جاده ی صدا

جاده ی صدا
دمی که چشم عاشقت اسیر باده می شود
زبان قصه های من سلیس و ساده می شود
به قصه مگوی ِمن که خفته در گلوی من؛
لبت به روی واژه ها در گشاده می شود
برای بودن دلم کلام تو بهانه ای
برای رفتن دلم صدات جاده می شود
بهار پر ترانه ای نشاط آشیانه ای
ز اوج مهربانی ات سحر پیاده می شود
به بال شعر پر شوم به جان شعر در شوم
چو پلک تو زعاشقی به هم نهاده می شود
صمیم عاشقانه ها به عادت جوانه ها
سجود لحظه ی شوم که از تو زاده می شود
حمیرا نکهت دستگیرزاده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *