطلب

هر که در زنجیر آن مشکین سلاسل ماند، ماند

هر که در زنجیر آن مشکین سلاسل ماند، ماند عقده‌ای کز پیچ و تاب زلف در دل ماند، ماند پاکشیدن مشکل است از خاک دامنگیر…

ادامه مطلب

از سر کوی تو گر عزم سفر می‌داشتم

از سر کوی تو گر عزم سفر می‌داشتم می‌زدم بر بخت خود پایی که برمی‌داشتم داشتم در عهد طفلی جانب دیوانگان می‌زدم بر سینه هر…

ادامه مطلب

بار غم از دلم می گلرنگ برنداشت

بار غم از دلم می گلرنگ برنداشت این سیل هرگز از ره من سنگ برنداشت از شور عشق، سلسله‌جنبان عالمم مرغی مرا ندید که آهنگ…

ادامه مطلب

پیرانه‌سر همای سعادت به من رسید

پیرانه‌سر همای سعادت به من رسید وقت زوال، سایهٔ دولت به من رسید پیمانه‌ام ز رعشهٔ پیری به خاک ریخت بعد از هزار دور که…

ادامه مطلب

حجاب جسم را از پیش جان بردار ای ساقی

حجاب جسم را از پیش جان بردار ای ساقی مرا مگذار زیر این کهن دیوار ای ساقی به یک رطل گران بردار بار هستی از…

ادامه مطلب

دل را کجا به زلف رسا می‌توان رساند؟

دل را کجا به زلف رسا می‌توان رساند؟ این پا شکسته را به کجا می‌توان رساند؟ سنگین دلی، وگرنه ازان لعل آبدار صد تشنه را…

ادامه مطلب

ز خال عنبرین افزون ز زلف یار میترسم

ز خال عنبرین افزون ز زلف یار میترسم همه از مار و من از مهرهٔ این مار میترسم ز خواب غفلت صیاد ایمن نیستم از…

ادامه مطلب

صبح در خواب عدم بود که بیدار شدیم

صبح در خواب عدم بود که بیدار شدیم شب سیه مست فنا بود که هشیار شدیم پای ما نقطه صفت در گرو دامن بود به…

ادامه مطلب