افسوس! که در عمر درازیم نبود

افسوس! که در عمر درازیم نبود خطی ز زمانهٔ مجازیم نبود بنشاند مرا فلک به بازی در خاک هر چند که وقت خاک بازیم نبود

ادامه مطلب

یاران، خرد خوار و خجل نیست پدید

یاران، خرد خوار و خجل نیست پدید آن رسم شناس آب و گل نیست پدید در دایرهٔ عشق برون یک نقطه می‌بینم و در عالم…

ادامه مطلب

ما را تو چنین ز دل بر آری نیکست

ما را تو چنین ز دل بر آری نیکست وانگه بدو زلف خود سپاری نیکست زلفت که به فتنه سر بر آورد چنان او را…

ادامه مطلب

گفتم که مکش مرا به غم، گفت به چشم

گفتم که مکش مرا به غم، گفت به چشم زین بیش مکن جور و ستم، گفت به چشم گفتم که مگوی راز من با چشمت…

ادامه مطلب

شمع از دل سوزنده خبر خواهد داد

شمع از دل سوزنده خبر خواهد داد وین آتش اندرون به در خواهد داد زین سان که زبان دراز کردست امشب می‌بینم سر به باد…

ادامه مطلب

روزی شکن از زلف چو دالت ببرم

روزی شکن از زلف چو دالت ببرم جانی بکنم، ز دل ملامت ببرم گر بر رخ من نهی به بازی رخ خویش از بوسه به…

ادامه مطلب

دل بندهٔ بند سنبل پست تو باد!

دل بندهٔ بند سنبل پست تو باد! جان شیفتهٔ دو نرگس مست تو باد! زلف طرب و طرهٔ دستار مراد مانندهٔ دستارچه در دست تو…

ادامه مطلب

خورشید که خاک ازو چو زر میگردد

خورشید که خاک ازو چو زر میگردد از شوق رخ تو دربدر میگردد یک جرعه می‌صاف تو در صافی ریخت شد مست و درین میان…

ادامه مطلب

تا کی ستم سپهر جافی بینم؟

تا کی ستم سپهر جافی بینم؟ وین دور مخالف منافی بینم؟ برخیز و روان در لب صافی بنگر تا سرو روان در لب صافی بینم

ادامه مطلب

بر ما ستم او چه گذرها که نکرد؟

بر ما ستم او چه گذرها که نکرد؟ در دل غم عشقش چه اثرها که نکرد؟ با تیر غمش به هیچ سر سود نداشت ورنه…

ادامه مطلب

ای گشتهٔ تن من چو خیالی بی‌تو

ای گشتهٔ تن من چو خیالی بی‌تو هجر تو مرا کرده به حالی بی‌تو ای ماه دو هفته، رفتی و هست مرا روزی چو شبی،…

ادامه مطلب

ای تن، دل خود به روی چون ماهش ده

ای تن، دل خود به روی چون ماهش ده جانی داری، به لعل دلخواهش ده خون جگرم برون شود، می‌خواهی ای دیده، تو مردمی کن…

ادامه مطلب

اطراف چمن ز مشک بوییست به برگ

اطراف چمن ز مشک بوییست به برگ گلزار زمانه را نکوییست به برگ گل را ز دو رویه کار با برگ و نواست آری همه…

ادامه مطلب

هستیم به امید تو چون دوش امشب

هستیم به امید تو چون دوش امشب برآمدنت بسته دل و هوش امشب زان گونه که دوش در دلم بودی تو یارب! که ببینمت در…

ادامه مطلب

ما پرتو جوهر روانیم و خرد

ما پرتو جوهر روانیم و خرد نی نی، که به ذات محض جانیم و خرد چون مرگ آید فرشته گردیم و سروش چون جسم برفت…

ادامه مطلب

گفتم دلت ار با من شیداست بگو

گفتم دلت ار با من شیداست بگو گفت آنچه دلت ز وصل من خواست بگو گفتم که دل اندر کمرت خواهم بست گفتا که چه…

ادامه مطلب

شطرنج تو ما را به شط رنج سپرد

شطرنج تو ما را به شط رنج سپرد لجلاج لجاج با تو نتواند برد اسبی که تو از رقعه ربودی و فشرد از دست تو…

ادامه مطلب

روزی به سرای وصل راهم ندهی

روزی به سرای وصل راهم ندهی یک بوسه از آن روی چو ماهم ندهی گفتی که نخواستی ز من هرگز هیچ گر زانکه منت هیچ…

ادامه مطلب

دل بندهٔ بوی عنبر آمیز گلست

دل بندهٔ بوی عنبر آمیز گلست جان چاکر عارض دلاویز گلست بلبل که هزار خار کن بندهٔ اوست او نیز غلام خار سرتیز گلست

ادامه مطلب

خالی داری بر لب چون قند، از مشک

خالی داری بر لب چون قند، از مشک خطی داری بر رخ دلبند، از مشک بر ساعد خود نگار بستی یا خود بر ماهی سیمین…

ادامه مطلب

تا کی ز میان؟ کناره سویی گیریم

تا کی ز میان؟ کناره سویی گیریم برخیز که راه جست و جویی گیریم در سایهٔ زهد سرد بودن تا چند؟ وقتست که آفتاب رویی…

ادامه مطلب

باد سحری چو غنچه را لب بشکافت

باد سحری چو غنچه را لب بشکافت نور رخ گل روی چو خورشید بتافت از سایهٔ خرپشتهٔ میمون فلک در پشته نگه کن که چه…

ادامه مطلب

ای روی تو انگشت نمایی از حسن

ای روی تو انگشت نمایی از حسن بالای چو سرو تو بلایی از حسن زیبنده تر از قد تو گیتی نبرید بر قد بلند تو…

ادامه مطلب

ای چرخ ز مهر زیر میغت برده

ای چرخ ز مهر زیر میغت برده گیتی به ستم اجل، به تیغت برده پرورده به صد ناز جهانت اول و آخر ز جهان به…

ادامه مطلب

اقبال سعادت به ازینت بودی

اقبال سعادت به ازینت بودی گر لذت علم و درد دینت بودی گردون بستی به گوش داریت کمر گر گوش به هر گوشه نشینت بودی

ادامه مطلب

هر کس که ز کبر و عجب باری دارد

هر کس که ز کبر و عجب باری دارد از عالم معرفت کناری دارد و آن کو به قبول خلق خرسند شود مشنو تو که…

ادامه مطلب

لعلت که پر از گوهر ناسفت آمد

لعلت که پر از گوهر ناسفت آمد چون طاق دو ابروی تو بی‌جفت آمد من عشق ترا نهفته بودم در دل چون کار به جان…

ادامه مطلب

کی دست رسد بدان بلندی که تراست؟

کی دست رسد بدان بلندی که تراست؟ یا فکر به آبی چونی و چندی که تراست؟ خود راز من سبک بهایی چه بود؟ در جنب…

ادامه مطلب

صد سال سر خویشتن ار حلق کنی

صد سال سر خویشتن ار حلق کنی وندر تن خویش خرقهٔ دلق کنی صد بار ز حق دور کنندت به قفا گر یک سر موی…

ادامه مطلب

رویت، که به خوبی گل خندان منست

رویت، که به خوبی گل خندان منست آرامگهش دل چو زندان منست نیکش بگزدیدند به دندان، گر چه گفتم که همین نیک به دندان منست

ادامه مطلب

دست به نگار تو مرا کشت دگر

دست به نگار تو مرا کشت دگر آه! ار نشود وصل توام پشت دگر نقشی عجبست بر دو دستت تا خود حرف که گرفته‌ای در…

ادامه مطلب

خال تو به هر حال پسندیدهٔ ماست

خال تو به هر حال پسندیدهٔ ماست زلف تو چو حال دل غم دیدهٔ ماست آن خال که بر چاه زنخدان داری تر می‌دارش که…

ادامه مطلب

تا کی به غم، ای دل، خوی حسرت ریزی؟

تا کی به غم، ای دل، خوی حسرت ریزی؟ زو جان نبری گر ز غمش نگریزی خصمان تو بی‌مرند،در معرضشان آخر به مراغه‌ای چه گرد…

ادامه مطلب

با یار ز نیک و بد نمی‌باید گفت

با یار ز نیک و بد نمی‌باید گفت هر شب بیتی دو صد نمی‌باید گفت او عاشق و من عاشق و این مشکلتر کم قصهٔ…

ادامه مطلب

ای راه خلل ز چار قسمت بسته

ای راه خلل ز چار قسمت بسته داننده ز روح نقش جسمت بسته صندوق طلسم را همی مانی تو صد گنج گشاده در طلسمت بسته

ادامه مطلب

ای بوده مرا ز جسم و جان هیچ به دست

ای بوده مرا ز جسم و جان هیچ به دست نابوده زبود این و آن هیچ به دست از من طلب هیچ نمیباید کرد زیرا…

ادامه مطلب

از نوش جهان نصیب من نیش آمد

از نوش جهان نصیب من نیش آمد تیر اجلم بر جگر ریش آمد کوته سفری گزیده بودم، لیکن ز آنجا سفری دراز در پیش آمد

ادامه مطلب

هر لحظه به آیین وفا رای کنم

هر لحظه به آیین وفا رای کنم خواهم که سر اندر کف آن پای کنم آن خال که بر گوشهٔ چشمست ترا نوریست که بر…

ادامه مطلب

ما پرتو عکس نور مشکات توییم

ما پرتو عکس نور مشکات توییم پروانهٔ شمع صفت و ذات توییم هستیم ولی بی‌رخ چون خورشیدت پیدانشویم، از آنکه ذرات توییم

ادامه مطلب

کی ماه به حسن چون تو والا باشد؟

کی ماه به حسن چون تو والا باشد؟ یا چون سخنت لل لالا باشد؟ گر زیر فلک به راستی چون بالات گویند که هست؛ زیر…

ادامه مطلب

شد درد بر پای فلک فرسایت

شد درد بر پای فلک فرسایت تا عرضه کند سختی خود بر رایت دارد طمع آنکه بگیری دستش ورنه چه سگست او که بگیرد پایت؟

ادامه مطلب

رنگی ز رخ چو لاله زارم بفرست

رنگی ز رخ چو لاله زارم بفرست بویی ز دو زلف مشکبارم بفرست چون دست نمی‌دهد که دستت بوسم دستارچه‌ای به یاد گارم بفرست

ادامه مطلب

در صورت آدم ار فرشتست تویی

در صورت آدم ار فرشتست تویی ور آدمی از روح سرشتست تویی گر می‌نبشتست درین دور کسی آن وحی خط و آنکه نبشتست تویی

ادامه مطلب

خال زنخت تیر گناه اندازد

خال زنخت تیر گناه اندازد رخت دل عاشقان به راه اندازد از غیرت خالی، که بر آن نرگس تست بیمست که خویش را به چاه…

ادامه مطلب

تا کی دلم از تو در بلایی باشد؟

تا کی دلم از تو در بلایی باشد؟ جانم ز غم تو در عنایی باشد؟ یک روز به زلف تو در آویزم زود آخر سر…

ادامه مطلب

با ما دمش ار به مهر یکتاست بهست

با ما دمش ار به مهر یکتاست بهست سیب زنخش چو در کف ماست بهست زین پس من و وصف قامت او، آری چون میگوییم…

ادامه مطلب

ای ذکر تو بر زبان ساهی مشکل

ای ذکر تو بر زبان ساهی مشکل درک تو ز فهم متناهی مشکل دانیم که ماهی تو به خوبی، لیکن آن ماه که دیدنش کماهی…

ادامه مطلب

ای چشم تو کرده بر دلم مدغم غم

ای چشم تو کرده بر دلم مدغم غم لعل تو جراحت دل و مرهم هم صد پی بلب آمد از دلم خون، لیکن از بیم…

ادامه مطلب

از دست تو راضیم به آزردن خود

از دست تو راضیم به آزردن خود در عشق تو قانعم به خون خوردن خود گویی که ببینم آن دو دست به نگار مانند دو…

ادامه مطلب

هر شب ز غمت به خون بگرید چشمم

هر شب ز غمت به خون بگرید چشمم ز اندازه و حد فزون بگرید چشمم در چشم منی همیشه ثابت، لیکن ترسم بروی تو، چون…

ادامه مطلب