هستی نماند و در سر پوچ آرزو بجاست

هستی نماند و در سر پوچ آرزو بجاست می شد تمام و نکهت او در کدو بجاست دخل جهان سفله نگردد به خرج کم چندان…

ادامه مطلب

نیست هر آیینه را تاب رخ گلرنگ او

نیست هر آیینه را تاب رخ گلرنگ او هم مگر آیینه سازند از دل چون سنگ او در شب تاریک نتوان دزد را دنبال رفت…

ادامه مطلب

نمی آیی، نمی خوانی، نمی جویی خبر از من

نمی آیی، نمی خوانی، نمی جویی خبر از من خدا ناکرده در دل رنجشی داری مگر از من؟ بگو تا گریه را دامان کوشش بر…

ادامه مطلب

ناله بلبل به بال شیون ما می پرد

ناله بلبل به بال شیون ما می پرد چشم شبنم در هوای گلشن ما می پرد آفتابی هست در طالع شبستان مرا یک دو روزی…

ادامه مطلب

من که بودم رونق کوی خرابات، این زمان

من که بودم رونق کوی خرابات، این زمان آفتاب شنبه و ابر شب آدینه ام

ادامه مطلب

مرا چون نیست طالع ز آشنایی

مرا چون نیست طالع ز آشنایی همان بهتر که سازم با جدایی من و بیگانگی، کز خوش قماشی ندارد پشت و رو چون آشنایی

ادامه مطلب

لعل از کان بدخشان، گوهر از عمان طلب

لعل از کان بدخشان، گوهر از عمان طلب گنج از ویران، حضور دل ز درویشان طلب نیست نعمت را درین دریای بی پایان حساب چون…

ادامه مطلب

گردنکشی مکن که ضعیفان به آه سرد

گردنکشی مکن که ضعیفان به آه سرد دیهیم نخوت از سر قیصر گرفته اند

ادامه مطلب

که می گفت از دل یاقوت دود عنبرین خیزد؟

که می گفت از دل یاقوت دود عنبرین خیزد؟ خطی چون نیش زنبوران ز جوی انگبین خیزد ز فیض خاکساری سرفراز نه چمن گشتم که…

ادامه مطلب

کام خود از کوشش امید می گیریم ما

کام خود از کوشش امید می گیریم ما بخت اگر باشد نبات از بید می گیریم ما خون ما افتادگان را کی توان پامال کرد؟…

ادامه مطلب

غم مرا در جان بی حاصل نمی گیرد قرار

غم مرا در جان بی حاصل نمی گیرد قرار جغد از وحشت درین منزل نمی گیرد قرار جان قدسی در تن خاکی دو روزی بیش…

ادامه مطلب

عشق چون شعله کشد اشک دمادم چه کند؟

عشق چون شعله کشد اشک دمادم چه کند؟ پیش خورشید صف آرایی شبنم چه کند؟ از جگر تشنگیم ریگ روان سیراب است با چو من…

ادامه مطلب

شور دریای وجود از سر پرشور من است

شور دریای وجود از سر پرشور من است رقص مینای فلک از می پرزور من است می زند مور خطش ملک سلیمان بر هم این…

ادامه مطلب

سیاه روی کتاب از ورق شماری ماست

سیاه روی کتاب از ورق شماری ماست شبی که صبح ندارد سیاهکاری ماست ز شوق، جسم گران را چنان سبک کردیم که وقت فکر، ردیف…

ادامه مطلب

زهی نگاه تو با فتنه گرم همدوشی

زهی نگاه تو با فتنه گرم همدوشی به دور خط تو خورشید در سیه پوشی ز قرب زلف دل آشفته بود، غافل ازین که در…

ادامه مطلب

ز می هرگاه روی یار عالمسوز می گردد

ز می هرگاه روی یار عالمسوز می گردد خجل خورشید از خود چون چراغ روز می گردد گسستن رشته مهر و محبت را بود مشکل…

ادامه مطلب

ز خط صفا لب میگون یار پیدا کرد

ز خط صفا لب میگون یار پیدا کرد بهار نشأه این باده را دوبالا کرد مرا به دست تهی همچو شانه می باید گره ز…

ادامه مطلب

ره به فروغ رخش نقاب نگیرد

ره به فروغ رخش نقاب نگیرد ابر تنک پیش آفتاب نگیرد گرد دل عاشقان مگرد خدا را رخت تو بوی دل کباب نگیرد!

ادامه مطلب

راحت و محنت عالم به هم آمیخته است

راحت و محنت عالم به هم آمیخته است گوهر تجربه در خاک سفر ریخته است هر کجا خار و گلی دست و گریبان بینی حسن…

ادامه مطلب

دل سودایی من یار را اغیار می داند

دل سودایی من یار را اغیار می داند سر زانوی وحدت را سر بازار می داند ز روشن گوهران عیب نمایان است غمازی وگرنه سینه…

ادامه مطلب

دستی که ریزشی نکند زیر خشت به

دستی که ریزشی نکند زیر خشت به از کعبه ای که فیض نبخشد کنشت به هر سطر، روزنامه آشفته خاطری است گیسوی ماتمی ز خط…

ادامه مطلب

در دور خط آن سیم ذقن تلخ سخن شد

در دور خط آن سیم ذقن تلخ سخن شد خط ابجد بی رحمی آن غنچه دهن شد شد آتش گل اخگر خاکستر بلبل روزی که…

ادامه مطلب

خوشا دردی که مهرم از لب خاموش بردارد

خوشا دردی که مهرم از لب خاموش بردارد خوشا جوشی که از سر دیگ را سرپوش بردارد درین میخانه از خاکی نهادان چون سبوی می…

ادامه مطلب

خدنگ او نظری دوخته است بر بالم

خدنگ او نظری دوخته است بر بالم امید هست گشادی ز شست اقبالم در آشیان به خیال تو آنقدر ماندم که غنچه شد گل پرواز…

ادامه مطلب

چو شبنم آن که دل خویش با صفا سازد

چو شبنم آن که دل خویش با صفا سازد ز گرد بالش خورشید متکا سازد عبث به کینه ما گرم می شود دشمن سموم را…

ادامه مطلب

چند دارم در بغل پنهان دل افسرده را؟

چند دارم در بغل پنهان دل افسرده را؟ چند در فانوس دارم این چراغ مرده را؟ سیر گلشن بی دماغان را نمی آرد به حال…

ادامه مطلب

جوش سخن من بود از جذبه مردان

جوش سخن من بود از جذبه مردان هر خام مرا بر سر گفتار نیارد دلوی که چهل کس نتوانند کشیدن یک کس چه خیال است…

ادامه مطلب

ترخنده از عرق به می ناب زد رخت

ترخنده از عرق به می ناب زد رخت باز این چه نقش بود که بر آب زد رخت یاقوت های راز نهان رنگ باختند زین…

ادامه مطلب

تا چند ناگواری از اندازه بگذرد؟

تا چند ناگواری از اندازه بگذرد؟ اوقات در شکنجه خمیازه بگذرد شایسته هزار شبیخون کوتهی است عمری که چون خمار به خمیازه بگذرد

ادامه مطلب

بی نگاه من نشد در عشق معشوقی تمام

بی نگاه من نشد در عشق معشوقی تمام صحبت فرهاد آدم کرد سنگ خاره را

ادامه مطلب

به گوشه قفس از آشیانه قانع باش

به گوشه قفس از آشیانه قانع باش نه ای حریف میان، با کرانه قانع باش مریض مصلحت خویش را نمی داند به تلخ و شور…

ادامه مطلب

بس که بر رویم غبار کلفت از هر سو نشست

بس که بر رویم غبار کلفت از هر سو نشست گرد از تمثال من آیینه را بر رو نشست تیر آه خاکساران را نمی باشد…

ادامه مطلب

بازآ که بی تو رنگ نیاید به روی گل

بازآ که بی تو رنگ نیاید به روی گل در جیب غنچه زنگ برآورد بوی گل در گلستان حسن تو از جوش عندلیب تنگ است…

ادامه مطلب

ای صبا احوال ما با پاسبان او بگو

ای صبا احوال ما با پاسبان او بگو اشتیاق سجده را با آستان او بگو هر کجا آن شاخ گل را ناز بگشاید کمر شکوه…

ادامه مطلب

امید وقت خوش از جمع دیوان داشتم، غافل

امید وقت خوش از جمع دیوان داشتم، غافل که تصحیح دواوین، خونی اوقات من گردد!

ادامه مطلب

ازان پیوسته می لرزد دل از پاس قدم ما را

ازان پیوسته می لرزد دل از پاس قدم ما را که ناموس سپاهی هست بر سر چون علم ما را شکست دشمن عاجز دلی از…

ادامه مطلب

از خواب، چشم شوخ تو سنگین نمی شود

از خواب، چشم شوخ تو سنگین نمی شود در زیر ابر برق به تمکین نمی شود تلخی پذیر باش که بی آب تلخ و شور…

ادامه مطلب

هیچ کس بی گوشمال روزگار آدم نشد

هیچ کس بی گوشمال روزگار آدم نشد غوطه تا در خون نزد شمشیر صاحب دم نشد نیست گوهر را به از گرد یتیمی کسوتی از…

ادامه مطلب

نیست ناخن در کف و مشکل گشایی می کنم

نیست ناخن در کف و مشکل گشایی می کنم کار عالم را به این بی دست و پایی می کنم نیست مانند سپند از سوختن…

ادامه مطلب

نگه دارد خدا آن سیمتن را از گزند ما!

نگه دارد خدا آن سیمتن را از گزند ما! که اخگر در گریبان دارد آتش از سپند ما ز گیرودار ما آسوده باش ای آهوی…

ادامه مطلب

میان نور و ظلمت عالمی دارم، نمی دانم

میان نور و ظلمت عالمی دارم، نمی دانم که شامم صبح یا صبح امیدم شام می گردد به گمنامی قناعت کن دل روشن اگر خواهی…

ادامه مطلب

من آن بخت از کجا دارم که با او همسفر گردم؟

من آن بخت از کجا دارم که با او همسفر گردم؟ زهی دولت اگر در رهگذارش پی سپر گردم همان خجلت کشم، با عمر جاویدان…

ادامه مطلب

مرا به نیم تبسم خراب کرد و گذشت

مرا به نیم تبسم خراب کرد و گذشت نگاه گرم عنان را به خواب کرد و گذشت فغان که دولت پا در رکاب خوبی را…

ادامه مطلب

گنج در ویرانه من مار ارقم می شود

گنج در ویرانه من مار ارقم می شود زعفران در سینه من ریشه غم می شود از عصای خود خطر دارند کوران وقت جنگ بی…

ادامه مطلب

گریه ما دل به طوفان می دهد

گریه ما دل به طوفان می دهد ناله ما جان به افغان می دهد بلبلان را داغ دارد باغبان کاو سزای هرزه گویان می دهد

ادامه مطلب

کند چه نشو و نما دانه زمین گیری

کند چه نشو و نما دانه زمین گیری که در گذار ندیده است ابر تصویری مبرهن است ز شبنم ربایی خورشید که در بساط فلک…

ادامه مطلب

کاوش مژگان او از بس که دست انداز کرد

کاوش مژگان او از بس که دست انداز کرد صفحه آیینه را چون سینه شهباز کرد چون نگردد آب حیوان در مذاق خضر تلخ؟ تیغ…

ادامه مطلب

غم روزی نخورد هر که دلش آزاده است

غم روزی نخورد هر که دلش آزاده است روزی اهل تو کل همه جا آماده است جان روشن ندهد تن به کدورت، چه کند تیرگی…

ادامه مطلب

عجب نباشد اگر دل ز آسمان بگریزد

عجب نباشد اگر دل ز آسمان بگریزد که تیر راست رو از صحبت کمان بگریزد گل حمایت (و) مظلوم پروری است شجاعت وگرنه گرگ چرا…

ادامه مطلب

شود رد خلایق هر که را الله می خواهد

شود رد خلایق هر که را الله می خواهد نگردد گرد گوهر هیچ کس تا شاه می خواهد به عیاری توان جان بردن از دست…

ادامه مطلب