به نسیمی همه‌ی راه به هم می‌ریزد

به نسیمی همه‌ی راه به هم می‌ریزد کی دل سنگِ تو را آه به هم می‌ریزد؟ سنگ در برکه می‌اندازم و می‌پندارم با همین سنگ…

ادامه مطلب

کبریای توبه را بشکن پشیمانی بس است

کبریای توبه را بشکن پشیمانی بس است از جواهرخانه خالی نگهبانی بس است ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین آبروداری کن ای…

ادامه مطلب

همراه بسیار است، اما همدمی نیست

همراه بسیار است، اما همدمی نیست مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست دلبسته ی اندوه دامنگیر خود باش از عالم غم دلرباتر عالمی…

ادامه مطلب

به نسیمی همه راه به هم می‌ریزد

به نسیمی همه راه به هم می‌ریزد کی دل سنگ تورا آه به هم می‌ریزد سنگ دربرکه می‌اندازمو می‌‌پندارم باهمین سنگ زدن، ماه به هم…

ادامه مطلب

عقل بیهوده سر طرح معما دارد

عقل بیهوده سر طرح معما دارد بازی عشق مگر شاید و اما دارد؟ با نسیم سحری دشت پُر از لاله شکفت سر سربسته چرا این…

ادامه مطلب

همين كه نعش درختی به باغ می‌افتد

همين كه نعش درختی به باغ می‌افتد بهانه باز به دست اجاق می‌افتد حكايت من و دنيايتان، حكايت آن- -پرنده‌ای‌ست كه به باتلاق می‌افتد عجب…

ادامه مطلب

تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است

تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است زندگی در دوستی با مرگ عالی تر شده است هر نگاهی می تواند خلوتم را بشکند…

ادامه مطلب

کوزه ی در بسته در آغوش‌دریا هم تهی‌ست

کوزه ی در بسته در آغوش‌دریا هم تهی‌ست در گِلِ خشک تو‌دیگر فرصت تغییر نیست اولین شرط معلم بودن انسان بودن است شیخ این مجلس…

ادامه مطلب

اما تو بگو «دوستی» ما به چه قیمت؟

اما تو بگو «دوستی» ما به چه قیمت؟ امروز به این قیمت، فردا به چه قیمت؟ ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ این…

ادامه مطلب

بهلول‌وار فارغ از اندوه روزگار

بهلول‌وار فارغ از اندوه روزگار خندیده‌ایم! ما به جهان یا جهان به ما فاضل نظری

ادامه مطلب

ما را کبوترانه وفادار کرده است

ما را کبوترانه وفادار کرده است آزاد کرده است و گرفتار کرده است بامت بلند باد که دلتنگیت مرا از هر چه هست غیر تو…

ادامه مطلب

از باغ می برند چراغانی ات کنند

از باغ می برند چراغانی ات کنند تا کاج جشن های زمستانی ات کنند پوشانده اند «صبح» تو را «ابرهای تار» تنها به این بهانه…

ادامه مطلب

تقدیر، نه در رمل نه در کاسه‌ی چینی‌ست

تقدیر، نه در رمل نه در کاسه‌ی چینی‌ست آینده‌ی ما دورتر از آینه‌بینی‌ست ما هرچه دویدیم، به جایی نرسیدیم ای باد! سرانجام تو هم گوشه‌نشینی‌ست…

ادامه مطلب

گاهی شرار شرم و گاهی شور شیدایی است

گاهی شرار شرم و گاهی شور شیدایی است این آتش از هر سر که بر خیزد تماشایی است دریا اگر سر می‌زند بر سنگ حق…

ادامه مطلب

اگر چه شرم من از شاعرانگی باشد

اگر چه شرم من از شاعرانگی باشد مخواه روزی من بی ترانگی باشد نظر بلند عقابی که آسمان با اوست چگونه در قفس مرغ خانگی…

ادامه مطلب

تو آن بتی که پرستیدنت خطایی نیست

تو آن بتی که پرستیدنت خطایی نیست وگر خطاست! مرا از خطا ابایی نیست ! بیا که در شب گرداب زلف مواجت به غیر گوشه…

ادامه مطلب

گوشه ی چشم بگردان و مقدر گردان

گوشه ی چشم بگردان و مقدر گردان ما که هستیم در این دایره ی سرگردان؟! دور گردید و به ما جرأت مستی نرسید چه بگوییم…

ادامه مطلب

اکنون مرا بهار دل انگیز دیگری

اکنون مرا بهار دل انگیز دیگری آورده است وعده ی پاییز دیگری ویرانه های خانه ی من ایستاده اند چشم انتظار حمله ی چنگیز دیگری…

ادامه مطلب

چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری است

چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری است جای گلایه نیست! که این رسم دلبری است هر کس گذشت از نظرت، در دلت نشست…

ادامه مطلب

گر چه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست

گر چه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا دو برابر…

ادامه مطلب

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند تا کاج جشنهای زمستانی‌ات کنند پر کرده اند «صبح» تو را «ابرهای تار» تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند…

ادامه مطلب

تویی که نام تو در صدر سربلندان است

تویی که نام تو در صدر سربلندان است هنوز بر سر نی چهره تو خندان است اگر در آتش مهرت گداختیم چه غم؟ جزای سوختگان…

ادامه مطلب

ما گشته‌ایم، نیست، تو هم جست‌وجو نکن

ما گشته‌ایم، نیست، تو هم جست‌وجو نکن آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن در قلب من، سراغ غم خویش را مگیر خاگستر گداخته را زیر…

ادامه مطلب