هم او راست و اعجاز ابیات دو بیت دوبیت مجانست

زهی! دشمنت از طرب بینوا زده چرخ در مدحت تو نوا هدی یافته از جلالت جمال جهان ساخته از نوالت نوا معانی بلفظ تو یابد…

ادامه مطلب

قصیدۀ تمام مرصع در مدح علاء دوله اتسز

ای منور بتو نجوم جلال وی مقرر بتو رسوم کمال بوستان نیست صدر تو ز نعیم و آسمان نیست قدر تو ز جلال خدمت تو…

ادامه مطلب

قصیده هشتاد و هفتم در مدح اتسز

ای آنکه در جهان ز تو سری نهان نماند با عدل تو نشان ستم در جهان نماند تا چرخ تیغ فتنه نشان در کفت نهاد…

ادامه مطلب

قصیده نود و چهارم در مدح اتسز

تویی که خنجر تو شد مکان آتش و آب زبان رمح تو شد ترجمان آتش و آب بدست خشم تو و عفو تو سپرد فلک…

ادامه مطلب

قصیده صد و سوم در مدح اتسز

بتی ، که ماه برد روشنی ز طلعت او ربودن دل عشاق گشته صنعت او چو شب سیاه شود در دو چشم من عالم اگر…

ادامه مطلب

قصیده شصت و چهارم در مدح اتسز

چو از حدیقهٔ مینای چرخ سقلاطون نهفته گشت علامات چتر آینه گون ز نقشهای عجیب و ز شکلهای غریب صحیفه های فلک شد چو صحف…

ادامه مطلب

قصیده دوم در مدح شمس الدین وزیر

صدرا ، مساعی تو مؤید بود همی و ز تو نظام دین محمد بود همی تو شمس دینی و بفضای بهای تو دین را جمال…

ادامه مطلب

قصیده چهاردهم در مدح اتسز

زین سینهٔ پر آتش و زین دیدهٔ پر آب دردا ! که گشت قاعدهٔ عمر من خراب از بیم غرق و حرق نیابد مرا همی…

ادامه مطلب

قصیده بیست و نهم در مدح اتسز

علاء دولت خوارزمشاه دین پرور که آفتاب جلالست و آسمان هنر خدایگانی ، دریا دلی ، خداوندی که هست گوهر دریای شرع پیغمبر شده مسخر…

ادامه مطلب

در وصف بلخ و مدح سید ضیاء الدین

فدای بلخ دل من،که روضهٔ ارمست حریم او بامان همچو بیضهٔ حرمست همه سعادت بلخ و همه سلامت او که بیضهٔ حرمست و چو روضهٔ…

ادامه مطلب

در مدح شمس‌الدین وزیر

جز مکارم زشمس دین ناید سیرت سروران چنین باید رتبت ملک و زینت دولت از خصالش همی بیفزاید معجزات از بیان او خیزد مکرمات از…

ادامه مطلب

در تهنیت ولادت دو فرزند ملک اتسز

بر آمد ز چرخ معالی دو اختر فزون گشته در عقد شاهی دو گوهر از این هر دو گوهر هدی شد مزین وزین هر دو…

ادامه مطلب

قصیدۀ مخذوف الالف در مدح علاء الدوله اتسز

خسرو ملک بخش کشور گیر که ز خلقش بعدل نیست نظیر خسرو شرق ، کز سر تیغش هست دشمن همیشه جفت نفیر قصر مجد و…

ادامه مطلب

نیز در مدح مدیحه گوید

ای بتو چشم مکرمات قریر قدر تو بر فلک نهاده سریر آفتاب جلالتی و ترا نیست مانند آفتاب نظیر چاکر طبع تست بحر محیط بندهٔ…

ادامه مطلب

قصیده هفتم در مدح اتسز

ای کفت بحر ایادی و دلت کان علوم در معلی ز تو آموخته افلاک رسوم گشته از کف تو آثار مسایی مشهود شده از طبع…

ادامه مطلب

قصیده هشتاد و هشتم در مدح اتسز

ای تو بر آزادگان عصر خداوند گیتی هرگز نزاد مثل تو فرزند یک سخن مایه هزار سخن سنج یک هنرت زیور هزار هنرمند هست فلک…

ادامه مطلب

قصیده نود و پنجم در مدح اتسز

ای بتو رایت هدی منصور وی مقامات ملک تو مشهور در جهان حکم های تو نافذ در هدی سعی های تو مشکور خرمی را هوای…

ادامه مطلب

قصیده صد و سیزدهم در مدح اتسز

خوارزمشه ، که هست زمانه غلام او دور سپهر و سیر ستاره بکام او از صورت هلال فلک را بهر مهی در گوش حلقه ایست…

ادامه مطلب

قصیده ششم در مدح اتسز

ای گوهر زمین ز وقار تو برده سنگ گوهر بر مکارم تو خوار همچو سنگ چندین هزار کوه ، که اوتاد گیتی اند از حلم…

ادامه مطلب

قصیده دوم در مدح اتسز

ای ز حکیمان شنوده علم اوایل هم ببراهین رسیده ، هم بدلایل طبع تو افروخته بنور حقایق جان تو آراسته بنقش فضایل چند مسایل کنم…

ادامه مطلب

قصیده پنجم در مدح اتسز

بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی…

ادامه مطلب

قصیده بیست و هفتم در مدح اتسز

نگارا ، تا تو از سنبل تر از ارغوان کردی رخ چون ارغوان من برنگ زعفران کردی ز مشک روی من کافور پیدا گشت از…

ادامه مطلب

در مرثیۀ شرف الدین قزل ارسلان بن اتسز

بس بلندا! که شد ز گردون پست بس عزیز که شد ز گیتی خوار محنت چرخ را که دیده قیاس؟ ستم دهر را که دید…

ادامه مطلب

در مدح خاقان کما الدین ابو القاسم محمود ارسلان خسرو توران

ای از رخت فگنده سپر ماه و آفتاب طعنه زده جمال تو بر ماه و آفتاب زان جا که راستیست ندارند در جهان پیش رخ…

ادامه مطلب

در ستایش شمس‌الدین وزیر

جمال‌الملک شمس‌الدین جهانیست که از همر نعمتی او را نشانیست جهانی گفتم او راوین غلط بود که هر مویی ز شخص او جهانیست کفش و…

ادامه مطلب

قصیدۀ ملمع در مدح جمال الدین وزیر

ای جمال دولت ، ای چرخ جلال وی ز تو افزوده گیتی را جمال ای سعادت را بصدرت انتما وی سیادت را بقدرت اتصال اختران…

ادامه مطلب

نیز در مدح ملک اتسز گوید

جهان سرای غرورست، نی سرای سرور طمع مدار سرور اندرین سرای غرور بعاقبت بحسام هوان شود مجروح دلی که او بحطام جهان شود مسرور فساد…

ادامه مطلب

قصیده هفتاد و یکم در مدح اتسز

ای علم تو دین را نظام داده حلم تو زمین را قوام داده اسباب معالی و محمدت را طبع و دل تو نظام داده نصرت…

ادامه مطلب

قصیده هشتاد و نهم در مدح اتسز

رفت آن نگار و عشق آن نگار ماند او شد ز دست و دست نشاطم ز کار ماند از دیده رفته چهرهٔ همچنون نگار او…

ادامه مطلب

قصیده صدم در مدح اتسز

بهار جان فزا آمد جهان شد خرم و زیبا بباغ راه گستردند فرش حله و دیبا بباغ اندر بنفشه شد چو قد بیدلان چفته بباغ…

ادامه مطلب

قصیده صد و دهم در مدح اتسز

امروز شد صحیفهٔ اقبال پر نگار و امروز شد طلیعهٔ اسلام کامگار امروز عون دولت خوارزمشاه کرد بر رغم شرک قاعدهٔ شرع استوار در زد…

ادامه مطلب

قصیده شانزدهم در مدح اتسز

عشق جانان غایت مقصود جان گردد همی کلبهٔ احزان بیادش گلستان گردد همی وصل او پیرایهٔ شادی دل باشد همی هجر او سرمایهٔ تیمار جان…

ادامه مطلب

قصیده دوازدهم در مدح اتسز

شبی که هست کف او خزانهٔ ارزاق ز طبع اوست وجود مکارم الاخلاق ابوالمظفر ، شاه مظفر ، اتسز ، کوست خدایگان همه خسروان علی…

ادامه مطلب

قصیده پنجاه و یکم در مدح اتسز

ای بتو چشم مکرمات قریر قدر تو بر فلک نهاده سریر آفتاب جلالی و ترا نیست مانند آفتاب نظیر چاکر طبع تست بحر محیط بندهٔ…

ادامه مطلب

قصیده بیست و دوم در مدح اتسز

مظلم شبی دراز از طرهٔ نگار گشته سیه زمان و شده تیر روزگار افلاک شسته چهرهٔ خود را برنک تیر و آفاق کرده جامهٔ خود…

ادامه مطلب

در وصف قصر خاقان کمال‌الدین محمود

قصر فرخندهٔ کمال‌الدین هست در خرمی چو خلد برین روضهٔ مجد و بیضهٔ دولت کعبهٔ عز و قبلهٔ تمکین در خوشی از نگارخانهٔ او طیره…

ادامه مطلب

در مدح سید طاهر علوی

آنی ، که حشمت تو در ایام ظاهرست ذات تو از عیوب چو نام تو طاهرست فرخنده رعایت شرف تو بهر مکان چون آیت بنوت…

ادامه مطلب

در ستایش ادیب صابر بن اسمعیل ترمذی

گر ز وصل توام نصیبستی روضهٔ عیش من خضیبستی هم ز راحت مرا نصابستی هم ز دولت مرا نصیبستی وقت دفع مصایب گیتی تیر تدبیر…

ادامه مطلب

نیز در ستایش گوید

تویی که تیغ ترا شد مسخر آتش و آب فگند هیبت تو زلزله در آتش و آب چه باک از آتش و آبت ؟ که…

ادامه مطلب

نیز در مدح اتسز گوید در بازگشت از جنگ ماوراء النهر

ای ز آب تیغ تو تازه ریاحین ظفر وی بنور رأی تو روشن قوانین هنر هر کجا اوصاف تو ، آنجا بود مجد و شرف…

ادامه مطلب

قصیده هفتاد و نهم در مدح اتسز

ای بازوی شریعت از اقبال تو قوی تابنده از جمال تو آثار خسروی هر گه که در مهم معالی ندا دهی جز پاسخ متابعت از…

ادامه مطلب

قصیده هشتاد و ششم در مدح اتسز

شاها ، ز زخم تیغ تو گردون حذر کند در زیر رایت تو ظفر مستقر کند دستت همان دهد که زمین و زمان دهد تیغت…

ادامه مطلب

قصیده نهم در مدح اتسز

چه حیله سازم ؟ کز من گسست یار سلام چه چاره ورزم ؟ کز من برید دوست پیام گرفت دامن من هجر ، نابرآورده هنوز…

ادامه مطلب

قصیده صد و چهارم در مدح اتسز

مظفرا، ملکا، روزگار چاکر تست فلک متابع تست و جهان مسخر تست بلند کردن شرع از رسوم رایت تست خراب کردن شرک از خصال خنجر…

ادامه مطلب

قصیده سیزدهم در مدح اتسز

ای از خزاین کرمت خلق را نصیب در کشف مشکلات جهان رأی تو مصیب از فیض جود تو همه آفاق را نصاب وز نور عدل…

ادامه مطلب

قصیده دهم در مدح اتسز

ای بحقل و عقد تو اسباب دولت را قوام وی بامر و نهی تو احوال ملت را نظام دست مکاران هراس تو فرو بسته ببند…

ادامه مطلب

قصیده پنجاه و هفتم در مدح اتسز

ای خلایق را پناه و ای شرایع را امان خسروان را مقتدایی، خسروی را قهرمان کشور اقبال را چون تو نبوده پادشاه لشکر اسلام را…

ادامه مطلب

قصیده بیست و سوم در مدح اتسز

هدی را ز سر تازه شد روزگاری پدیدد آمد اسلام را کار و بار ی بشاه جهانگیر اتسز ، که گیتی ندید و نبیند چنو…

ادامه مطلب

در مدیحه گوید

ای آن که هر چه بایدت از بخت نیک هست هرگز مباد در جاه تو شکست تا از قضا پدید شد آثار هست و نیست…

ادامه مطلب

در مدح خاقان ارسلان خان کمال الدین ابو القاسم محمود

رایت شرع و ملک منصورست آیت علم عدل مشهورست بخداوند خسروان خاقان که جهانش مطیع و مأمورست ارسلان خان، کمال دین محمود که بدو قصر…

ادامه مطلب