‍ از حرف از سکوت

‍ از حرف از سکوت
در این شیشۀ دراز رخ، عطر تن تو را حبس کرده‌ام!
ای‌کاش می‌توانستم بوسه‌ات را نیز در شیشه‌یی حبس کنم
و چشم‌هایت را… و موهایت را…
و حتی خودت را ای‌کاش می‌توانستم در کنار خودم حبس کنم
تا که هیچ جایی نروی
تا که مال من باشی
اما تو رهایی رها… و رها… و رها…
چون نسیمی بی‌جای هرجا و در هر آغوشی
می‌وزی و می‌وزی…
تو موج هستی
که هیچ‌جایی آرام نمی‌گیری
مال همه هستی و مال هیچ‌کس نیستی
دل را خوش می‌کنم که من، مال تو باشم
روزگاری‌ست که زنده‌گی ثبتی‌ست
تصویر ثبت می‌شود
صدا ثبت می‌شود
لحظه ثبت می‌شود
خاطره ثبت می‌شود
تو چرا
تو چرا ثبت نمی‌شوی؟!

تمنا توانگر

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *