بمان کنار همان خواهر نداشته‌ات

بمان کنار همان خواهر نداشته‌ات
که سرزمین تو یک عمر خواهرت باشد
و بغض کوه ستبری به روی شانه‌ی تو
غریو قله‌ی پامیر در برت باشد باشد
بمان کنار طلوعی به نام آزادی
و خشت باش به دیوار گرم آبادی
همیشه مرد بمان تا زنی به نام شجاع
دلیل همت و پیکار کشورت باشد
همیشه مرد بمان تا همیشه عاشق باش
زنی همیشه پر از عشق، همسرت باشد
زنی که کشور خود را خدای خود داند
زنی که علت ایمان و باورت باشد
اگر بزرگ شدی نغمه‌یی دلت را برد
و یا به صبحگهان خنده‌های تو افسرد
به یاد آر که این گریه‌ها و شیون‌ها
غرورنامه‌ی اندوه مادرت باشد
غمت مباد اگر روزگار بدخیم است
غمت مباد اگر بد سرشت بود این چرخ
بچرخ! تا که بچرخد برای تو یک عمر
که چرخ کهنه تسلای دیگرت باشد
همیشه مرد بمان! مرد نیز می‌گرید
که چشمه از دل کوهی دوباره سر بزند
بمان که سبز شود قامت تو از اشکت
و گریه‌ی تو رفیقانه یاورت باشد
هزار چشم در این روزگار هست پسر
تو را ندید اگر هیچ کس عزیز دلم
همیشه مادر تو چشم می‌شود با تو
که مثل آیینه‌یی در برابرت باشد
جهان برای تو تنگ است ای عقاب خموش!
و آسمان تو بر قله‌های پامیر است
اگر که یأس تو را برد ناگزیر مباش
بدان که شهر تو امید آخرت باشد
تمنا توانگر
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *