هـــر صبح از سلام تــــــو آغاز میشوم

هـــر صبح از سلام تــــــو آغاز میشوم در ابتــــدای چشــــــم تو پرواز میشوم یک عمر در سکوت تو در بند مانده ام یک روز از…

ادامه مطلب

گلایه

گلایه به شبان خستۀ من، صدف سپیده وا کن سبد ستاره برچین و به روح شب دعا کن که دلم گرفته از شب به گلایه…

ادامه مطلب

عاطفه

عاطفه عشق جوانه می زند در تپش صدای من شعله طور می دمد از همه لحظه های من سبزی بی نهایتی، عاطفه را بدایتی شور…

ادامه مطلب

دیدار

دیدار داد خدا به موهبت فرصت دیدار مرا فرصت دیدار ترا داد دگر بار مرا کودک پابند توام گرچه که مادر شده ام باز هوای…

ادامه مطلب

خاک دیرینه مرا پهنه ی دنیا از تو

خاک دیرینه مرا پهنه ی دنیا از تو خشکی دشت مرا سبزی صحرا از تو آمدی خانه بپیرایی از اندیشه ی ما خانه و شهر…

ادامه مطلب

به گیسویت، به مویت انتحاری

به گیسویت، به مویت انتحاری به لبخندت به رویت انتحاری کدامین موج اندوه می فرستد ایاکابل به سویت انتحاری به جرهایت به جویت انتحاری تمام…

ادامه مطلب

از همه آفتاب های تاریخم

از همه آفتاب های تاریخم سایه می بافد و بر سراسر آینده می گستراند. ما هنوز دست بر ابرو سایبان می سازیم تا آتش حقیقت…

ادامه مطلب

همه آیینه ام تو بازتابی

همه آیینه ام تو بازتابی کویرم تو صدای پاک آبی تو میگویی من از تو ناگزیرم، برای من مگر تو انتخابی؟ حمیرا نکهت دستگیزراده

ادامه مطلب

لهجه های آبی دریا

لهجه های آبی دریا از بسکه جادوان تمنا رسیده اند آهو گکان خاطره از ما رمیده اند آواز های پاک و صمیمانۀ دعا از لهجه…

ادامه مطلب

شط اشراق

شط اشراق شب شط اشراق شود با خبر آمدنت شهرۀ آفاق شود در سحر آمدنت باغ غزل وار شود سبزی کرار شود عاطفه تکرار شود…

ادامه مطلب

دوستم بدار

دوستم بدار هنگام فروپاشی باور دوستم بدار هنگام خاموشی عشق دوستم بدار هنگام فریاد بی داد هنگام تنهایی دستان دوستم بدار هنگام به خون خفتن…

ادامه مطلب

چه بیهوده سپاهی می گماری

چه بیهوده سپاهی می گماری چه بیهوده ز من امید داری الفبایی شوم اندیشه ات را، که روی هستی ام خود را نگاری! حمیرا نکهت…

ادامه مطلب

پائیز

پائیز شاخه ها خشک و برگ ها زردند مرغکــــان آشیـــــــان تهی کردند باد پاییز ره بـــــــه باغ گشــــــود شاخه ها بـــــــاد را همـــــاوردند آفتــــابی ز…

ادامه مطلب

آلیس

آلیس با یک شتاب روشن آیینه باز میشد آلیس قصه هایم در رنگ رنگ رویا از جنس راز میشد آواز بکر و نابی از ژرفنای…

ادامه مطلب

همریشه

همریشه سخن من با تو می گویم که میدانی زبانم را و حتی واژه های تیت و پاشان روانم را سخن من با تو می…

ادامه مطلب

مادر

مادر آسودگی تو را دریافت بی خوابی هایت را بر ما ببخش آن لب را به خاک سپردیم ماکودکان که بار بار ما را بوسیده…

ادامه مطلب

شط شراره

شط شراره سیاه چشم های من پر از ستاره می شود و هر ستاره آیتی ز استخاره می شود ستاره های چشم من صمیم یاد…

ادامه مطلب

دل بیقرار

دل بیقرار دلبسته صخـــــره بـــــر سبق آبشـــــــار تو دل میدهد به کـــــوه، ثبــــــات فـــــــرار تو دست من و نیــــــاز من و تنگــــــــدستی ام دلتنگ قصه…

ادامه مطلب

تکدرخت شرقی

تکدرخت شرقی ای تکدرخت شرقی مغرب نشین، بگــــو از آیه های با ور و نور و یقین، بگــــــو ای شهسوار وادی شعـــــر دری بمــــان بــــــا…

ادامه مطلب

بستر حریری اشعار

بستر حریری اشعار عمری گذشت خالی دیدار نازنین! در انتظار آمدن یار نازنین یاری کزو زمین نگاهم چمن شود یاری کزو بهار برد بار نازنین…

ادامه مطلب

آویزه های نور

آویزه های نور با باد های خیره مگویید راز باغ در آستان حیله نباشد نماز باغ پروانه های نغمه سواران حاجت اند در اهتزاز رویش…

ادامه مطلب

یاس و امید

یاس و امید چگونه می مانی در سراشیب ترسناک تنهایی؟ با این همه سنگیِ وشکیبایی؟ ابر را آذرخشی آزرد و نرمش باران را غرش تندری…

ادامه مطلب

گفتم که عاشقانه سرایم ، نمیشود

گفتم که عاشقانه سرایم ، نمیشود از این فضای تلخ برآیم نمیشود از آفتاب یخ زده گرما نمی رسد آری به غیر سایه، نمایم نمیشود…

ادامه مطلب

شوکت شگفتن

شوکت شگفتن تو ای زلال آب ها سرود بکر رفتنی نیایش جوانه ها نیاز سبز رستنی تبار تیرۀ غمم بسیط رشد ماتمم نفیر درد عالمم…

ادامه مطلب

دربه دری

دربه دری باز کن در که به جان آمدم از در به دری زند گی می گذرد یا شده ام من گذری شب کشد پنجه…

ادامه مطلب

جاده ی صدا

جاده ی صدا دمی که چشم عاشقت اسیر باده می شود زبان قصه های من سلیس و ساده می شود به قصه مگوی ِمن که…

ادامه مطلب

برگرد و بر این خانه دلت را نگران کن

برگرد و بر این خانه دلت را نگران کن بر سقف فروریخته اش نام و نشان کن این خانه به بیداری دست تو بنا شد…

ادامه مطلب

ادعای محض

ادعای محض بهانه های تازه کو که شب ستاره گسترد به زیر گام های تو؟ ببین که دستهای ما به هیزم دقیقه ها شراره وار…

ادامه مطلب

همصدا

همصدا تا از زبان جنگل لبیک می شنودم با بالی از ترانه پرواز می نمودم می بست دست باران تا چشم لحظه ها را از…

ادامه مطلب

گریه

گریه امشب به نام عشق و صدا گریه میکنم تا آبیی سکوت خدا گریه میکنم بنگر که در تلاوت اندوه رُسته ام بنگر که تا…

ادامه مطلب

سفر

سفر من شعر نگاهت را از شوق زبر دارم در ساحت چشمانت آهنگ سفر دارم در حافظۀ دستم، شوریست کزان مستم با آیینه پیوستم آیین…

ادامه مطلب

در باغ

در باغ در باغ تا طراوت شب بو شکست و ریخت پــرواز در دو بال پرستو شکست و ریخت از تنــــد بــــاد حـــــــادثه سرو امید…

ادامه مطلب

چراغ

چراغ مگر ز غیب رحمتی فرو رسد به لانه ام که دست دوری ترا جدا کند ز شانه ام هوای باغ کرده ام، ترا سراغ…

ادامه مطلب

بارگاه نور

بارگاه نور ای همدم همیشۀ من، آشنای من بی تو هزار غصه دمد از نوای من ای شهر پر سخاوت من، بارگاه نور در تو…

ادامه مطلب

نماز عشق

نماز عشق شبی شبانه ترین شور را نیاز برم سکوت فصل سفر را دو بال باز برم به عاشقانه ترین لحظه ها در آویزم رحیل…

ادامه مطلب

کابل

کابل تکرار میشوی به خبر شهر خسته ام در حادثه به کوی و گذر شهرخسته ام تن ها به جاده های تو تنها فتاده اند…

ادامه مطلب

شب مهره

شب مهره شب خسته از تداوم تلخ شبانه بود هر چند هر ستاره صدا را بهانه بود دستی که چید ظلمت شب را سحر نبود…

ادامه مطلب

در من خبری بود که بر تو اثری داشت

در من خبری بود که بر تو اثری داشت یا شعر تری بود که از تو خبری داشت در تو نفری بود که همریشه ی…

ادامه مطلب

چامۀ عاشقانه

چامۀ عاشقانه ای شاد ترین ترانه دیدارت نایاب ترین نشانه دیدارت لبریز نشاط آشنایی ها چون چامۀ عاشقانه دیدارت در فصل نیایش نگاه من چون…

ادامه مطلب

برگ غزل

برگ غزل می شد که از تو قصه به هر جا نیاورم می شد که در سکوت تو آوا نیاورم می شد که در زمینه…

ادامه مطلب

نوروز

نوروز نوروز بی بهار نیاید ورآیدم به کار نیاید زین شیوه های خسته و خالی آسایشی به بار نیاید شیوا ترین ترانه ی تقوا هموزن…

ادامه مطلب

گرفتی بی خبر تنهاییم را

گرفتی بی خبر تنهاییم را به خودآویختی پیداییم را سکوت صخره وارم را شکستی صدا کردی دل دریاییم را حمیرا نکهت دستگیرزاده

ادامه مطلب

طلوع راز

طلوع راز تو دمیدی به تن من که چنین مست بهارم؟ مزن آتش به قرارم مزن آتش به قرارم نه دل از عشق تو خالی،…

ادامه مطلب

دردی به خشت خسته ی دیوار زنده است

دردی به خشت خسته ی دیوار زنده است درد عظیم فاصله، ای یار زنده است یک خط مرا ز چشم تو بنهفته سالها اما تپش…

ادامه مطلب

چگونه راه میـــدهـــــی بـه باغ من جوانه را

چگونه راه میـــدهـــــی بـه باغ من جوانه را کــــــه عشق جاده میشود عبور هر ترانه را به برگ ها چکیده است مگـر صدای سبز تو…

ادامه مطلب

باید به سوی حادثه ی تازه رو کنم

باید به سوی حادثه ی تازه رو کنم از نو رهی به باغ بهی جستجو کنم باید که این گروه ستم باره را به سنگ…

ادامه مطلب

می آید و قصه میکند با من یاد تو به زیر سایه ی دیوار

می آید و قصه میکند با من یاد تو به زیر سایه ی دیوار ای شهر شهید عشق و آزادی ای ماه به بند مانده…

ادامه مطلب

فریب تازه

فریب تازه ببر اندوه سیال شبان را از سرم یارا که بیرون از گلیم صبر اینک می نهد پا را فریب تازه می چیند به…

ادامه مطلب

سرم دیگردر گریبانم نمیگنجد

سرم دیگردر گریبانم نمیگنجد و ‌گردنم کوتاهی را اقرار میکند. در دور ترین بیشه ها باوری گویا نهان بود وقتی راه میرفتیم از خشخش جنگل…

ادامه مطلب

خورشید روز های کهن

خورشید روز های کهن آن شور در نگاه تو نا آرمیده رفت موج صدا به ساحل لب نا رسیده رفت برگی به نام عشق که…

ادامه مطلب