خدا جان يك دلي در سينه دادي

خدا جان يك دلي در سينه دادي شبيه مرغكي بي كينه دادي فلاخن را بدست دشمنم نه به دست يارك ديرينه دادي شهلا دانشور

ادامه مطلب

چمن زارو كنار سبزه و رود

چمن زارو كنار سبزه و رود چي انبار خيالش در سرم بود طبيعت! خيلي آرامي مگر نه!؟ ولي بي او قرارم نيست چه سود؟ شهلا…

ادامه مطلب

تو شعرسازترين قصه‌ی خيالی من

تو شعرسازترين قصه‌ی خيالی من ترا اگرچه ربودند از حوالی من تو بارشی و منم سرزمين استسقا نشد دمی که كنی فکر خشك‌سالی‌ من رفيق…

ادامه مطلب

پیش این شمع اگر شب پره باشد كافيست

پیش این شمع اگر شب پره باشد كافيست از تو در دور و برم منظره باشد كافيست آسمان از تو و خورشید و ستاره، رویش…

ادامه مطلب

به نورِ خالق جان طور بر فغان آمد

به نورِ خالق جان طور بر فغان آمد به دلربايي مخلوق او همين دل من شهلا دانشور

ادامه مطلب

بغض پنهاني خود را كه نبارم سخت است

بغض پنهاني خود را كه نبارم سخت است دست بر دست گره کرده،فشارم سخت هست سالها منتظرت حيف، دگر تابم نيست لحظه ها رابه تباهی،…

ادامه مطلب

بارِ تو و صد حادثه هاي پيهم

بارِ تو و صد حادثه هاي پيهم تقدير بياورده غمي را سر غم يك دست زمانه و دگر دست دلم ميزان غم هر دو برابر…

ادامه مطلب

امشب غزلی از دل صد پاره سرودم

امشب غزلی از دل صد پاره سرودم از درد همین ملت آواره سرودم دستمالک گلدوزی معشوقه به دستش سرباز که مرده‌ست…به خمپاره سرودم! طفلک که…

ادامه مطلب

از باغ وشاخ سبز، ثمر بر نداشتيم

از باغ وشاخ سبز، ثمر بر نداشتيم در ملك خويش حق برابر نداشتيم يك قمقمه و كوله ي خالي به دوش، ما گم گشته منزليم…

ادامه مطلب

‍ در کدامین خزان شدم ساکن، که شمیم چمن نمی آید

‍ در کدامین خزان شدم ساکن، که شمیم چمن نمی آید از کدامین تبار متروکم، که هوا سوی من نمی آید رفتي و دست من…

ادامه مطلب

هرچند بکشتند جهان راهبرم را

هرچند بکشتند جهان راهبرم را چون دست تبر شاخچه ي پر ثمرم را اي خاك تو كي سير شوي از تن خوبان بلعيده اي چي…

ادامه مطلب

نباشه چای بی او دم نمیشه

نباشه چای بی او دم نمیشه سرم در هیچ کاری خم نمیشه #گره کن #بقچه‌ی پندت عزیزم نمیشه بی قراری کم نمیشه شهلا دانشور

ادامه مطلب

من آن بانوی ناز مو طلایی

من آن بانوی ناز مو طلایی که با رقص نگاهم آشنایی گل خورشید گردت میشوم تا ببخشی بر روانم روشنایی شهلا دانشور

ادامه مطلب

محسور شده دل به سر کوی تو بود

محسور شده دل به سر کوی تو بود بر سوي تو و روي تو موي تو بود در خانه و در جاده و صد جای…

ادامه مطلب

گريه كردم نفسم بند شد و خوابم برد

گريه كردم نفسم بند شد و خوابم برد برگِ خشکی شدم و ريختم و آبم برد غلت در بستر سردم زدم و تا دم صبح…

ادامه مطلب

غمی چه دارم اگر چون تو همدمی دارم‌

غمی چه دارم اگر چون تو همدمی دارم‌ میان حلقه‌ی دستات عالمی دارم به انحنای تنم پيچكی، شبيه گلی_ زشوق شور شبت شرم شبنمی دارم…

ادامه مطلب

شگوفه روي درختان به بار مي آيد

شگوفه روي درختان به بار مي آيد دلم خوش است دوباره بهار مي آيد به تن نموده لباس عروس، سبز و سپيد رُژ ِبه لب…

ادامه مطلب

سنگی ز زمانه و نشانی قلبم

سنگی ز زمانه و نشانی قلبم زخمی ز تو و ناله چکانی قلبم خنجر ز غم زمانه قلبم مجروح عادت کرده به خونفشانی قلبم شهلا…

ادامه مطلب

ديريست كه پا نميزني در كويم

ديريست كه پا نميزني در كويم احوال ترا كجا كجا مي جويم اي موجِ دلم تو سر مزن صخره ي عشق چون باز بيايي رو…

ادامه مطلب

دل در تپشت كباب را پشت دست

دل در تپشت كباب را پشت دست لبهاي مُل‌ات شراب را پشت دست ازخط و خيال تو دلم سير نشد هي خواندن تو كتاب را…

ادامه مطلب

در اين شبها نه ماهي دارد و ني شعر مي گويد

در اين شبها نه ماهي دارد و ني شعر مي گويد نه در آيينه و آبي قشنگي خويش مي جويد نه دست و پا به…

ادامه مطلب

حمل بودم مرا پاييز بي مقدار كرد و رفت

حمل بودم مرا پاييز بي مقدار كرد و رفت شبيه آدم معتاد زرد و زار كرد و رفت كه تا ميديدو ميديدم چنان آهسته آهسته…

ادامه مطلب

چقدر دوست تو را… عاجزم از ابرازش

چقدر دوست تو را… عاجزم از ابرازش چه اتفاق بجا، عاجزم از ابرازش به لب سکوت و‌ به دل شور، مثل تازه عروس پُرم ز…

ادامه مطلب

تو كيستي كه اين چنين به آتشم كشيده اي

تو كيستي كه اين چنين به آتشم كشيده اي چو حس گنگ عاشقي درون من خزيده اي عبور از نگاهِ من هجوم از تفكرم به…

ادامه مطلب

پی حرف دلت آزرده میشی

پی حرف دلت آزرده میشی بدست ناکسان افسرده میشی «مزن برمن دیگر از عاشقی گپ» که مرده، مرده، مرده زنده میشی شهلا دانشور

ادامه مطلب

به روي تخته‌‌ تباشیر را قلم بزني

به روي تخته‌‌ تباشیر را قلم بزني که سرنوشت جهان را خودت رقم بزنی شعار روشن آموزگار ما این بود: فرا بگیر و بده یاد،…

ادامه مطلب

بگذار كه يك عمر غزل خوان تو باشم

بگذار كه يك عمر غزل خوان تو باشم تفسير دو صد واژه ي پنهان تو باشم در چهره ي تو خيره شوم چشم به چشمت…

ادامه مطلب

با درد های قاعده‌گی ریز ریز و سخت

با درد های قاعده‌گی ریز ریز و سخت با هر مسکنی نشد درد او کرخت هر سو که بال میزند آنجاست میله ها نام مدرن…

ادامه مطلب

امشب به ماه، بيباك از یار قصه کردم

امشب به ماه، بيباك از یار قصه کردم از ماجراي قلب بيمار قصه کردم مهتاب گفت: چون تو، تنهام با دلِ تنگ اين شعر را…

ادامه مطلب

از دست خودم رفته و در پای تو ماندم

از دست خودم رفته و در پای تو ماندم در بُهتِ سکوتِ همه گویای تو ماندم تا ديدمت و لرزه براندام من افتاد حيران نگاه…

ادامه مطلب

‍ تو در جان منِ ديوانه‌ی، ديوانه جان من!

‍ تو در جان منِ ديوانه‌ی، ديوانه جان من! که می‌خواني و می‌خندی و می‌رقصی میان من خوشم‌از ارتفاع چشم‌های تو نمی‌افتم خوشی که جای…

ادامه مطلب

هنوز کودک معصوم دل درون منست

هنوز کودک معصوم دل درون منست که بی خیال، دو گیسوی خویش می بافد به ساز بارش و موسیقی لب دریا پرنده وار سرود و…

ادامه مطلب

می خواست بنویسد به من خود کار یادش رفت

می خواست بنویسد به من خود کار یادش رفت رومان و شعر عاشقی انگار یادش رفت درویش من تا وعده‌ی دیدار را بشنید خود را…

ادامه مطلب

من شبیه بحر آرام از درون طوفانی ام

من شبیه بحر آرام از درون طوفانی ام موجه موجه شور و شعرِ بی سروسامانی ام چشم گوش دست و پايم در اسارت مانده است…

ادامه مطلب

مرا اول به خود معتاد كردي

مرا اول به خود معتاد كردي به تزريق محبت شاد كردي به غربال جفايت بيختي پس پر كاهي شدم برباد كردي شهلا دانشور

ادامه مطلب

گرچه عاصی شده ام در پیِ عمران خودم

گرچه عاصی شده ام در پیِ عمران خودم حاصلم هیچ نشد؛جز غمِ خسران خودم. چشم داری که زمن بر تو پیامی برسد نیستم عاشق و…

ادامه مطلب

فصل گل و باران و صفا تبريك است

فصل گل و باران و صفا تبريك است آواز طبيعت چه عجب موزيك است سينيِ پر از سنجد و سيب و سمنك دارم تو بيا…

ادامه مطلب

شقايق نسترن پيراهن من

شقايق نسترن پيراهن من تو آهوي علف خوارِ تن من صداقت، ساده گي، معصوميت را نديدي گاهي هم در گلشن من شهلا دانشور

ادامه مطلب

سر صحبت اگر كه باز می کرد

سر صحبت اگر كه باز می کرد كلام عشق را ابراز میکرد به سوی آسمان خلوتش دل پرو بالک زنان پرواز می کرد شهلا دانشور

ادامه مطلب

دوبیتی

دوبیتی ترا ازمن ربود آن کافر مست همان افسونگر چشم آبي پست شکاری خوب می‌داند که آخر به تارِ شعر و موسیقی ترا بست شهلا…

ادامه مطلب

درون معبد جان می پرستم

درون معبد جان می پرستم كباب و زار و بريان مي پرستم از آن چیزی که فکرش را نمودی ترا بهتر تر از آن می…

ادامه مطلب

در این حوالیِ آتش گرفته آبی کو

در این حوالیِ آتش گرفته آبی کو دلم گرفت از این ورطه ماهتابی کو؟ شبيه عاشقِ برباد رفته احساسي بريخت خون دلم قطره قطره، تابي…

ادامه مطلب

حس من از پنج اقیانوس‌ هم پرشورتر

حس من از پنج اقیانوس‌ هم پرشورتر نسبتم اما به او چون صبح و مه کم‌ نورتر روز با امید رویش غرق مستی می‌شد و…

ادامه مطلب

چگونه بار غمت را به دل مهار کنم

چگونه بار غمت را به دل مهار کنم اگر غزل ننویسم بگو چه کار کنم؟ زمان طلاست ولي قلب دوست الماس است به خوش خوشان…

ادامه مطلب

تو در دلي و با دل خود در گيرم

تو در دلي و با دل خود در گيرم در دام نهادي دست وپا زنجيرم لبخند صفای آفتابی بودم بعد تو غروب خسته و دلگیرم…

ادامه مطلب

تا در سفينه‌ي بغلت جابجاستم

تا در سفينه‌ي بغلت جابجاستم آنسوتر از ستاره ميان فضاستم در زیب آسمان دلت ماه پاره اي در بركه های چشم تو افتاده جاستم گفتی…

ادامه مطلب

به كانال نگاهت كرده ام جاين

به كانال نگاهت كرده ام جاين به گردن مانده ام مهر ترا داين خدا را شكر گويم، باتو باشد شب و روز و مه و…

ادامه مطلب

بعد از تو هیچکس به دلم جا نمیشود

بعد از تو هیچکس به دلم جا نمیشود دروازه ی دلم به کسی وا نمیشود یکدانه‌ای چنان که عزیز دلم کسی روی زمین شبیه تو…

ادامه مطلب

باران شوی بهار بمانم به خاطرت

باران شوی بهار بمانم به خاطرت شاعر در این دیار بمانم به خاطرت بگذار عاشقم بشوی عاشقت شوم یک عمر بی قرار بمانم به خاطرت…

ادامه مطلب

ای دختری آبانیِ افغان

ای دختری آبانیِ افغان دنیای تو بی سبزه و باران کس نیست لفظی را بدهکارت قورتش بده امید های تان آهی تو میگیرد هوای شان…

ادامه مطلب