خط مشکین را به گرد خال آن مهوش ببین

خط مشکین را به گرد خال آن مهوش ببین جنگ موران بر سر آن دانه دلکش ببین

ادامه مطلب

حسن را با عشق شان دیگرست

حسن را با عشق شان دیگرست شمع بی پروانه تیر بی پرست

ادامه مطلب

چو ساخت قد ترا حلقه عمر پا به رکاب

چو ساخت قد ترا حلقه عمر پا به رکاب اشاره ای است که بر در زن از جهان خراب

ادامه مطلب

چرخ خونخوار دلیرست به خونریزی ما

چرخ خونخوار دلیرست به خونریزی ما شش جهت پنجه شیرست به خونریزی ما

ادامه مطلب

تنها نه همین با تو مرا روی نیازست

تنها نه همین با تو مرا روی نیازست هر کس که ترا دیده به من بر سر نازست

ادامه مطلب

تا چند نهد روی به رو آن کف پا را؟

تا چند نهد روی به رو آن کف پا را؟ می ریزم، اگر دست دهد، خون حنا را!

ادامه مطلب

بی سرانجامی صفا بخشد دل دیوانه را

بی سرانجامی صفا بخشد دل دیوانه را ترک رفت و رو بود جاروب این ویرانه را

ادامه مطلب

به قلب خصم عاجز تاختن از ما نمی آید

به قلب خصم عاجز تاختن از ما نمی آید به روی سایه تیغ افراختن از ما نمی آید

ادامه مطلب

به احسان همتم می کرد قارون اهل دنیا را

به احسان همتم می کرد قارون اهل دنیا را اگر می بود ممکن خرج کردن دخل بی جا را!

ادامه مطلب

بحر نتواند غبار غم ز دل شستن مرا

بحر نتواند غبار غم ز دل شستن مرا چون گهر گرد یتیمی گشته جزو تن مرا

ادامه مطلب

ای خط سبز کز لب جانان دمیده ای

ای خط سبز کز لب جانان دمیده ای بر آب زندگی خط باطل کشیده ای

ادامه مطلب

آسمان افتادگان را غمگساری می شود

آسمان افتادگان را غمگساری می شود گردش پرگار مرکز را حصاری می شود

ادامه مطلب

از دعا در صبح کام دل توان آسان گرفت

از دعا در صبح کام دل توان آسان گرفت دست خود بوسید هر کس دامن پاکان گرفت

ادامه مطلب

از باده چون عقیق تو سیراب می شود

از باده چون عقیق تو سیراب می شود گوهر در آب خود چو شکر آب می شود

ادامه مطلب

همین ز می نه رخ بزم ها نگارین شد

همین ز می نه رخ بزم ها نگارین شد کز این سهیل، لب بام هم عقیقین شد

ادامه مطلب

هر چه بخشد عالم ناساز می گیرد ز تو

هر چه بخشد عالم ناساز می گیرد ز تو غیر عبرت هر چه گیری باز می گیرد ز تو

ادامه مطلب

ندیده ایم به جز ماه روزه ماه دگر

ندیده ایم به جز ماه روزه ماه دگر که از تمام بود ناقصش مبارک تر!

ادامه مطلب

می شود در دور خط عاشق ز جانان کامیاب

می شود در دور خط عاشق ز جانان کامیاب بیشتر گردد دعا در دامن شب مستجاب

ادامه مطلب

مزن ای سرو با شمشاد او لاف از خرام خود

مزن ای سرو با شمشاد او لاف از خرام خود که رسوایی ندارد تیغ چوبین در نیام خود

ادامه مطلب

ما آبروی فقر به گوهر نمی دهیم

ما آبروی فقر به گوهر نمی دهیم سد رمق به ملک سکندر نمی دهیم

ادامه مطلب

گر شود گویا به ذکر حق لب خندان تو

گر شود گویا به ذکر حق لب خندان تو مصحف ناطق شود سی پاره دندان تو

ادامه مطلب

کریم سایل خود را غنی کند یکبار

کریم سایل خود را غنی کند یکبار دو بار لب نگشاید صدف به ابر بهار

ادامه مطلب

غیرت خسرو چو خواهد رشک فرمایی کند

غیرت خسرو چو خواهد رشک فرمایی کند یاد شکر داغ شیرین را نمک سایی کند

ادامه مطلب

عشق هر چند مجازی است خوش است

عشق هر چند مجازی است خوش است سلطنت گر چه به بازی است خوش است

ادامه مطلب

صد در صد آفاق، بیابان جنون است

صد در صد آفاق، بیابان جنون است کی عقل تنک مایه به سامان جنون است؟

ادامه مطلب

سوز داغ دلم ای لاله تو نشناخته ای

سوز داغ دلم ای لاله تو نشناخته ای ورقی چند به بازیچه سیه ساخته ای

ادامه مطلب

زخم زبان به جوش نیارد فسرده را

زخم زبان به جوش نیارد فسرده را نشتر سبک عنان نکند خون مرده را

ادامه مطلب

ز پیچ و تاب در دل به ما فراز نشد

ز پیچ و تاب در دل به ما فراز نشد چه حلقه ها که بر این در زدیم و باز نشد

ادامه مطلب

ز آفتاب شود خشک خط چو تر باشد

ز آفتاب شود خشک خط چو تر باشد خط عذار تو هر روز تازه تر باشد

ادامه مطلب

دور شو ای آستین از دیده گریان ما

دور شو ای آستین از دیده گریان ما مو نمی گنجد میان گریه و مژگان ما

ادامه مطلب

در گلشنی که حسن تو عارض جمال کرد

در گلشنی که حسن تو عارض جمال کرد گل آب و رنگ خود عرق انفعال کرد

ادامه مطلب

در تلاش آفرین افکار خود رنگین مکن

در تلاش آفرین افکار خود رنگین مکن گوش خود را کاسه دریوزه تحسین مکن

ادامه مطلب

خضاب تازه ای هر دم به روی کار می آری

خضاب تازه ای هر دم به روی کار می آری شدی پیر و همان دست از سیه کاری نمی داری

ادامه مطلب

حسن تو زیردست خط مشکبار شد

حسن تو زیردست خط مشکبار شد این مور رفته رفته سلیمان شکار شد

ادامه مطلب

چون برآید دل ز قید زلف عنبرفام او؟

چون برآید دل ز قید زلف عنبرفام او؟ دانه می گردد گره در حلقه های دام او

ادامه مطلب

چشم مینا ز سیه بختی ما خونریزست

چشم مینا ز سیه بختی ما خونریزست ساغر از شکوه کم ظرفی ما لبریزست

ادامه مطلب

تماشای جمال خود چنان برده است از هوشش

تماشای جمال خود چنان برده است از هوشش که بیرون آورند از خانه آیینه با دوشش!

ادامه مطلب

تا چمن را قد و رخسار تو آراسته است

تا چمن را قد و رخسار تو آراسته است سرو دودی است که از خرمن گل خاسته است

ادامه مطلب

بی خبر از غفلت خویش است تا جان در تن است

بی خبر از غفلت خویش است تا جان در تن است پای خواب آلود بیدارست تا در دامن است

ادامه مطلب

به عادت هر کجا زهری است شیرین چون شکر گردد

به عادت هر کجا زهری است شیرین چون شکر گردد به جز هجران که هر دم تلخی او بیشتر گردد؟

ادامه مطلب

بلایی نیست چون دل واپسی جانهای روشن را

بلایی نیست چون دل واپسی جانهای روشن را که می گردد گره در رشته سنگ راه، سوزن را

ادامه مطلب

بخیل دوربین زان می کند وحشت ز صحبت ها

بخیل دوربین زان می کند وحشت ز صحبت ها که چون اعداد، رجعت در کمین دارد ضیافت ها

ادامه مطلب

ای ز خاک افتادگان کاکلت سنبل یکی

ای ز خاک افتادگان کاکلت سنبل یکی از هواداران رخسارت نسیم گل یکی

ادامه مطلب

آشفته می شود ز نصیحت دماغ من

آشفته می شود ز نصیحت دماغ من دست حمایت است نفس بر چراغ من

ادامه مطلب

از دست کار رفته بود پیش، کار ما

از دست کار رفته بود پیش، کار ما در برگریز جوش زند نوبهار ما

ادامه مطلب

ابر سیاه حامل باران رحمت است

ابر سیاه حامل باران رحمت است راحت درین بساط به مقدار زحمت است

ادامه مطلب

وقت خواب ناز، آن مژگان بود خونریزتر

وقت خواب ناز، آن مژگان بود خونریزتر پشت این تیغ سیه تاب است از دم تیزتر

ادامه مطلب

هر داغ درین لاله ستان خیمه لیلی است

هر داغ درین لاله ستان خیمه لیلی است هر خار بنی پنجره شمع تجلی است

ادامه مطلب

نشاط ظاهر از دل کی برد غم های پنهان را؟

نشاط ظاهر از دل کی برد غم های پنهان را؟ گره نگشاید از دل خنده سوفار پیکان را

ادامه مطلب

می چکد چون شمع آتش از زبان خامه ام

می چکد چون شمع آتش از زبان خامه ام می کشد بر سیخ مرغ نامه بر را نامه ام

ادامه مطلب