با اسب وحشی نظرت می‌دوانی‌اش

با اسب وحشی نظرت می‌دوانی‌اش
آخر به سرزمین تنت می‌کشانی‌اش
امشب گمان کنم که شبیه شب دگر
انگار در خیال سگت می‌نشانی‌اش
شیرین‌کلام و چرب‌زبان… این‌مریض را
دیوانه کرده است پزشک روانی‌اش
این منصفانه نیست که هجران کش‌ات شود
مثل درخت توت چرا می‌تکانی‌اش؟
شد در گرانشِ کره‌ی چشم هات جذب
چون فرضیه‌ی نیوتن بار ثانی‌اش
همچون کتاب «ملت عشق»است روح او
خسته شوی گمان نبر‌از باز خوانی‌اش.
شهلا دانشور
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *