دوستم بدار

دوستم بدار
هنگام فروپاشی باور
دوستم بدار
هنگام خاموشی عشق
دوستم بدار
هنگام فریاد بی داد
هنگام تنهایی دستان
دوستم بدار هنگام به خون خفتن یاری.
هنگامی که هنگامه های درد
از هفت استخوان زمان آیینه ساخته است
زمانه ی رسوایی ست
انکار دست از دامن
انکار شعر از شاعر
انکار عشق ازما
نگذار جنازه ها نا تمام خاک شوند
هراس از مرگ نیست
از خاموشی ست
دوستم بدار
زمانه ی رسوایی ست
وقتی خفاشان شهر را شبینه ی شرم میخواهند.
تو دوستم بدار
وتمام شهر را
به دوست داشتن بخوان
تنها تو میدانی چگونه دوست باید داشت.
تنها تومیتوانی دوست بداری
خود را
بر تمامت شهر
خورشید کن
ودوستم بدار
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *