برون‌از پنجره پا مي‌گذارم

برون‌از پنجره پا مي‌گذارم که ماه و آسمان را دوست دارم چو باران می‌پسندیدی؛ من امشب وجودم را به باران ميسپارم. شهلا دانشور

ادامه مطلب

با چشم خودت شرابی ام کن

با چشم خودت شرابی ام کن با شور دل انقلابی ام کن رضوانم و باغبان من باش با عطر خدا گلابی ام کن آویز به…

ادامه مطلب

آمد كه پاره هاي دلم را رفو كند

آمد كه پاره هاي دلم را رفو كند خود را به پیش آينه ای رو به رو كند باران شود به خاك ترك خورده ي…

ادامه مطلب

از آسمان دلم تك ستاره گم كردم

از آسمان دلم تك ستاره گم كردم نماد عشق،همان ماهپاره گم كردم شبيه ابر گلويم گرفته اي باران!! سرشك ابر ترا پاره پاره گم كردم…

ادامه مطلب

‍ ای خاک سرخ خفته بخون ای دیار من

‍ ای خاک سرخ خفته بخون ای دیار من ای مادر شكسته پراز انفجار من این جیم و نون و گاف رهایت نمی‌کند مسئول قصه‌های…

ادامه مطلب

وای وای از این همه مجبوریم

وای وای از این همه مجبوریم فصل دوری شام زنده گوریم عيد، آمد رشقه‌یی پوشیده ام ظاهراً سبز از درون نا جوريم خواهرم ميگفت: مي…

ادامه مطلب

می‌رسی عاشقانه می‌خندم، زیر رنگین کمانِ بعداز ظهر

می‌رسی عاشقانه می‌خندم، زیر رنگین کمانِ بعداز ظهر حرف‌های مرا بیا بشنو، عصرها از زبانِ بعداز ظهر می‌رسی لیک در خیالاتم، هر چه زیباست نقش…

ادامه مطلب

من از نعمات دنيا چشم سيرم

من از نعمات دنيا چشم سيرم به غير از ذكر تو از هرچه تيرم اگر عزرئیلی آید سراغم بگیرم نام تو بعدن بمیرم شهلا دانشور

ادامه مطلب

ما را چرابه چشمه ی جادو نمي بري

ما را چرابه چشمه ی جادو نمي بري بر حلقه هاي ساحر گيسو نمي بري اي ماه! من ستاره ي دنباله دار عشق گردِ تنت…

ادامه مطلب

گاهي به خيال او اگر سر بزنم

گاهي به خيال او اگر سر بزنم پشتِ درِ سنگي دلش در بزنم چون ناشنوا و یک ستاره افغان فرياد کنار گوش یک کر بزنم…

ادامه مطلب

عطوفت هست بر چشم تر او

عطوفت هست بر چشم تر او فدا كاريست روي ديگر او كسي پرسيد از من آن ملك كيست؟ گرفتم اسم پاك #مادر او شهلا دانشور

ادامه مطلب

شعر دنیایِ مرا در عالم رويا نوشت

شعر دنیایِ مرا در عالم رويا نوشت عشق آمد پای شعرم، شاعر دلها نوشت شعر افشا كرد آنچه در درونم خفته بود عشق من را…

ادامه مطلب

سخن از صلح گفتن ناق باشد

سخن از صلح گفتن ناق باشد اگر موضوعِ خوب و داغ باشد به طالب دادن آغوش و دستي مثال پنبه و چقماق باشد شهلا دانشور

ادامه مطلب

دوباره این شب‌و این چشم‌های تقطیرم

دوباره این شب‌و این چشم‌های تقطیرم ‌و ماه شاهد حالم که سخت دلگيرم چقدر با خودو تدبير خويش درگيرم چه خواب‌های مرا خورده شام تقديرم…

ادامه مطلب

دل اي دل سخت داري بيقراري

دل اي دل سخت داري بيقراري مگر از او چه ديدي جان نثاري همان مهتاب ميداند غمت را كه دارد مثل تو شب زنده داري…

ادامه مطلب

دارو ندار من شدی ،دارمت و ندارمت

دارو ندار من شدی ،دارمت و ندارمت جان زتو سبز ميشود،در دل جان بکارمت قدسی آفرینشی، ای دل و جان فدای تو یا که به…

ادامه مطلب

چيغ مانده به گلويم خفقان مثلي‌که

چيغ مانده به گلويم خفقان مثلي‌که لال گويد غم دل را بزبان مثلي‌که ريشه در خاك وطن كرده چنان آفت قرن خوب پيچيده به درد…

ادامه مطلب

چراغ بزم مني شاعر ديار توام

چراغ بزم مني شاعر ديار توام چنانکه عشق به وحدانیت، دچار تو ام تمام قهر تو بالای چشم، می فهمی؟ اگر مرا بزنی هم در…

ادامه مطلب

تو دور هستی و در دل امید دیدن نیست

تو دور هستی و در دل امید دیدن نیست چقدر راه زنم شیمه‌ی دویدن نیست خوشم به درد جدایی، فراقِ هستی سوز که جاودانگی عشق…

ادامه مطلب

پر پرواز را تا یاد کردم

پر پرواز را تا یاد کردم قفس گفته قفس، بیداد کردم چمن بی نغمه در گوش کلاغان سکوت محض را فریاد کردم شهلا دانشور

ادامه مطلب

به روايت تصوير

به روايت تصوير غزل ناب آفرين اي بي بها دل مدام از عشق گفتي بی صدا دل هزاران بار گفتم در دو گوشت بمان آرام…

ادامه مطلب

برو سنگر بگیر ای مرد میدان

برو سنگر بگیر ای مرد میدان شبیه شیر بر حلق کلاغان اگر مُردي شهید ملک میشی اگر ماندی زجمع قهرمانان شهلا دانشور

ادامه مطلب

با اسب وحشی نظرت می‌دوانی‌اش

با اسب وحشی نظرت می‌دوانی‌اش آخر به سرزمین تنت می‌کشانی‌اش امشب گمان کنم که شبیه شب دگر انگار در خیال سگت می‌نشانی‌اش شیرین‌کلام و چرب‌زبان……

ادامه مطلب

الحذر از کله پوچاني كه توهينت كند

الحذر از کله پوچاني كه توهينت كند تا شوي هم سطح شان از اوج پايينت كند جرقه‌ی چقماق باشد همزبان با جاهلان تا درین دَلدَل…

ادامه مطلب

آدمي آينه ي معنويَتِ همديگر است

آدمي آينه ي معنويَتِ همديگر است آنكه كس را ميكند توصيف خود نيك اختر است چونكه بر مقياس خود ديدي ذات مردمان بازتاب ات نقش…

ادامه مطلب

‍ اي كه در شهر تنم صد انقلاب انداختی!

‍ اي كه در شهر تنم صد انقلاب انداختی! عقل را بستی و در دار طناب انداختی یاد باد آندم که بودم آدم هشیار شهر…

ادامه مطلب

یک روز بی بهانه ترا رام می کنم

یک روز بی بهانه ترا رام می کنم بسيار عاشقانه ترا رام می کنم اي مرد اي پرنده اي وحشي از آسمان در بين آشيانه…

ادامه مطلب

هر چه كه دست مي كشم از تو و از نبودنت

هر چه كه دست مي كشم از تو و از نبودنت دغدغه ی قلم شده از تو واز سرودنت آمده ام به کوی تو فطریه…

ادامه مطلب

ميان دهكده جنگ است امشب

ميان دهكده جنگ است امشب كه مهتاب آتشين رنگ است امشب اگر من باتو يك دين و كلاميم كجاي كار ما لنگ است امشب؟ ميان…

ادامه مطلب

مضمون جنگ مانده برش رنج ميبرد

مضمون جنگ مانده برش رنج ميبرد شاعر براي شعر ترش رنج ميبرد باغي‌كه پيش چوب شكن گريه ميكند چون زخم خورده از تبرش رنج مي…

ادامه مطلب

لبم مي خور از آن طرز نگاهت

لبم مي خور از آن طرز نگاهت تپانِ ابرو و موی سیاهت از اين جغرافياي باغ و تاكت رهایی كي بود جان را به راحت…

ادامه مطلب

کی شعر بجوش‌آید، از قعر دل تنگم

کی شعر بجوش‌آید، از قعر دل تنگم ای کاش‌که میبودی، سرتاج سرآهنگم! دل‌تنگم و میدانی، دل تنگی و می‌گویی در صفحه‌ی گوشی‌ات ای‌کاش رسد زنگم…

ادامه مطلب

عطر و بوي ما نشد تفكيك، چون-

عطر و بوي ما نشد تفكيك، چون- راه ما اسلام و انسان جنس ماست. گر شود گم وحدتِ ما مثلِ كه- جان زجان و گوشت…

ادامه مطلب

شبيه سنگ قلب سخت داري

شبيه سنگ قلب سخت داري نشد در تو برويم روزگاري هميشه يك درختِ با صبورم كه دردل جاي داده حلقه ماري شهلا دانشور

ادامه مطلب

زن را به چهار چوب زندان انداخت

زن را به چهار چوب زندان انداخت پوشال سیه به سر چو پالان انداخت نقاشی و شعر و دست آوردش را از اوج بهار دست…

ادامه مطلب

دو چشمت دایماً جان را كمين است

دو چشمت دایماً جان را كمين است لبانت لب نه بلكه انگبين است كليد درب جنت از تو خواهم چون آغوشت به من خلد برين…

ادامه مطلب

درد دادی به من و باید از اینجا بروم

درد دادی به من و باید از اینجا بروم بهتر آنست بدون تو و تنها بروم حال وارونه‌ی ما را چه کسی میداند مگر آلاله…

ادامه مطلب

دختری در موج خیال

دختری در موج خیال کنار پنجره در آینه‌ی نگاه اش ازدحام کوچه‌ها را خالی از عابر می‌بیند شهلا دانشور

ادامه مطلب

چون فصل برگ و رويش گل ماندگار نيست

چون فصل برگ و رويش گل ماندگار نيست عمري من و ترا نفسي اعتبار نيست يك آسمان ولي دو هوا را نديده اي؟ يكسو بهار…

ادامه مطلب

چادرم تاج سرم حلقه و انگشتركم

چادرم تاج سرم حلقه و انگشتركم تا ابد باشي و باشم به برت همسركم مزه‌ی توت فرنگی‌است لب شيرينت بودنت رایحه‌ی پیچک دورو برکم می‌دمد…

ادامه مطلب

تو آینه و محو تماشای تو باشم

تو آینه و محو تماشای تو باشم بگذار که دلبسته به هرجای تو باشم هرچند سراپا همه جسمی همه روحی ای کاش‌که چون سایه سراپای…

ادامه مطلب

بینِ افقِ دل قمری داشته باشم

بینِ افقِ دل قمری داشته باشم بايد كه به سویت نظری داشته باشم هر شام شوي ماه و بتابی سر رحمت از یُمن وجودت خبری…

ادامه مطلب

به خونی دست شان دایم به رنگ است

به خونی دست شان دایم به رنگ است برای مرد وزن شرم است و ننگ است خدای حق شنو او را نگهدار کسی که سر…

ادامه مطلب

برقصم درسمايت مزه ميته

برقصم درسمايت مزه ميته غزل گفتن برايت مزه ميته نزول آيه هاي پيهم شعر به ياد چشم هايت مزه ميته شهلا دانشور

ادامه مطلب

با ابر همدليم و اگر ديده تر شود

با ابر همدليم و اگر ديده تر شود بيتو قيامت است كه يك شب سحر شود گر با تو ميكنم گذر از هر چه دلخوشم…

ادامه مطلب

الا یار جان لب خوش ریخت داری

الا یار جان لب خوش ریخت داری دل از دلخانه بیرون می‌فراری بشرطیکه به عهد خود بپایی مرا از قلب خود بیرون نیاری شهلا دانشور

ادامه مطلب

احساس تو از

احساس تو از روزنه ي اميد در من غزل نوشت به طبل وملودي گيتارعشق پاكوبيد از بيكران تا بيكرانه پرواز كرد من فقط از پس…

ادامه مطلب

‍ از عطر نفس های تو روییده گلاب است

‍ از عطر نفس های تو روییده گلاب است پیش نظر مست تو شرمنده شراب است در فلسفه ي چشم تو بيدل بود عاجز مجعول…

ادامه مطلب

يك خانه ي مخروطي چوبي جنگل

يك خانه ي مخروطي چوبي جنگل جامانده ي خاطرات خوبي جنگل تو باشي و آرامش هر چار فصل در پرتو خورشيد و غروبي جنگل شهلا…

ادامه مطلب

نه تنها با زبانِ جان و قربان عشق می ورزم

نه تنها با زبانِ جان و قربان عشق می ورزم كه باتو با خلوصِ قلب و ايمان عشق مي ورزم چنانچه ماه، شب‌ها مثل رویت…

ادامه مطلب