هر کی از نیستی آید به سوی او خبری

هر کی از نیستی آید به سوی او خبری اندر او از بشریت بنماید اثری التفاتی نبود همت او را به علل گر علل گیرد…

ادامه مطلب

هزار جان مقدس فدای روی تو باد

هزار جان مقدس فدای روی تو باد که در جهان چو تو خوبی کسی ندید و نزاد هزار رحمت دیگر نثار آن عاشق که او…

ادامه مطلب

هلا ساقی بیا ساغر مرا ده

هلا ساقی بیا ساغر مرا ده زرم بستان می چون زر مرا ده به حق آن که در سر دارم از تو چو خم را…

ادامه مطلب

هله زیرک هله زیرک هله زیرک هله زوتر

هله زیرک هله زیرک هله زیرک هله زوتر هله کز جنبش تو کار همه نیکوتر بدوان از پی مردان بنگر از چپ و راست جسته…

ادامه مطلب

همتم شد بلند و تدبیرم

همتم شد بلند و تدبیرم جز به پیش تو من نمی‌میرم تو دهانم گرفته‌ای که خموش تو دهان گیر و من جهان گیرم زان ز…

ادامه مطلب

هنگام صبوح آمد ای مرغ سحرخوانش

هنگام صبوح آمد ای مرغ سحرخوانش با زهره درآ گویان در حلقه مستانش هر جان که بود محرم بیدار کنش آن دم وان کو نبود…

ادامه مطلب

واقف سرمد تا مدرسه عشق گشود

واقف سرمد تا مدرسه عشق گشود فرقیی مشکل چون عاشق و معشوق نبود جز قیاس و دوران هست طرق لیک شدست بر اولوالفقه و طبیب…

ادامه مطلب

وقتت خوش وقتت خوش حلوایی و شکرکش

وقتت خوش وقتت خوش حلوایی و شکرکش جمشید تو را چاکر خورشید تو را مفرش بخرام بیا کاین دم والله که نمی‌گنجد نی میوه و…

ادامه مطلب

یا ساقی الحی اسمع سؤالی

یا ساقی الحی اسمع سؤالی انشد فادی، واخبر بحال قالو تسلی، حاشا و کلا عشق تجلی من ذی‌الجلال العشق فنی، والشوق دنی والخمر منی، والسکر…

ادامه مطلب

یا ملک‌المحشر، ترحم لا ترتشی

یا ملک‌المحشر، ترحم لا ترتشی کل سقیط ردی ترحمه تنعش تحبس ارواحنا فی صورت صورت فی ورق مدرک جل عن المنقش نورک شعشاعه یخرق حجب…

ادامه مطلب

یار مرا عارض و عذار نه این بود

یار مرا عارض و عذار نه این بود باغ مرا نخل و برگ و بار نه این بود عهدشکن گشته‌اند خاصه و عامه قاعده اهل…

ادامه مطلب

یک دمی خوش چو گلستان کندم

یک دمی خوش چو گلستان کندم یک دمی همچو زمستان کندم یک دمم فاضل و استاد کند یک دمی طفل دبستان کندم یک دمی سنگ…

ادامه مطلب

فرست باده جان را به رسم دلداری

فرست باده جان را به رسم دلداری بدان نشان که مرا بی‌نشان همی‌داری بدان نشان که همه شب چو ماه می‌تابی درون روزن دل‌ها برای…

ادامه مطلب

کس با چو تو یار راز گوید

کس با چو تو یار راز گوید یا قصه خویش بازگوید عاقل کردست با تو کوتاه لیکن عاشق دراز گوید از عشق تو در سجود…

ادامه مطلب

کاهل و ناداشت بدم کام درآورد مرا

کاهل و ناداشت بدم کام درآورد مرا طوطی اندیشه او همچو شکر خورد مرا تابش خورشید ازل پرورش جان و جهان بر صفت گلبشکر پخت…

ادامه مطلب

قلم از عشق بشکند چو نویسد نشان تو

قلم از عشق بشکند چو نویسد نشان تو خردم راه گم کند ز فراق گران تو کی بود همنشین تو کی بیابد گزین تو کی…

ادامه مطلب

فیما تری فیما تری یا من یری و لا یری

فیما تری فیما تری یا من یری و لا یری العیش فی اکنافنا و الموت فی ارکاننا ان تدننا طوبی لنا ان تحفنا یا ویلنا…

ادامه مطلب

در کوی کی می‌گردی ای خواجه چه می‌خواهی

در کوی کی می‌گردی ای خواجه چه می‌خواهی پابسته شدی چون من زان دلبر خرگاهی گر بسته شدی از وی رسته ز همه بندی نی…

ادامه مطلب

غلامم خواجه را آزاد کردم

غلامم خواجه را آزاد کردم منم کاستاد را استاد کردم منم آن جان که دی زادم ز عالم جهان کهنه را بنیاد کردم منم مومی…

ادامه مطلب

علی اهل نجد الثنا و سلام

علی اهل نجد الثنا و سلام و عیشتنا فی غیرهم لحرام فضیلته للفاضلین بصیره ملاحته للعاشقین قوام بصیره اهل الله منه مکحل و عشره اهل…

ادامه مطلب

عشق مرا بر همگان برگزید

عشق مرا بر همگان برگزید آمد و مستانه رخم را گزید شکر کز آن کان زر جعفری روی مرا نادره گازی رسید باد تکبر اگرم…

ادامه مطلب

عشق بین با عاشقان آمیخته

عشق بین با عاشقان آمیخته روح بین با خاکدان آمیخته چند بینی این و آن و نیک و بد بنگر آخر این و آن آمیخته…

ادامه مطلب

عجب آن دلبر زیبا کجا شد

عجب آن دلبر زیبا کجا شد عجب آن سرو خوش بالا کجا شد میان ما چو شمعی نور می‌داد کجا شد ای عجب بی‌ما کجا…

ادامه مطلب

عاشق شو و عاشق شو بگذار زحیری

عاشق شو و عاشق شو بگذار زحیری سلطان بچه‌ای آخر تا چند اسیری سلطان بچه را میر و وزیری همه عار است زنهار بجز عشق…

ادامه مطلب

طوطی جان مست من از شکری چه می‌شود

طوطی جان مست من از شکری چه می‌شود زهره می پرست من از قمری چه می‌شود بحر دلم که موج او از فلک نهم گذشت…

ادامه مطلب

صنما گر ز خط و خال تو فرمان آرند

صنما گر ز خط و خال تو فرمان آرند این دل خسته مجروح مرا جان آرند عاشقان نقش خیال تو چو بینند به خواب ای…

ادامه مطلب

صلا یا ایها العشاق کان مه رو نگار آمد

صلا یا ایها العشاق کان مه رو نگار آمد میان بندید عشرت را که یار اندر کنار آمد بشارت می پرستان را که کار افتاد…

ادامه مطلب

صبر مرا آینه بیماریست

صبر مرا آینه بیماریست آینه عاشق غمخواریست درد نباشد ننماید صبور که دل او روشن یا تاریست آینه جویی‌ست نشان جمال که رخم از عیب…

ادامه مطلب

شنودم من که چاکر را ستودی

شنودم من که چاکر را ستودی کی باشم من تو لطف خود نمودی تو کان لعل و جان کهربایی به رحمت برگ کاهی را ربودی…

ادامه مطلب

شده‌ام سپند حسنت وطنم میان آتش

شده‌ام سپند حسنت وطنم میان آتش چو ز تیر تست بنده بکشد کمان آتش چو بسوخت جان عاشق ز حبیب سر برآرد چه بسوخت اندر…

ادامه مطلب

شب شد و هنگام خلوتگاه شد

شب شد و هنگام خلوتگاه شد قبله عشاق روی ماه شد مه پرستان ماه خندیدن گرفت شب روان خیزید وقت راه شد خواب آمد ما…

ادامه مطلب

سیر نمی‌شوم ز تو نیست جز این گناه من

سیر نمی‌شوم ز تو نیست جز این گناه من سیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه من سیر و ملول شد ز من خنب…

ادامه مطلب

سه روز شد که نگارین من دگرگونست

سه روز شد که نگارین من دگرگونست شکر ترش نبود آن شکر ترش چونست به چشمه‌ای که در او آب زندگانی بود سبو ببردم و…

ادامه مطلب

سلطان منی سلطان منی

سلطان منی سلطان منی و اندر دل و جان ایمان منی در من بدمی من زنده شوم یک جان چه بود صد جان منی نان…

ادامه مطلب

سر فروکن به سحر کز سر بازار نظر

سر فروکن به سحر کز سر بازار نظر طبله کالبد آورده‌ام آخر بنگر بر سر کوی تو پرطبله من بین و بخر شانه‌ها و شبه‌ها…

ادامه مطلب

سپاس و شکر خدا را که بندها بگشاد

سپاس و شکر خدا را که بندها بگشاد میان به شکر چو بستیم بند ما بگشاد به جان رسید فلک از دعا و ناله من…

ادامه مطلب

ساقیا بی‌گه رسیدی می بده مردانه باش

ساقیا بی‌گه رسیدی می بده مردانه باش ساقی دیوانگانی همچو می دیوانه باش سر به سر پر کن قدح را موی را گنجا مده وان…

ادامه مطلب

ساقی تو شراب لامکان را

ساقی تو شراب لامکان را آن نام و نشان بی‌نشان را بفزا که فزایش روانی سرمست و روانه کن روان را یک بار دگر بیا…

ادامه مطلب

زهی باغ زهی باغ که بشکفت ز بالا

زهی باغ زهی باغ که بشکفت ز بالا زهی قدر و زهی بدر تبارک و تعالی زهی فر زهی نور زهی شر زهی شور زهی…

ادامه مطلب

ز هر چیزی ملول است آن فضولی

ز هر چیزی ملول است آن فضولی ملولش کن خدایا از ملولی به قاصد تا بیاشوبد بجنگد بدو گفتم ملولی هست گولی بخورد آن بازی…

ادامه مطلب

ز عشق روی تو روشن دل بنین و بنات

ز عشق روی تو روشن دل بنین و بنات بیا که از تو شود سیئاتهم حسنات خیال تو چو درآید به سینه عاشق درون خانه…

ادامه مطلب

ز جام ساقی باقی چو خورده‌ای تو دلا

ز جام ساقی باقی چو خورده‌ای تو دلا که لحظه لحظه برآری ز عربده عللا مگر ز زهره شنیدی دلا به وقت صبوح که بزم…

ادامه مطلب

ز آتش شهوت برآوردم تو را

ز آتش شهوت برآوردم تو را و اندر آتش بازگستردم تو را از دل من زاده‌ای همچون سخن چون سخن من هم فروخوردم تو را…

ادامه مطلب

روزی خوشست رویت از نور روز خوشتر

روزی خوشست رویت از نور روز خوشتر باده نکوست لیکن ساقی ز می نکوتر هر بسته‌ای که باشد امروز برگشاید دل در مراد پیچد چون…

ادامه مطلب

روبهکی دنبه برد شیر مگر خفته بود

روبهکی دنبه برد شیر مگر خفته بود جان نبرد خود ز شیر روبه کور و کبود قاصد ره داد شیر ور نه کی باور کند…

ادامه مطلب

رنج تن دور از تو ای تو راحت جان‌های ما

رنج تن دور از تو ای تو راحت جان‌های ما چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما صحت تو صحت جان و…

ادامه مطلب

رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را

رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را چو آمد جان جان جان نشاید برد نام جان به…

ادامه مطلب

ذوق روی ترشش بین که ز صد قند گذشت

ذوق روی ترشش بین که ز صد قند گذشت گفت بس چند بود گفتمش از چند گذشت چون چنین است صنم پند مده عاشق را…

ادامه مطلب

دیدم رخ خوب گلشنی را

دیدم رخ خوب گلشنی را آن چشم و چراغ روشنی را آن قبله و سجده گاه جان را آن عشرت و جای ایمنی را دل…

ادامه مطلب

دوش دل عربده گر با کی بود

دوش دل عربده گر با کی بود مشت کی کردست دو چشمش کبود آن دل پرخواره ز عشق شراب هفت قدح از دگران برفزود مست…

ادامه مطلب