قصاید – امیر معزی نیشابوری
همی فرازد دولت همی فزاید دین
همی فرازد دولت همی فزاید دین قوام دین هدی و نظام ملک زمین سزد که ملک زمین گسترد نظامالملک سزد که دین هدی پرورد قوامالدین…
از دورهای گردون وز صنعهای یزدان
از دورهای گردون وز صنعهای یزدان زیباترین عالم فرخترین کیهان از نورهاست خورشید از طبعهاست آتش از سنگهاست یاقوت از فصلهاست نیسان از ماههاست روزه…
اگرچه ناموران را تفاخر از هنرست
اگرچه ناموران را تفاخر از هنرست تفاخر هنر از شهریار نامورست جلال دولت عالی جمال ملت حق که پادشاه جهان است و خسرو بشرست اگر…
آن چنبر پرحلقه و ان حلقه پرخم
آن چنبر پرحلقه و ان حلقه پرخم دام است و کمندست بر آن عارض خرم دامی و کمندی که ز بهر دل خلق است چون…
ای آمده ناگه به نشابور ز بغداد
ای آمده ناگه به نشابور ز بغداد همراه تو هم دولت و هم دانش و هم داد بر گردون خدمتگر چتر تو شده ماه بر…
ای تاج دین و دنیا ای فخر روزگار
ای تاج دین و دنیا ای فخر روزگار بر تو خجسته باد چنین عید صدهزار ای از وَرَعْ چو مادر عیسی بلند قدر وی از…
ای ز شاهی و جوانی شاد و از دولت به کام
ای ز شاهی و جوانی شاد و از دولت به کام ایزد اندر هر مرادی داد تو داده تمام اندر اسباب شهنشاهی همال تو کجا…
ای صدر دین و نصرت دین در بقای تو
ای صدر دین و نصرت دین در بقای تو وی فخر ملک و رونق ملک از لقای تو عید است و همچنانکه تو شادی به…
ایا معزی برهانی این جمال ببین
ایا معزی برهانی این جمال ببین که با ولایت صاحبقران شدست قرین کنون که گشت بیاض زمان چو ساحت عدن کنونکهگشت سواد زمین چو چرخ…
باز آمد و آورد خزان لشکر سرما
باز آمد و آورد خزان لشکر سرما بشکست و هزیمت شد از او لشکر گرما آری چو فلَک بند خزان را بگشاید بندد در گرما…
برآمد ساجگون ابری ز روی ساجگون دریا
برآمد ساجگون ابری ز روی ساجگون دریا بخار مرکز خاکی نقاب قبّهٔ خضرا چو پیوندد به هم گویی که در دشت است سیمابی چو از…
بهاری کز دو رخسارش همی شمس و قمر خیزد
بهاری کز دو رخسارش همی شمس و قمر خیزد نگاریکز دو یاقوتش همی شهد و شکر خیزد خروش از شهر بنشاند هر آنگاهی که بنشیند…
تا جهان باشد خداوندش ملک سلطان بود
تا جهان باشد خداوندش ملک سلطان بود وز ملک سلطان جهان چون روضهٔ رضوان بود تاکه از یزدان بود پیروزی هر دولتی هم دلیلش دولت…
تا مبارک رایت شاه جهان آمد پدید
تا مبارک رایت شاه جهان آمد پدید در خراسان نقش رَوضات الجَنان آمد پدید پیر بود از برف و از سرما خراسان مدتی شد جوان…
جاودانگیتی به حکم شاهگیتی دار باد
جاودانگیتی به حکم شاهگیتی دار باد جایگاه بدسگال شاه گیتی دار باد جود و عدلش هر دو نعمت ساز و محنت سوز باد دست و…
چه گوهرست که کانش خُم دَهاقین است
چه گوهرست که کانش خُم دَهاقین است به رنگ لالهٔ نَعمان و بوی نسرین است به مجلس ملکان همنشین زیر و بم است به بزم…
چون پدید آمد مبارک ماه نو بر آسمان
چون پدید آمد مبارک ماه نو بر آسمان بر بساط نیلگون زرین کمان بردم گمان دیدم آن ساعت ز روی یار خویش و ماه نو…
چیست آن کوه زمینپیما و باد راهوار
چیست آن کوه زمینپیما و باد راهوار بارهای صحرانورد و مرکبی دریاگذار هیکلی پولادسم آهوتگی غشغاو دم پیکری پاکیزهگوهر راهواری شاهوار بر حریر و کاغذ…
در هر چمن از گردش خورشید منور
در هر چمن از گردش خورشید منور دُرّست به پیمانه و مشک است به ساغر دری که بدو روی زمین گشت موشح مُشکی که بدو…
رای سلطان معظم خسرو خسرونشان
رای سلطان معظم خسرو خسرونشان معجزات فتح را بنمود در مشرق عیان هرکه خواهد تا بداند معجزات فتح او گو بیا بشنو حدیث زابل و…
ز مشرق تا حد مشرق شناسد هرکه دین دارد
ز مشرق تا حد مشرق شناسد هرکه دین دارد که دین رونق به تأیید امیرالمؤمنین دارد امام الحق که او را آفرینگوی است درگیتی هر…
سمنْبری که دلم تنگ کرد همچو دهان
سمنْبری که دلم تنگ کرد همچو دهان صنوبری که تنم موی کرد همچو میان زلاغری و ز تنگی همی نداند باز تن مرا ز میان…
شکر یزدان را که از فر وزیر شهریار
شکر یزدان را که از فر وزیر شهریار بختم اندر راه مونس گشت و اندر شهر یار شکر یزدان را که از اقبال او کردم…
عاشق آنمکه عنابش همی بارد شکر
عاشق آنمکه عنابش همی بارد شکر فتنهٔ آنمکه سنجابش همی پوشد حجر خستهٔ آنم که ازگل توده دارد بر سمن بستهٔ آنمکه از شب حلقه…
فرخنده باد و میمون این مجلس منور
فرخنده باد و میمون این مجلس منور بر شهریار گیتی شاهنشه مظفر شاهی کجا رسیدست از همت بلندش تختش به هفت گردون عدلش به هفت…
گشادهروی و میان بسته بامدادِ پگاه
گشادهروی و میان بسته بامدادِ پگاه فروگذشت به کویم بتی به روی چو ماه اگر زمهر بود بامداد نور جهان ز ماه بود مرا نور…
ماهکند بر فلک ستایش آن خَدّ
ماهکند بر فلک ستایش آن خَدّ سرو کند در چمن پرستش آن قد عاریه دارند سرو و ماه تو گویی راستی و روشنی از آن…
نرگس پرخواب او از چشم من بردست خواب
نرگس پرخواب او از چشم من بردست خواب سنبل پر تاب او در پشتم آوردست تاب چشممنپرخوابازآن شد پشتمن پرتاب ازاین وین دو حال از…
هرکس که دل بر آن صنم دلستان نهاد
هرکس که دل بر آن صنم دلستان نهاد جان در بلا فکند و تن اندر هَوان نهاد آن دلستان که هست بر او رخ چو…
همایون جشن پیغمبر شعار ملت یزدان
همایون جشن پیغمبر شعار ملت یزدان مبارک باد بر سلطان بن سلطان بن سلطان خداوند خداوندان معزالدوله رکنالدین شهنشه بوالمظفر برکیارق سایهٔ یزدان جوان دولت…
از رایت منصور تو ای خسرو منصور
از رایت منصور تو ای خسرو منصور بر چرخ همی فخر کند شهر نشابور شاپور بنا کرد نشابور و تو را هست صد میر جهانگیر…
اگر نشاط کند دهر واجب است و صواب
اگر نشاط کند دهر واجب است و صواب که کرد خسرو روی زمین نشاط شراب رخ نشاط برون آمد از نقاب امروز جو آتشیکه مر…
آن خداوند که آفاق به یک فرمان کرد
آن خداوند که آفاق به یک فرمان کرد ملک آفاق به فرمان ملک سلطان کرد در ازل کرد قضا از قبل دولت او تا به…
ای امیر مظفر منصور
ای امیر مظفر منصور ای چو خورشید در جهان مبثبهور تاج دینی و دین ز دولت تو هست روشن چنانکه چشم از نور هست بوالفضل…
ای جهانداری که هستی پادشاهی را سزا
ای جهانداری که هستی پادشاهی را سزا در جهانداری نباشد چون تو هرگز پادشا از بشارتهای دولت وز اشارتهای بخت شاه پیروز اختری و خسرو…
ای زلف دلبر من پربند و پرشکنی
ای زلف دلبر من پربند و پرشکنی گاهی چو وعدهٔ او گاهی چو پشت منی گه دام سرخ مُلی گه بند تازه گلی گه دِرْعِ…
ای صلاح ملک و دین در عالم کون و فساد
ای صلاح ملک و دین در عالم کون و فساد دین یزدان را پناه و ملک سلطان را عماد در جلالت نیست پیش بخت توکوه…
ایا گرفته عراقین را به نوک قلم
ایا گرفته عراقین را به نوک قلم و یا سپرده سماکین را به زیر قدم قلم به دست تو و بر فلک فریشتگان زبان گشاده…
بازآمد از سفر به حضر صدر روزگار
بازآمد از سفر به حضر صدر روزگار با عصمت و عنایت و تأیید کردگار کرده به رای قاعدهٔ عقل را قوی داده به عقل مملکت…
برکش ای ترک بر اسب طرب و شادی تنگ
برکش ای ترک بر اسب طرب و شادی تنگ که زمستان شد و نوروز فراز آمد تنگ باد نوروزی با باغ همی صلح کند من…
بهگوش بر منه ای ترک زلف تافته سر
بهگوش بر منه ای ترک زلف تافته سر مکن دلم ز دو زلفین خویش تافته تر که من شوم به سرکوی عشق تافته دل چو…
تا خزان زد خیمهٔ کافورگون بر کوهسار
تا خزان زد خیمهٔ کافورگون بر کوهسار مفرهس زنگارگون برداشتند از مرغزار تا برآمد جوشن رستم به روی آبگیر زال زر باز آمد و سر…
تا نگار من ز سنبل بر سمن پر چین نهاد
تا نگار من ز سنبل بر سمن پر چین نهاد داغ حسرت بر دل صورتگران چین نهاد زلف او برگل ز عود خام خَم در…
جشن خزان بهخدمت شاه جهان رسید
جشن خزان بهخدمت شاه جهان رسید رایت ز کوهسار به صحرا درون کشید از عکس رایت وی و از نور آفتاب وز جام می سه…
چه گویی اندرین چرخ مُدور
چه گویی اندرین چرخ مُدور کزو تابد همی مهر منوّر وز او هر شب دُر فشانند تا روز هزاران جِرم نوران مدور چه گویی اندر…
چون شمردم یازده منزل ز راه روزگار
چون شمردم یازده منزل ز راه روزگار منزلی دیدم مبارک وز منازل اختیار منزلی کان را همه روشندلان در بیعتند منزلی کاو را همه اسلامیانند…
خدای ماست خداوند آسمان و زمین
خدای ماست خداوند آسمان و زمین منزه از زن و فرزند و از همال و قرین مُقَدِّری که بر او نسپرد سپهر و نجوم مُصَوِّریکه…
دل بری ای زلف جانان و ستم بر جان کنی
دل بری ای زلف جانان و ستم بر جان کنی از چه معنی خویشتن زنجیر نوشروان کنی مشتری بسیار دیدم کاو ز شب میدان کند…
رای خاقان معظم شهریار دادگر
رای خاقان معظم شهریار دادگر در جهان از روشنایی هست خورشیدی دگر زانکه چون خورشید روشن رای ملک آرای او روشنایی گسترد بر شرق و…
زباغ و راغ به آسیب لشکر تِشرین
زباغ و راغ به آسیب لشکر تِشرین گرفت راه هزیمت سپاه فروردین برون کشید ز باغ و ز راغ رایت خویش چو دید بر سر…