یک چای تازه دَم کن و از شعر دَم مزن

یک چای تازه دَم کن و از شعر دَم مزن ما را به چشم مردم بیگانه کم مزن از کلیات شمس دو سه تا غزل…

ادامه مطلب

هوا در آن بلندی‌ها چطور است

هوا در آن بلندی‌ها چطور است از این‌جا خسته‌ام آن‌جا چطور است؟ به تنگ آمد دلم در این جزیره سفر در قلب افریقا چطور است…

ادامه مطلب

هر جوجه‌مرغ، باز شکاری نمی‌شود

هر جوجه‌مرغ، باز شکاری نمی‌شود گنجشک رنگ‌کرده قناری نمی‌شود در هفت‌خوان حادثه رستم ضرورت است این فتح، با تضرع و زاری نمی‌شود مثل حیاطِ خانهٔ…

ادامه مطلب

نگاه می‌کنی و این نگاه، اشراقی‌ست

نگاه می‌کنی و این نگاه، اشراقی‌ست نگاه کن که دلم یک جزیره مشتاقی‌ست چو خواند شعر مرا این‌چنین ستایش کرد یقین که شاعر خوب است…

ادامه مطلب

موج گل سرخ است که روییده به باغت

موج گل سرخ است که روییده به باغت هر روز غمی تازه بیاید به سراغت نگذاشت که اوقات تو خوش باشد و شیرین ای کابل…

ادامه مطلب

من از یگانه‌شدن حرف می‌زنم با تو

من از یگانه‌شدن حرف می‌زنم با تو من از یگانه شدن با تو، آه؛ اما تو بیا یگانه شویم و کمی ترانه شویم من ابر…

ادامه مطلب

ما را به گور می‌برد این روزگار بد

ما را به گور می‌برد این روزگار بد غول هزارچشم مخوف درازقد باری ز روی شانهٔ ما کم نشد، اگر گفتیم صد هزار کرت «یاعلی…

ادامه مطلب

گر بدین‌سان اشک بر مژگان ما خون می‌‌شود

گر بدین‌سان اشک بر مژگان ما خون می‌‌شود کیست تا گوید که فردا حال ما چون می‌شود در روایت نیست؛ اما فیلسوفان گفته‌اند: تا «هزار…

ادامه مطلب

کتاب نانوشته‌ام مرا مرور می‌کنی

کتاب نانوشته‌ام مرا مرور می‌کنی چو برگ‌برگ می‌شوم تو جمع و جور می‌کنی قطار تا که می‌رسد از ایستگاه می‌پری نگات می‌کنیم و تو ز…

ادامه مطلب

عصرها رنگ هوا تا پرتقالی می‌شود

عصرها رنگ هوا تا پرتقالی می‌شود دل دچار بدرقم آشفته‌حالی می‌شود سخت می‌ترسم ز رفتن‌های بی‌برگشت، یار یک مسافر می‌رود یک شهر خالی می‌شود عشق…

ادامه مطلب

شود آیا که در این کلبه درآیی شبکی

شود آیا که در این کلبه درآیی شبکی قفل را بشکنی و در بگشایی شبکی ماه در دست فرود آیی از آن بالاها هی بجویی…

ادامه مطلب

زیر پل هرچه جوان است جگرسوخته است

زیر پل هرچه جوان است جگرسوخته است خرمن هستی شان شکل دگر سوخته است نیمهٔ آخر یک شمع، جوانی معتاد دیدمش داغ به دل، شعله…

ادامه مطلب

رفتیم آن‌قدر که دگر پا نمانده است

رفتیم آن‌قدر که دگر پا نمانده است مرزی گشوده نیست، دری وا نمانده است در لحظهٔ عبور، نگهبان مرز گفت: «برگرد یا بمیر دگر جا…

ادامه مطلب

دیروز جنگ، امروز جنگ و باز فردا جنگ

دیروز جنگ، امروز جنگ و باز فردا جنگ یعنی تمام هستی ما دود شد با جنگ در خورجین نسل ما هر چه بخواهی هست تریاک،…

ادامه مطلب

دلتنگ تو ام یار بیا! صبر ندارم

دلتنگ تو ام یار بیا! صبر ندارم دور از تو در این حال و هوا صبر ندارم صبرم به سر آمد؛ دگر آن نای و…

ادامه مطلب

درخشد خوشه خوشه در میان تاک‌ها انگور

درخشد خوشه خوشه در میان تاک‌ها انگور به سان ساتگین‌های معلق در هوا انگور گهی هم‌رنگ لاله، گه پیاله پر می روشن گمانم خوب می‌فهمد…

ادامه مطلب

در شهر خموشان نه سرودی؛ نه صدایی

در شهر خموشان نه سرودی؛ نه صدایی ای ماه شب تار دمت گرم کجایی؟ پاییز که آمد قدمش خیر، به من چی من چشم به…

ادامه مطلب

حضرت عشق اگر مسٲله آموز شود

حضرت عشق اگر مسٲله آموز شود مردِ کم عرضه محال است که پیروز شود با چنین حوصلهٔ اندک و زور و زرِ کم وای اگر…

ادامه مطلب

چه کسی فکنده آتش به درون جانم امشب

چه کسی فکنده آتش به درون جانم امشب که شراره میتراود ز رگ زبانم امشب نه هوای کعبه در دل ٬ نه خمار باده در…

ادامه مطلب

چارسوی خانه جز دیوار نیست

چارسوی خانه جز دیوار نیست نصف شب شد؛ هیچ‌کس بیدار نیست در تمام کوچه – این ناوقتِ شب – جز صدای مردِ چوکی‌دار نیست دست‌مُزد…

ادامه مطلب

تو کیستی که غمت هیچ‌جا نمی‌گنجد

تو کیستی که غمت هیچ‌جا نمی‌گنجد تبسم تو در آیینه‌ها نمی‌گنجد جمال و جذبهٔ پر شور و عارفانهٔ تو به قاب تذکرة الاولیا نمی‌گنجد چنان‎که…

ادامه مطلب

تند می‌چرخد و بر دور و برش می‌خندد

تند می‌چرخد و بر دور و برش می‌خندد همه جا باهمه‌ی درد سرش می‌خندد عابری گفت: «کسی آمده در شهر که او مثل دیوانه به…

ادامه مطلب

پیش‌بینی می‌کنم یک روز غوغا می‌کنی

پیش‌بینی می‌کنم یک روز غوغا می‌کنی پهلوان عشق را آقای دنیا می‌کنی با دو دست مهربانت باز یک‌بار دگر پرچم افتاده را از خاک بالا…

ادامه مطلب

بیا و ختم کن حالات تلخ اضطراری را

بیا و ختم کن حالات تلخ اضطراری را به تنگ آمد دلم دیگر میار این بدبیاری را شنا در چشمهٔ مهتاب هم از دل نخواهد…

ادامه مطلب

به دنبال کی‌ای منزل به منزل

به دنبال کی‌ای منزل به منزل مرا هم می‌کشانی با خود ای دل خیالاتی شدم: در می‌زند یار و من با ماه می‌گردم مقابل

ادامه مطلب

بگذارید مرا، دور و برم مال شما

بگذارید مرا، دور و برم مال شما دل من مال خودم، دست و سرم مال شما عشق بسیار عزیز است به من بگذارید هفت جد…

ادامه مطلب

ببخشید؛ اگر من تو را دوست دارم

ببخشید؛ اگر من تو را دوست دارم چو عطر «تلاجن»* تو را دوست دارم نه معشوقه‌بازم؛ نه هم خار در چشم خدا گفته ای زن!…

ادامه مطلب

با تو کُشتی گرفت؛ با ما هم

با تو کُشتی گرفت؛ با ما هم پهلوان‌پنبه بود دنیا هم هی‌هی جنگ تن‌به‌تن کم بود که رسید آفت کرونا هم؟ چشم بر فرش سرخ…

ادامه مطلب

این قدر سخن ز غّره و سلخ مکن

این قدر سخن ز غّره و سلخ مکن ای دل‌شکن! اوقات مرا تلخ مکن! شمشیر بکَش، خودت بکُش حرفی نیست تسلیم جزای قاضیِ بلخ مکن!!!

ادامه مطلب

ای خاک به گور آن فلان ابن فلان

ای خاک به گور آن فلان ابن فلان گر تاجر و فاجرست و گر فلسفه‌دان بگذر، به جهنم که فلانی دزد است ما را به…

ادامه مطلب

آن‌طرف‌تر پشت دریا بر بلند آسمان

آن‌طرف‌تر پشت دریا بر بلند آسمان ماه نخشب می‌خرامد دلکش و دامن‌کشان ماه نخشب در بخارا، ماه مولانا به بلخ ماه دیگر شهر حافظ، بانوی…

ادامه مطلب

آفاق زند خندهٔ مستانه به نوروز

آفاق زند خندهٔ مستانه به نوروز باد است گل آورده سرِ شانه به نوروز این خسته‌دلان‌اند که با فرق روان‌اند میخانه به میخانه به میخانه…

ادامه مطلب

از این‌جا تا شمالی گریه کردم

از این‌جا تا شمالی گریه کردم حوالی تا حوالی گریه کردم جسد را گورکن‌ها برده بودند کنار قبر خالی گریه کردم یحیا جواهری

ادامه مطلب

‍ نه خنده، نه گریه، نه هم آواز، نه پرواز

‍ نه خنده، نه گریه، نه هم آواز، نه پرواز دلتنگ شدم پرچم‌ات ای عشق! برافراز تا بِه شود احوال دلم می‌برم او را از…

ادامه مطلب

‍ کم‌کم هوای زمزمه از دست می‌رود

‍ کم‌کم هوای زمزمه از دست می‌رود آن لذت مکالمه از دست می‌رود بی‌عشق، این عصارهٔ اکسیژن حیات دار و ندار ما همه از دست…

ادامه مطلب

‍ شام‌ات شب بغداد و رُخت صبح دمشق است

‍ شام‌ات شب بغداد و رُخت صبح دمشق است از صلح بگو، صلح خط اول عشق است از جنگ تو رسوا شده این ملک به…

ادامه مطلب

‍ دل را به آب دیدۀ مجنون سرشته‌ام

‍ دل را به آب دیدۀ مجنون سرشته‌ام این‌جا به جز درخت محبت نکِشته‌ام تو دانی و خدای همه عاشقان که ها… عشق است حرف…

ادامه مطلب

‍ چه لذت است به نوروز یا حمل بی‌تو

‍ چه لذت است به نوروز یا حمل بی‌تو که طعم زهر هلاهل دهد عسل بی‌تو به چارباغ سخی روز جنده‌بالا هم فقط جماعت خلق‌اند…

ادامه مطلب

‍ پشت یک شعر قشنگ، دل من دق شده است

‍ پشت یک شعر قشنگ، دل من دق شده است نکند بعدِ شکست باز عاشق شده است تا به او گفتم دل! شاعران غمگین‌اند گریه‌اش…

ادامه مطلب

‍ با مرگِ آدم‌ها نمی‌میرند این غم‌ها

‍ با مرگِ آدم‌ها نمی‌میرند این غم‌ها غم‌ها رفیق روز و ماه و سال آدم‌ها دریا صدا زد: ماهیان تشنه را دریاب ای ابر! ای…

ادامه مطلب

‍ ام‌سال جای گل همه‌جا بود نام گل

‍ ام‌سال جای گل همه‌جا بود نام گل یک‌هفته کس ندید دریغا دوام گل موسیقی بهار دلی را تکان نداد آهنگ گریه داشت سلام و…

ادامه مطلب

یک چند گرفتار توهُّم شده بودم

یک چند گرفتار توهُّم شده بودم زآن پیش که پیدا کنمت گم شده بودم تقصیر من این بود که در قریۀ پر گپ دل‌باختۀ دختر…

ادامه مطلب

هنوز رابطه‌ها خاص و غیرِ معمول است

هنوز رابطه‌ها خاص و غیرِ معمول است هنوز نقطهٔ پایانِ عشق، مجهول است گرسنه‌ها همه با نان و آب درگیر اند فقط دل است که…

ادامه مطلب

هر بار که می‌آیی با پیرهن گلنار

هر بار که می‌آیی با پیرهن گلنار والله که می‌ترسم تعطیل شود بازار می‌بینم و می‌بینند آثار قیامت را برخیر که رستاخیز در شهر شود…

ادامه مطلب

نفسی هست بیا دست به کاری بزنیم

نفسی هست بیا دست به کاری بزنیم یاعلی گفته و تیغی به تغاری بزنیم هستیِ ما دونفر، جز دو نفس چیزی نیست هی چطورست که…

ادامه مطلب

من یک تنِ تنهایم از جمع پریشانان

من یک تنِ تنهایم از جمع پریشانان گمگشته‌ی من این‌جاست؛ در شهر مسلمانان آن گمشده گر ناید، دیگر به چه کار آید؛ هر روز غم…

ادامه مطلب

من بلا می‌جویم؛ اما تو بلاگردانمی

من بلا می‌جویم؛ اما تو بلاگردانمی جانمی، جانانمی، بادارمی، سلطانمی قصه‌هایت در هزارویک‌شب من خاطره‌ست قصه‌گو! امشب بیا؛ با یک غزل مهمانمی چشم در راهم؛…

ادامه مطلب

لای و گل است و جاده‌، خیل گدا و گاری‌

لای و گل است و جاده‌، خیل گدا و گاری‌ مردم هراسناك‌اند چون لشكر فراری‌ این شهر پرجماعت‌، انگار پایتخت است‌ بغض است در گلویش‌،…

ادامه مطلب

گر دل برود با جان چه کنم، با چشم ترِ گریان چه کنم

گر دل برود با جان چه کنم، با چشم ترِ گریان چه کنم یک‌سو غم دل، یک‌سو غم جان، با این چه کنم؟ با آن…

ادامه مطلب

کابل سلام، یار قدیمی چگونه‌ای؟

کابل سلام، یار قدیمی چگونه‌ای؟ با دوستان خوب و صمیمی چگونه‌ای؟ کابل سلام، باز کن از چهره اخم‌هات تا آفتاب بوسه فشاند به زخم‌هات کابل،…

ادامه مطلب