زندگینامه فاضل نظری

فاضل نظری ابوالفضل نظری متخلص به فاضل نظری (زادهٔ ۱۰ شهریور ۱۳۵۸) شاعر ایرانی و مدرس دانشگاه است. او یکی از نویسندگان پرتیراژترین کتاب‌های شعر…

ادامه مطلب

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد آیینه خیره شد به من و من به‌ آیینه…

ادامه مطلب

بعد یک سال بهار آمده می بینی که

بعد یک سال بهار آمده می بینی که باز تکرار به بار آمده می بینی که سبزی سجده ما را به لبی سرخ فروخت عقل…

ادامه مطلب

از صلح می‌گویند یا از جنگ می‌خوانند؟!

از صلح می‌گویند یا از جنگ می‌خوانند؟! دیوانه‌ها آواز بی‌آهنگ می‌خوانند گاهی قناریها اگر در باغ هم باشند مانند مرغان قفس دلتنگ می‌خوانند کنج قفس…

ادامه مطلب

همراه بسیار است اما همدمی نیست

همراه بسیار است، اما همدمی نیست مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست دلبسته اندوه دامنگیر خود باش از عالم غم دلرباتر عالمی نیست…

ادامه مطلب

بعد از این بگذار قلب بی‌قراری بشکند

بعد از این بگذار قلب بی‌قراری بشکند گل نمی‌روید، چه غم گر شاخساری بشکند باید این آیینه را برق نگاهی می‌شکست پیش از آن ساعت…

ادامه مطلب

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند تا کاج جشنهای زمستانی‌ات کنند پوشانده‌اند «صبح» تو را «ابرهای تار» تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند یوسف! به…

ادامه مطلب

آن کشته که بردند به یغما کفنش را

آن کشته که بردند به یغما کفنش را تیر از پی تیر آمد و پوشاند تنش را خون از مژه می‌ریخت به تشییع غریبش آن…

ادامه مطلب

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب…

ادامه مطلب

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم هر چه از طعم…

ادامه مطلب

پس شاخه‌های یاس و مریم فرق دارند

پس شاخه‌های یاس و مریم فرق دارند آری! اگر بسیار اگر کم فرق دارند شادم تصور می‌کنی وقتی ندانی لبخندهای شادی و غم فرق دارند…

ادامه مطلب

زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم

زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از…

ادامه مطلب

به نسیمی همه راه به هم می ریزد

به نسیمی همه راه به هم می ریزد کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد سنگ در برکه می اندازم و می…

ادامه مطلب

گرچه می گویند این دنیا به غیر از خواب نیست

گرچه می گویند این دنیا به غیر از خواب نیست ای اجل!مهمان نوازی کن که دیگر تاب نیست بین ماهی های اقیانوس و ماهی های…

ادامه مطلب

فواره وار، سربه هوایی و سربه زیر

فواره وار، سربه هوایی و سربه زیر چون تلخی شراب، دل آزار و دلپذیر ماهی تویی و آب؛ من و تنگ؛ روزگار من در حصار…

ادامه مطلب

گر چه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست

گر چه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست حاصل خیره در آیینه شدنها آیا دو برابر شدن…

ادامه مطلب

اما کم و بسیار! چه یک بار چه صد بار

اما کم و بسیار! چه یک بار چه صد بار تسبیح تو ای شیخ رسیده است به تکرار سنگی سر خود را به سر سنگ…

ادامه مطلب

طاووس من! حتی تو هم در حسرت رنگی !

طاووس من! حتی تو هم در حسرت رنگی ! حتی تو هم با سرنوشت خویش در جنگی ! یک روز دیگر کم شد از عمرت،…

ادامه مطلب

با قلب من، ای عشق! کاری کن که باید

با قلب من، ای عشق! کاری کن که باید کاری که دل بردارم از امّا و شاید کاری که تنها خود بدانی چیست! یا نه!…

ادامه مطلب

چه غم وقتی جهان از عشق نامی تازه می‌گیرد

چه غم وقتی جهان از عشق نامی تازه می‌گیرد از این بی‌آبرویی نام ما آوازه می‌گیرد من از خوش باوری در پیله‌ی خود فکر می‌کردم…

ادامه مطلب

چه بی‌هنگام سنگین کرد خواب برکه‌ها را یخ

چه بی‌هنگام سنگین کرد خواب برکه‌ها را یخ ربودند از دل مرداب عکس ماه را آوَخ! اگر می‌شد به شهر کودکی‌ها بازگشت این‌بار نمی‌بستم به…

ادامه مطلب

یا از لهیب مکر حسودان به دور باش

یا از لهیب مکر حسودان به دور باش یا مثل من بسوز و بساز و صبور باش اهل نظر تواضع بی‌جا نمی‌کنند در چشم اهل…

ادامه مطلب

شعله انفس و آتش‌ زنه آفاق است

شعله انفس و آتش‌ زنه آفاق است « غم » قرار دل پرمشغله عشاق است جام « مي‌ » نزد من آورد و بر آن…

ادامه مطلب

سرزمین مادری، رویای اجدادی کجاست؟

سرزمین مادری، رویای اجدادی کجاست؟ مردم این شهر می پرسند آبادی کجاست؟ ما به گرد خویش می گردیم آه ای ساربان! آرمان شهری که قولش…

ادامه مطلب

سرسبز دل از شاخه بریدم، تو چه کردی؟

سرسبز دل از شاخه بریدم، تو چه کردی؟ افتادم و بر خاک رسیدم، تو چه کردی؟ من شور و شر موج و تو سر سختی…

ادامه مطلب

به شهر رنگ ها رفتیم گفتی زرد نامرد است

به شهر رنگ ها رفتیم گفتی زرد نامرد است اگر رنگی تو را در خویش معنا کرد نامرد است تو تصویر منی یا من در…

ادامه مطلب

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند تا کاج جشنهای زمستانی‌ات کنند پر کرده اند «صبح» تو را «ابرهای تار» تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند…

ادامه مطلب

تویی که نام تو در صدر سربلندان است

تویی که نام تو در صدر سربلندان است هنوز بر سر نی چهره تو خندان است اگر در آتش مهرت گداختیم چه غم؟ جزای سوختگان…

ادامه مطلب

ما گشته‌ایم، نیست، تو هم جست‌وجو نکن

ما گشته‌ایم، نیست، تو هم جست‌وجو نکن آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن در قلب من، سراغ غم خویش را مگیر خاگستر گداخته را زیر…

ادامه مطلب

ای که برداشتی از شانه ی موری باری

ای که برداشتی از شانه ی موری باری بهتر آن بود که دست از سر ِ من برداری ظاهر آراسته ام در هوس وصل، ولی…

ادامه مطلب

در چشم آفتاب چو شبنم زیادی ام

در چشم آفتاب چو شبنم زیادی ام چون زهر هر چه باشم اگر کم زیادی ام بیهوده نیست روی زمینم نهاده اند بارم که روی…

ادامه مطلب

نمیداند دل تنها، میان جمع هم تنهاست

نمیداند دل تنها، میان جمع هم تنهاست مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست تو از کی عاشقی؟! این پرسش آیینه بود از من…

ادامه مطلب

انگار که از مشت قفس رستی و رفتی

انگار که از مشت قفس رستی و رفتی یکباره به روی همه در بستی و رفتی هر لحظه ‌ی همراهی ما خاطره ای بود اما…

ادامه مطلب

تو که در فکر منی مرگ مرا سر برسان

تو که در فکر منی مرگ مرا سر برسان انتظار همه را نیز به آخر برسان همه پرورده‌ی مهرند و من آزرده‌ی قهر خیر در…

ادامه مطلب

نَتوانست فَراموش کند مَستی را

نَتوانست فَراموش کند مَستی را هرکه از دست تو یک قطره مِیِ ناب گرفت، کی به انداختنِ سنگِ پیاپی در آب ماه را می شود…

ادامه مطلب

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم حال همه خوب است، من اما نگرانم در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر مثل…

ادامه مطلب

زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم

زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از…

ادامه مطلب

مــن کــــــه در تنـــگ بــــرای تــو تـمـــاشــادارم

مــن کــــــه در تنـــگ بــــرای تــو تـمـــاشــادارم بــــا چـــــه رویـــــی بنــــویـســم غــم دریا دارم؟ دل پر از شوق رهایی سـت ،ولی ممکن نیست بـــــــه زبــــــان…

ادامه مطلب

امروز هم به رخوت بی بادگی گذشت

امروز هم به رخوت بی بادگی گذشت آری گذشت! مستی دلدادگی گذشت در آتش خیال تو با خود قدم زدم دوران عاشقی به همین سادگی…

ادامه مطلب

دشت خشكید و زمین سوخت و باران نگرفت

دشت خشكید و زمین سوخت و باران نگرفت زندگی بعد تو بر هیچ كس آسان نگرفت چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند شعله…

ادامه مطلب

نفس کشیدم و گفتی زمانه جانکاه است

نفس کشیدم و گفتی زمانه جانکاه است نفس نمی کشم، این آه از پی آه است در آسمان خبری از ستاره ی من نیست که…

ادامه مطلب

باز در خود خیره شو، انگار چشمت سیر نیست

باز در خود خیره شو، انگار چشمت سیر نیست درد خودبینی است می دانم تو را تقصیر نیست   کوزه ی دربسته در آغوش دریا…

ادامه مطلب

زندگی سرخی سیبی است که افتاده به خاک

زندگی سرخی سیبی است که افتاده به خاک به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم آخرین منزل ما کوچه ی سرگردانی ست در به در…

ادامه مطلب

مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است

مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است قصه فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه…

ادامه مطلب

به دریا میزنم شاید به سوی ساحلی دیگر

به دریا میزنم شاید به سوی ساحلی دیگر مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر من از روزی که دلبستم به چشمان تومیدیدم که چشمان…

ادامه مطلب

سکه‌ی این مهر از خورشید هم زرین‌تر است

سکه‌ی این مهر از خورشید هم زرین‌تر است خون ما از خون دیگر عاشقان رنگین‌تر است رود راهی شد به دریا، کوه با اندوه گفت…

ادامه مطلب

هر روز جهان است و فرازیّ و نشیبی

هر روز جهان است و فرازیّ و نشیبی این نیز نگاهی‌ست به افتادن سیبی در غلغله‌ی جمعی و تنها شده‌ای باز… آنقدر كه در پیرهنت…

ادامه مطلب

به خداحافظی تلخ تو سوگند… نشد!

به خداحافظی تلخ تو سوگند… نشد! که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد لب تو میوه ی ممنوع… ولی لبهایم هر چه از…

ادامه مطلب

طاووس ِ من! حتی تو هم در حسرت ِ رنگی

طاووس ِ من! حتی تو هم در حسرت ِ رنگی حتی تو هم با سرنوشت ِخویش در جنگی! یک روز دیگر کم شد از عمرت……

ادامه مطلب

همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد

همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد سر مغرور من! با میل دل باید کنار…

ادامه مطلب