گلایه

گلایه
به شبان خستۀ من، صدف سپیده وا کن
سبد ستاره برچین و به روح شب دعا کن
که دلم گرفته از شب به گلایه وا کنم لب
نه تویی نه تاب و نی تب، تو بیا مرا صدا کن
نه صداقتی در اینجا نه درون واژه معنا
بگشا تو سینه ام را و مرا زمن رها کن
ز کرانۀ امیدی تو بشارت و نویدی
چو به شهر من رسیدی تو به عشقم آشنا کن
به دیار سرد و خسته که نوا زنی گسسته
تو بیا رها و رسته گل و سبزه را دعا کن

حمیرا نکهت دستگیرزاده

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *