غزلیات فرخی یزدی
آنان که از فراعنه توصیف میکنند
آنان که از فراعنه توصیف میکنند از بهر جلب فایده تعریف میکنند بام بلند همسر نام بلند نیست از فکر کوته است که تصحیف میکنند…
از بسکه غم به سینه من بسته راه را
از بسکه غم به سینه من بسته راه را دیگر مجال آمد و شد نیست آه را دانم چو دیده دید، دل از کف رود…
نازم آن سرو خرامان را که از بس ناز دارد
نازم آن سرو خرامان را که از بس ناز دارد دسته سنبل مدام از شانه پا انداز دارد رونما گیرد ز گل چون رو نماید…
گر چه مجنونم و صحرای جنون جای منست
گر چه مجنونم و صحرای جنون جای منست لیک دیوانه تر از من دل شیدای منست آخر از راه دل و دیده سر آرد بیرون…
غم نیست که با اهل جفا مهر و وفا داشت
غم نیست که با اهل جفا مهر و وفا داشت با اهل وفا از چه دگر جور و جفا داشت از کوی تو آن روز…
سراپا کاخ این زورآوران گر زیوری دارد
سراپا کاخ این زورآوران گر زیوری دارد ولی بزم تهی دستان صفای دیگری دارد نیارد باد امشب خاک راهش را برای ما مگر در رهگذار…
رسم و ره آزادی یا پیشه نباید کرد
رسم و ره آزادی یا پیشه نباید کرد یا آنکه ز جانبازی اندیشه نباید کرد سودی نبری از عشق گر جرأت شیرت نیست آسوده گذر…
در کهن ایران ویران انقلابی تازه باید
در کهن ایران ویران انقلابی تازه باید سخت از این سستمردم قتل بیاندازه باید تا مگر از زردرویی رخ بتابیم ای رفیقان چهره ما را…
چون شرط وفا هیچ به جز ترک جفا نیست
چون شرط وفا هیچ به جز ترک جفا نیست گر ترک جفا را نکنی شرط وفا نیست کس بار نبست از سر کویت که دو…
تا حیات من به دست نان دهقان است و بس
تا حیات من به دست نان دهقان است و بس جان من سر تا به پا قربان دهقان است و بس رازق روزی ده شاه…
بحسرتی که چرا جای در قفس دارم
بحسرتی که چرا جای در قفس دارم ز سوز درد کنم ناله تا نفس دارم فضای تنگ قفس نیست در خور پرواز پریدنی به میان…
آن غنچه که نشکفت ز حسرت دل ما بود
آن غنچه که نشکفت ز حسرت دل ما بود وان عقده که نگشود ز غم مشکل ما بود مجنون که به دیوانه گری شهره شهر…
از ره داد ز بیدادگران باید کشت
از ره داد ز بیدادگران باید کشت اهل بیدادگر این است و گران باید کشت پرده ملک دریدند چو از پرده دری فاش و بی…
نارفیقان چون به یکرنگان دو رنگی میکنند
نارفیقان چون به یکرنگان دو رنگی میکنند از چه تفسیر دو رنگی را زرنگی میکنند در مقام صلح این قوم ار سپر انداختند تیغ بازی…
گر خدا خواهد بجوشد بحر بیپایان خون
گر خدا خواهد بجوشد بحر بیپایان خون میشوند این ناخدایان غرق در طوفان خون با سرافرازی نهم پا در طریق انقلاب انقلابی چون شوم، دست…
غیر خون آبروی توده زحمتکش نیست
غیر خون آبروی توده زحمتکش نیست باد بر هم زنِ خاکستر این آتش نیست هست سیم و زر ما پاکدلان پاکی قلب قلب قلب است…
سر خط عاشقی را روز الست دادم
سر خط عاشقی را روز الست دادم ننهاده پا در این راه سر را ز دست دادم تو با کمان ابرو دل را نشانه کردی…
دیشب از غم تا سحرگه آه سردی داشتم
دیشب از غم تا سحرگه آه سردی داشتم آه سردی داشتم آری که دردی داشتم سرخ روئی یافتم از دولت بیدار چشم ورنه پیش از…
در کف مردانگی شمشیر میباید گرفت
در کف مردانگی شمشیر میباید گرفت حق خود را از دهان شیر میباید گرفت تا که استبداد سر در پای آزادی نهد دست خود بر…
چون سبو در پای خم هر کس چو من سر سوده بود
چون سبو در پای خم هر کس چو من سر سوده بود همچو ساغر دورها از دست غم آسوده بود پارسایان را ز بس مستی…
تا چند هوسرانی، دندان هوس بشکن
تا چند هوسرانی، دندان هوس بشکن بگذر ز گران جانی زندان نفس بشکن تو مرغ سلیمانی از چیست بزندانی؟ با بال و پرافشانی ارکان قفس…
بس به نام عمر مرگ هولناکی دیدهام
بس به نام عمر مرگ هولناکی دیدهام هر نفس این زندگانی را هلاکی دیدهام زندگی خواب است و در آن خواب عمری از خیال مردم…
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود ز جان شستم از برای آزادی تا مگر به دست آرم دامن وصالش را میدوم…
یک دم دل ما از غم، آسوده نخواهد شد
یک دم دل ما از غم، آسوده نخواهد شد وین عقده بآسانی، بگشوده نخواهد شد تا فقر و غنا با هم، در کشمکش و جنگند…
میْپرستانی که از دور فلک آزردهاند
میْپرستانی که از دور فلک آزردهاند همچو خم از ساغر دل دورها خون خوردهاند نیست حق زندگی آن قوم را کز بیحسی مردگان زنده بلکه…
گر چه دل سوخته و عاشق و جانباختهایم
گر چه دل سوخته و عاشق و جانباختهایم باز با این همه دلسوختگی ساختهایم اثر آتش دل بین که از آن شمعصفت اشکها ریخته در…
غارت غارتگران شد مال بیت المال ما
غارت غارتگران شد مال بیت المال ما با چنین غارتگرانی وای بر احوال ما اذن غارت را به این غارتگران داده است سخت سستی و…
سخت با دل، دل سخت تو به جنگ است اینجا
سخت با دل، دل سخت تو به جنگ است اینجا تا که را دل شکند شیشه و سنگ است اینجا در بهاران گل این باغ…
راستی کج کلها عهد تو سخت آمد سست
راستی کج کلها عهد تو سخت آمد سست رفتی و عهد شکستی نبد این کار درست روز اول ز غمت مردم و شادم که به…
در شرع ما که قاعده اختصاص نیست
در شرع ما که قاعده اختصاص نیست حق عوام نیز قبول خواص نیست دیگر دم از تفاوت شاه و گدا مزن بگزین طریقهای که در…
چون ز شهر آن شاهد شیرینشمایل میرود
چون ز شهر آن شاهد شیرینشمایل میرود در قفایش، کاروان در کاروان، دل میرود همچو کز دنبال او وادی به وادی چشم رفت پیشپیشش اشک…
پیش عاقل بی تخصص گر عمل معقول نیست
پیش عاقل بی تخصص گر عمل معقول نیست پس چرا در کشور ما این عمل معمول نیست واردات و صادرات ما تعادل چون نداشت هر…
بباد روی گلی در چمن چو ناله کنم
بباد روی گلی در چمن چو ناله کنم هزار خون به دل داغدار لاله کنم ز بسکه خون به دلم کرده دست ساقی دهر مدام…
آن طایری که در قفس تنگ خانه داشت
آن طایری که در قفس تنگ خانه داشت در دل کجا دگر هوس آب و دانه داشت دست زمانه کی کندش پایمال جور هر سر…
یارب ز چیست بر سر فقر و غنا هنوز
یارب ز چیست بر سر فقر و غنا هنوز گیتی به خون خویش زند دست و پا هنوز دردا که خون پاک شهیدان راه عشق…
می دهد نیکو نشان کاخی مکان فتنه را
می دهد نیکو نشان کاخی مکان فتنه را محو می باید نمود این آشیان فتنه را صورت ولکان به خود بگرفته قصری با شکوه خون…
گر پریشان خم گیسوی تو از شانه نبود
گر پریشان خم گیسوی تو از شانه نبود هر خمی منزل جمعی دل دیوانه نبود تیشه بر سر زد فرهاد و چو شیرین جان داد…
غم چو زور آور با شادی قدح نوشی کنم
غم چو زور آور با شادی قدح نوشی کنم درد و غم را چاره با داروی بیهوشی کنم گر مرا گردد میسر روز عفو و…
زین قیامی که تو با آن قد و قامت کردی
زین قیامی که تو با آن قد و قامت کردی در چمن راستی ای سرو قیامت کردی آخر ای غم تو چه دیدی ز دلم…
دیدی آخر به سر زلف تو پابست شدم
دیدی آخر به سر زلف تو پابست شدم پا در آن سلسله نگذاشته از دست شدم ننهادی قدمی بر سرم ای سرو بلند گر چه…
در غمت کاری که آه آتشینم کرده است
در غمت کاری که آه آتشینم کرده است آنقدر دانم که خاکسترنشینم کرده است دولت وصل تو شیرین لب بر غم آسمان با گدائی خسرو…
چون باد تا در آن خم گیسو درآمدیم
چون باد تا در آن خم گیسو درآمدیم با خون دل چو نافه آهو درآمدیم با پای خسته در ره بی انتهای عشق رفتیم آنقدر…
بیزر و زور کجا زاری ما را ثمر است
بیزر و زور کجا زاری ما را ثمر است در محیطی که ثمر بر اثر زور و زر است رأی خود را ز خریت به…
باز گویم این سخن را گر چه گفتم بارها
باز گویم این سخن را گر چه گفتم بارها می نهند این خائنین بر دوش ملت بارها پرده های تار و رنگارنگی آید در نظر…
آن زلف مشکبو را، تا زیب دوش کردی
آن زلف مشکبو را، تا زیب دوش کردی سرو بنفشه مو را، عنبر فروش کردی در چنگ تار زلفت، تا نیمه شب دل من چون…
هیچ چیزی نیست کاندر قبضه اشراف نیست
هیچ چیزی نیست کاندر قبضه اشراف نیست گر وکالت هم فتد در چنگشان انصاف نیست شاه و دربار و وزارت عز و جاه و ملک…
موبهمو شرح غمت روزی که با دل گفتهایم
موبهمو شرح غمت روزی که با دل گفتهایم همچو تار طرهات سر تا قدم آشفتهایم فصل گل هم گر دلتنگم نشد وا نی شکفت ما…
گر بدین سان آتش کین شعله ور خواهی نمود
گر بدین سان آتش کین شعله ور خواهی نمود ملک را در مدتی کم پر شرر خواهی نمود با چنین رولها که بی باکانه بازی…
عمریست کز جگر، مژه خوناب میخورد
عمریست کز جگر، مژه خوناب میخورد این ریشه را ببین ز کجا آب میخورد چشم تو را به دامن ابرو هرآنکه دید گفتا که مست،…
زندگانی گر مرا عمری هراسان کرد و رفت
زندگانی گر مرا عمری هراسان کرد و رفت مشکل ما را به مردن خوب آسان کرد و رفت جغد غم هم در دل ناشاد ما…