یاری که رخش قبله صاحب‌نظران است

یاری که رخش قبله صاحب‌نظران است چشم و دل مردم به جمالش نگران است خواهم که ببوسم قدمش نیست مجالم هر جا که نهم دیده…

ادامه مطلب

نرسیده‌ست به گوش تو مگر فریادم

نرسیده‌ست به گوش تو مگر فریادم ورنه هرگز ندهد دل که نیاری یادم در همه شهر چو روی تو ندیدم رویی که بر او فتنه…

ادامه مطلب

مرا چو نام لبت بر سر زبان آید

مرا چو نام لبت بر سر زبان آید ز ذوق آن سخنم آب در دهان آید در آن نفس که ز رویت حکایتی گویم ز…

ادامه مطلب

که می گوید که هست این صورت از گل

که می گوید که هست این صورت از گل همه لطفی همه جانی همه دل نه انسان گر ملک روی تو بیند شود حیران بر…

ادامه مطلب

عاشق کسی بود که کشد بار یار خویش

عاشق کسی بود که کشد بار یار خویش شهوت پرست مانده بود زیر بار خویش شد زندگانیم همه در کار عشق یار او فارغ از…

ادامه مطلب

ز کوی دوست مرا ناگزیر خواهد بود

ز کوی دوست مرا ناگزیر خواهد بود وگر گذر همه بر تیغ و تیر خواهد بود از آب دیده من در میان منزل دوست به…

ادامه مطلب

دلم شکست بدان زلف‌های پرشکنش

دلم شکست بدان زلف‌های پرشکنش که زیر هر خم زلفش صد انجمن دارد هزار جان گرامی فدای یک نفسش که رهگذر نفسش زان لب و…

ادامه مطلب

خجسته زمانی و خوش روزگاری

خجسته زمانی و خوش روزگاری که بازآید از در مرا چون تو یاری ز رویت بهشتی شود مسکن ما به هر گوشه‌ای بشکفد لاله‌زاری به…

ادامه مطلب

چو ترک من بگشاید بر ابروان کاکول

چو ترک من بگشاید بر ابروان کاکول هزار دل برباید به یک دم آن کاکول عجب مدار تو زان ماه‌روی مهرجبین که آفتاب رخش راست…

ادامه مطلب

تو سلطانی و خورشیدت غلام است

تو سلطانی و خورشیدت غلام است نظر جز بر چنین صورت حرام است ورای حسن در روی تو چیزی‌ست نمی‌داند کسی کان را چه نام…

ادامه مطلب

به یک کرشمه توانی که کار ما سازی

به یک کرشمه توانی که کار ما سازی ولی به چارۀ بیچارگان نپردازی در آرزوی خیالت غلام خوابم من خنک کسی که تواش همنشین و…

ادامه مطلب

بر دل از زلف چو زنجیر تو دارم بندی

بر دل از زلف چو زنجیر تو دارم بندی نه چنان بند که آن را بگشاید پندی من نه آنم که از این قید خلاصی…

ادامه مطلب

ای گل از غنچه کی برون آیی

ای گل از غنچه کی برون آیی که شدم ز انتظار سودایی بلبلان را نمی‌برد شب خواب تا سحرگه نقاب بگشایی با صبا گفته‌ای که…

ادامه مطلب

اگر نه روی تو باشد کجا برم دنیی

اگر نه روی تو باشد کجا برم دنیی تویی خلاصه دنیی و کس نگوید نی نظر به صورت خوبان همی‌کنم ایشان به پیش روی تو…

ادامه مطلب

یار ما محمل‌نشین و ساربان مستعجل است

یار ما محمل‌نشین و ساربان مستعجل است چون روان گردم که زاب دیده پایم در گل است می‌رود من در پیَش فریاد می‌دارم ولیک همچو…

ادامه مطلب

نبود خلاص ما را ز دو چشم شوخ شنگش

نبود خلاص ما را ز دو چشم شوخ شنگش که چو در کرشمه آید گذرد ز جان خدنگش هوس شکار دارد منم از جهان و…

ادامه مطلب

مرا تویی ز جهان آرزوی جان ای دوست

مرا تویی ز جهان آرزوی جان ای دوست حیات بهر تو خواهم در این جهان ای دوست میان حلقه زلفت چو مرغ جان بنشست ندید…

ادامه مطلب

کیست کاین فتنه نشاند که تو می‌آغازی

کیست کاین فتنه نشاند که تو می‌آغازی کیست بر روی زمین کش تو نمی‌اندازی نیست در جمله جهان مثل تو صاحب حسنی چشم را گوی…

ادامه مطلب

عاقلان از غافلان اسرار خود پوشیده‌اند

عاقلان از غافلان اسرار خود پوشیده‌اند آب حیوان در میان تیرگی نوشیده‌اند رنگ حرص وشهوت از آیینه دل برده‌اند تا در آن آیینه عکس روی…

ادامه مطلب

ز بهر تو باید مرا زندگانی

ز بهر تو باید مرا زندگانی که شیرین‌تری از زمان جوانی جهان با حضور تو خوش می‌نماید مباد از تو خالی که جان جهانی زمان…

ادامه مطلب

دلم ز عهدۀ عشقت برون نمی‌آید

دلم ز عهدۀ عشقت برون نمی‌آید به جای هر سر مویی مرا دلی باید بهای هر سر مویت نهاده‌ام جانی زهی معامله گر دیگری نیفزاید…

ادامه مطلب

داشتم روزی نگاری یاد می‌آید مرا

داشتم روزی نگاری یاد می‌آید مرا هر زمان از یاد او فریاد می‌آید مرا مجمع اصحاب و وصل یار و ایام شباب همچو برق تیزرو…

ادامه مطلب

چو بالای تو گر سروی میان بوستانستی

چو بالای تو گر سروی میان بوستانستی از آن سرو سهی بستان بهشت جاودانستی ز وصف یک سر مویت شدی عاجز بیان من به جای…

ادامه مطلب

تازه شود حیات ما چون بگشاید او دهن

تازه شود حیات ما چون بگشاید او دهن بوی گل است یا نفس آب حیات یا سخن از نفسش مشام ما نافه مشک می‌شود شاید…

ادامه مطلب

به کوی دوست که وهم و خیال ره نبرند

به کوی دوست که وهم و خیال ره نبرند مجال کی بود آنجا که عاشقان گذرند ندیده دیدۀ کس حسن بی‌نهایت او ز فرق تا…

ادامه مطلب

بدین ملاحت و حسن و لطافت و معنی

بدین ملاحت و حسن و لطافت و معنی نه زاده است و نه پرورده مادر دنیی به عشق روی تو زیبد که دل دهند از…

ادامه مطلب

ای منزل مبارک می‌بخشیم صفایی

ای منزل مبارک می‌بخشیم صفایی داری هوای مشکین از بوی آشنایی خاک رهت ببوسم بر روی و دیده مالم کانجا رسیده باشد روزی نشان پایی…

ادامه مطلب

اگر نگار من از رخ نقاب بگشاید

اگر نگار من از رخ نقاب بگشاید به حسن خویش جهان سر به سر بیاراید جمال خود به نقاب از نظر همی‌پوشد به سمع او…

ادامه مطلب

یاد باد آن راحت جان یاد باد

یاد باد آن راحت جان یاد باد عاشقان را عهد جانان یاد باد چون تماشا را به سروستان رویم قد آن سرو خرامان یاد باد…

ادامه مطلب

نباتت بر لب شکّر برآمد

نباتت بر لب شکّر برآمد زمرد گرد یاقوتت درآمد ز گلبرگ تو سنبل سر برآورد زهی سنبل که از گل بر سر آمد رخت منشور…

ادامه مطلب

مرا چو سرو نو باید به بوستان چه کنم

مرا چو سرو نو باید به بوستان چه کنم چو مست روی توام رنگ ارغوان چه کنم حکایتی که مرا بود با لب و دهنت…

ادامه مطلب

کو جوانی تا فدای عشق خوبان کردمی

کو جوانی تا فدای عشق خوبان کردمی بار دیگر عمر خود در کار ایشان کردمی کاشکی بر جای هر مویی دلی بودی مرا تا بر…

ادامه مطلب

شیوه مردان نباشد عشق پنهان باختن

شیوه مردان نباشد عشق پنهان باختن کمتر از پروانه نتوان بود در جان باختن در مقامرخانه رندان با همت در آی تا ببینی از گدایان…

ادامه مطلب

ز جانان مهر و از ما جان‌فشانی‌ست

ز جانان مهر و از ما جان‌فشانی‌ست جواب مهربانان مهربانی‌ست همی گوید لبش کاینک من و تو گرت سودای آب زندگانی‌ست تو آن شمعی که…

ادامه مطلب

دوستان از دوستان یاد آورید

دوستان از دوستان یاد آورید عهد یار مهربان یاد آورید گر ز یاری یک زمان آسوده‌اید وقت دوری آن زمان یاد آورید چون بگوید نکته‌ای…

ادامه مطلب

خانه امروز بهشت است که رضوان اینجاست

خانه امروز بهشت است که رضوان اینجاست وقت پروردن جان است که جانان اینجاست نیست ما را سر بستان و ریاحین امروز نرگس مست و…

ادامه مطلب

چون سحر از بوی گل گشت معطر هوا

چون سحر از بوی گل گشت معطر هوا از نفس یار ما داد نشانی صبا نه چه سخن باشد این چیست صبا تا کنم نسبت…

ادامه مطلب

تا نفس هست به روی تو برآید نفسم

تا نفس هست به روی تو برآید نفسم ور کنم بی تو نظر سوی کسی هیچ کسم در تمنای تو شد عمر و نمی‌دانم من…

ادامه مطلب

به شب ماهی میان کاروان است

به شب ماهی میان کاروان است که روی او دلیل ساربان است چه جای ساربان کاندر پی او ز دل‌ها کاروان بر کاروان است عجب…

ادامه مطلب

بدیدم چشم مستت رفتم از دست

بدیدم چشم مستت رفتم از دست کوام آذر دلی بو کو نبی مست دلم خود رفت و می‌دانم که روزی بمهرت هم بشی خوش‌یانم اژ…

ادامه مطلب

ای صبا آنچه شنیدی ز لب یار بگو

ای صبا آنچه شنیدی ز لب یار بگو عاشقان محرم رازند نه اغیار بگو هم تو داری خبر از زلف گره بر گره‌اش پیش ما…

ادامه مطلب

اگر بختم دهد باری که یارم همنشین باشد

اگر بختم دهد باری که یارم همنشین باشد زهی مقبل که من باشم زهی دولت که این باشد نباید این چنین ماهی برون از هیچ…

ادامه مطلب

وداع چون تو نگاری نه کار آسان است

وداع چون تو نگاری نه کار آسان است هلاک عاشق مسکین فراق جانان است نگر مفارقت جان ز تن چگونه بود به جان دوست که…

ادامه مطلب

می‌کند بوی تو با باد صبا همراهی

می‌کند بوی تو با باد صبا همراهی خلق را می‌دهد از بوی بهشت آگاهی اثر کفر نماندی به جهان از رویت گر نکردی سر زلفت…

ادامه مطلب

مباد دل ز هوای تو یک زمان خالی

مباد دل ز هوای تو یک زمان خالی که اعتبار ندارد تنی ز جان خالی همای عشق تو را هست آشیان دل من مباد سایه…

ادامه مطلب

کرد طلوع آفتاب خیز برون بر چراغ

کرد طلوع آفتاب خیز برون بر چراغ منزل ما ز آفتاب چون دل اهل صفاست فتنهٔ صورت شود گو دل لعبت پرست جان که به…

ادامه مطلب

شب دوشینه خیالت به عیادت سحری

شب دوشینه خیالت به عیادت سحری بر بالین من آمد که فلان هان خبری از غم تیره‌شب و محنت هجران چونی وه که مردی ز…

ادامه مطلب

زاهدان با شاهدان همخانه‌اند

زاهدان با شاهدان همخانه‌اند گرد هر شمعی دو صد پروانه‌اند اهل دل در بت پرستی آمدند شاهدان بت، دیده‌ها بتخانه‌اند با پری‌رویان نماند عقل و…

ادامه مطلب

در غیرتم که با خود همراز و همنشینی

در غیرتم که با خود همراز و همنشینی در آب عکس خود را زنهار تا نبینی آیینه را نخواهم در صحبتت که زانجا دانی که…

ادامه مطلب

حسنی که هست روی تو را بی‌نهایت است

حسنی که هست روی تو را بی‌نهایت است خوب است گل ولی نمک اینجا به غایت است افسانه‌های خسرو و شیرین ز حد گذشت ما…

ادامه مطلب