قصاید رشید الدین وطواط
هم او راست و اعجاز ابیات دو بیت دوبیت مجانست
زهی! دشمنت از طرب بینوا زده چرخ در مدحت تو نوا هدی یافته از جلالت جمال جهان ساخته از نوالت نوا معانی بلفظ تو یابد…
قصیدۀ تمام مرصع در مدح علاء دوله اتسز
ای منور بتو نجوم جلال وی مقرر بتو رسوم کمال بوستان نیست صدر تو ز نعیم و آسمان نیست قدر تو ز جلال خدمت تو…
قصیده هشتاد و هفتم در مدح اتسز
ای آنکه در جهان ز تو سری نهان نماند با عدل تو نشان ستم در جهان نماند تا چرخ تیغ فتنه نشان در کفت نهاد…
قصیده نود و چهارم در مدح اتسز
تویی که خنجر تو شد مکان آتش و آب زبان رمح تو شد ترجمان آتش و آب بدست خشم تو و عفو تو سپرد فلک…
قصیده صد و سوم در مدح اتسز
بتی ، که ماه برد روشنی ز طلعت او ربودن دل عشاق گشته صنعت او چو شب سیاه شود در دو چشم من عالم اگر…
قصیده شصت و چهارم در مدح اتسز
چو از حدیقهٔ مینای چرخ سقلاطون نهفته گشت علامات چتر آینه گون ز نقشهای عجیب و ز شکلهای غریب صحیفه های فلک شد چو صحف…
قصیده دوم در مدح شمس الدین وزیر
صدرا ، مساعی تو مؤید بود همی و ز تو نظام دین محمد بود همی تو شمس دینی و بفضای بهای تو دین را جمال…
قصیده چهاردهم در مدح اتسز
زین سینهٔ پر آتش و زین دیدهٔ پر آب دردا ! که گشت قاعدهٔ عمر من خراب از بیم غرق و حرق نیابد مرا همی…
قصیده بیست و نهم در مدح اتسز
علاء دولت خوارزمشاه دین پرور که آفتاب جلالست و آسمان هنر خدایگانی ، دریا دلی ، خداوندی که هست گوهر دریای شرع پیغمبر شده مسخر…
در وصف بلخ و مدح سید ضیاء الدین
فدای بلخ دل من،که روضهٔ ارمست حریم او بامان همچو بیضهٔ حرمست همه سعادت بلخ و همه سلامت او که بیضهٔ حرمست و چو روضهٔ…
در مدح شمسالدین وزیر
جز مکارم زشمس دین ناید سیرت سروران چنین باید رتبت ملک و زینت دولت از خصالش همی بیفزاید معجزات از بیان او خیزد مکرمات از…
در تهنیت ولادت دو فرزند ملک اتسز
بر آمد ز چرخ معالی دو اختر فزون گشته در عقد شاهی دو گوهر از این هر دو گوهر هدی شد مزین وزین هر دو…
قصیدۀ مخذوف الالف در مدح علاء الدوله اتسز
خسرو ملک بخش کشور گیر که ز خلقش بعدل نیست نظیر خسرو شرق ، کز سر تیغش هست دشمن همیشه جفت نفیر قصر مجد و…
نیز در مدح مدیحه گوید
ای بتو چشم مکرمات قریر قدر تو بر فلک نهاده سریر آفتاب جلالتی و ترا نیست مانند آفتاب نظیر چاکر طبع تست بحر محیط بندهٔ…
قصیده هفتم در مدح اتسز
ای کفت بحر ایادی و دلت کان علوم در معلی ز تو آموخته افلاک رسوم گشته از کف تو آثار مسایی مشهود شده از طبع…
قصیده هشتاد و هشتم در مدح اتسز
ای تو بر آزادگان عصر خداوند گیتی هرگز نزاد مثل تو فرزند یک سخن مایه هزار سخن سنج یک هنرت زیور هزار هنرمند هست فلک…
قصیده نود و پنجم در مدح اتسز
ای بتو رایت هدی منصور وی مقامات ملک تو مشهور در جهان حکم های تو نافذ در هدی سعی های تو مشکور خرمی را هوای…
قصیده صد و سیزدهم در مدح اتسز
خوارزمشه ، که هست زمانه غلام او دور سپهر و سیر ستاره بکام او از صورت هلال فلک را بهر مهی در گوش حلقه ایست…
قصیده ششم در مدح اتسز
ای گوهر زمین ز وقار تو برده سنگ گوهر بر مکارم تو خوار همچو سنگ چندین هزار کوه ، که اوتاد گیتی اند از حلم…
قصیده دوم در مدح اتسز
ای ز حکیمان شنوده علم اوایل هم ببراهین رسیده ، هم بدلایل طبع تو افروخته بنور حقایق جان تو آراسته بنقش فضایل چند مسایل کنم…
قصیده پنجم در مدح اتسز
بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی…
قصیده بیست و هفتم در مدح اتسز
نگارا ، تا تو از سنبل تر از ارغوان کردی رخ چون ارغوان من برنگ زعفران کردی ز مشک روی من کافور پیدا گشت از…
در مرثیۀ شرف الدین قزل ارسلان بن اتسز
بس بلندا! که شد ز گردون پست بس عزیز که شد ز گیتی خوار محنت چرخ را که دیده قیاس؟ ستم دهر را که دید…
در مدح خاقان کما الدین ابو القاسم محمود ارسلان خسرو توران
ای از رخت فگنده سپر ماه و آفتاب طعنه زده جمال تو بر ماه و آفتاب زان جا که راستیست ندارند در جهان پیش رخ…
در ستایش شمسالدین وزیر
جمالالملک شمسالدین جهانیست که از همر نعمتی او را نشانیست جهانی گفتم او راوین غلط بود که هر مویی ز شخص او جهانیست کفش و…
قصیدۀ ملمع در مدح جمال الدین وزیر
ای جمال دولت ، ای چرخ جلال وی ز تو افزوده گیتی را جمال ای سعادت را بصدرت انتما وی سیادت را بقدرت اتصال اختران…
نیز در مدح ملک اتسز گوید
جهان سرای غرورست، نی سرای سرور طمع مدار سرور اندرین سرای غرور بعاقبت بحسام هوان شود مجروح دلی که او بحطام جهان شود مسرور فساد…
قصیده هفتاد و یکم در مدح اتسز
ای علم تو دین را نظام داده حلم تو زمین را قوام داده اسباب معالی و محمدت را طبع و دل تو نظام داده نصرت…
قصیده هشتاد و نهم در مدح اتسز
رفت آن نگار و عشق آن نگار ماند او شد ز دست و دست نشاطم ز کار ماند از دیده رفته چهرهٔ همچنون نگار او…
قصیده صدم در مدح اتسز
بهار جان فزا آمد جهان شد خرم و زیبا بباغ راه گستردند فرش حله و دیبا بباغ اندر بنفشه شد چو قد بیدلان چفته بباغ…
قصیده صد و دهم در مدح اتسز
امروز شد صحیفهٔ اقبال پر نگار و امروز شد طلیعهٔ اسلام کامگار امروز عون دولت خوارزمشاه کرد بر رغم شرک قاعدهٔ شرع استوار در زد…
قصیده شانزدهم در مدح اتسز
عشق جانان غایت مقصود جان گردد همی کلبهٔ احزان بیادش گلستان گردد همی وصل او پیرایهٔ شادی دل باشد همی هجر او سرمایهٔ تیمار جان…
قصیده دوازدهم در مدح اتسز
شبی که هست کف او خزانهٔ ارزاق ز طبع اوست وجود مکارم الاخلاق ابوالمظفر ، شاه مظفر ، اتسز ، کوست خدایگان همه خسروان علی…
قصیده پنجاه و یکم در مدح اتسز
ای بتو چشم مکرمات قریر قدر تو بر فلک نهاده سریر آفتاب جلالی و ترا نیست مانند آفتاب نظیر چاکر طبع تست بحر محیط بندهٔ…
قصیده بیست و دوم در مدح اتسز
مظلم شبی دراز از طرهٔ نگار گشته سیه زمان و شده تیر روزگار افلاک شسته چهرهٔ خود را برنک تیر و آفاق کرده جامهٔ خود…
در وصف قصر خاقان کمالالدین محمود
قصر فرخندهٔ کمالالدین هست در خرمی چو خلد برین روضهٔ مجد و بیضهٔ دولت کعبهٔ عز و قبلهٔ تمکین در خوشی از نگارخانهٔ او طیره…
در مدح سید طاهر علوی
آنی ، که حشمت تو در ایام ظاهرست ذات تو از عیوب چو نام تو طاهرست فرخنده رعایت شرف تو بهر مکان چون آیت بنوت…
در ستایش ادیب صابر بن اسمعیل ترمذی
گر ز وصل توام نصیبستی روضهٔ عیش من خضیبستی هم ز راحت مرا نصابستی هم ز دولت مرا نصیبستی وقت دفع مصایب گیتی تیر تدبیر…
نیز در ستایش گوید
تویی که تیغ ترا شد مسخر آتش و آب فگند هیبت تو زلزله در آتش و آب چه باک از آتش و آبت ؟ که…
نیز در مدح اتسز گوید در بازگشت از جنگ ماوراء النهر
ای ز آب تیغ تو تازه ریاحین ظفر وی بنور رأی تو روشن قوانین هنر هر کجا اوصاف تو ، آنجا بود مجد و شرف…
قصیده هفتاد و نهم در مدح اتسز
ای بازوی شریعت از اقبال تو قوی تابنده از جمال تو آثار خسروی هر گه که در مهم معالی ندا دهی جز پاسخ متابعت از…
قصیده هشتاد و ششم در مدح اتسز
شاها ، ز زخم تیغ تو گردون حذر کند در زیر رایت تو ظفر مستقر کند دستت همان دهد که زمین و زمان دهد تیغت…
قصیده نهم در مدح اتسز
چه حیله سازم ؟ کز من گسست یار سلام چه چاره ورزم ؟ کز من برید دوست پیام گرفت دامن من هجر ، نابرآورده هنوز…
قصیده صد و چهارم در مدح اتسز
مظفرا، ملکا، روزگار چاکر تست فلک متابع تست و جهان مسخر تست بلند کردن شرع از رسوم رایت تست خراب کردن شرک از خصال خنجر…
قصیده سیزدهم در مدح اتسز
ای از خزاین کرمت خلق را نصیب در کشف مشکلات جهان رأی تو مصیب از فیض جود تو همه آفاق را نصاب وز نور عدل…
قصیده دهم در مدح اتسز
ای بحقل و عقد تو اسباب دولت را قوام وی بامر و نهی تو احوال ملت را نظام دست مکاران هراس تو فرو بسته ببند…
قصیده پنجاه و هفتم در مدح اتسز
ای خلایق را پناه و ای شرایع را امان خسروان را مقتدایی، خسروی را قهرمان کشور اقبال را چون تو نبوده پادشاه لشکر اسلام را…
قصیده بیست و سوم در مدح اتسز
هدی را ز سر تازه شد روزگاری پدیدد آمد اسلام را کار و بار ی بشاه جهانگیر اتسز ، که گیتی ندید و نبیند چنو…
در مدیحه گوید
ای آن که هر چه بایدت از بخت نیک هست هرگز مباد در جاه تو شکست تا از قضا پدید شد آثار هست و نیست…
در مدح خاقان ارسلان خان کمال الدین ابو القاسم محمود
رایت شرع و ملک منصورست آیت علم عدل مشهورست بخداوند خسروان خاقان که جهانش مطیع و مأمورست ارسلان خان، کمال دین محمود که بدو قصر…