وقت خواب ناز، آن مژگان بود خونریزتر

وقت خواب ناز، آن مژگان بود خونریزتر پشت این تیغ سیه تاب است از دم تیزتر

ادامه مطلب

هر داغ درین لاله ستان خیمه لیلی است

هر داغ درین لاله ستان خیمه لیلی است هر خار بنی پنجره شمع تجلی است

ادامه مطلب

نشاط ظاهر از دل کی برد غم های پنهان را؟

نشاط ظاهر از دل کی برد غم های پنهان را؟ گره نگشاید از دل خنده سوفار پیکان را

ادامه مطلب

می چکد چون شمع آتش از زبان خامه ام

می چکد چون شمع آتش از زبان خامه ام می کشد بر سیخ مرغ نامه بر را نامه ام

ادامه مطلب

مرا از شکر نه کفران نعمت بسته لب دارد

مرا از شکر نه کفران نعمت بسته لب دارد که شکر آشکارا بویی از حسن طلب دارد

ادامه مطلب

لعل جان بخش ترا خط دورباش آفت است

لعل جان بخش ترا خط دورباش آفت است نیل چشم زخم آب زندگانی ظلمت است

ادامه مطلب

گر چه در ظاهر به زه دارم کمان اختیار

گر چه در ظاهر به زه دارم کمان اختیار چون رگ سنگ است در دستم عنان اختیار

ادامه مطلب

کجاست مشت زری تا چو گل به باد دهیم

کجاست مشت زری تا چو گل به باد دهیم گهر کجاست که ریزش به ابر یاد دهیم

ادامه مطلب

غم روی زمین ما را غبار دل نمی گردد

غم روی زمین ما را غبار دل نمی گردد که از گرد یتیمی آب گوهر گل نمی گردد

ادامه مطلب

عشق می پاشد ز یکدیگر دل غم پیشه را

عشق می پاشد ز یکدیگر دل غم پیشه را توتیا می سازد آخر زور می این شیشه را

ادامه مطلب

صندل بی مغز عالم گرده دردسرست

صندل بی مغز عالم گرده دردسرست نوش این محنت سرا آهن ربای نشترست

ادامه مطلب

سلیمانی است حسن، انگشتری از حلقه مویش

سلیمانی است حسن، انگشتری از حلقه مویش پریزادی است دست آموز، زلف آشنارویش

ادامه مطلب

زخامی هر کبابی اشک خونین بر زمین ریزد

زخامی هر کبابی اشک خونین بر زمین ریزد کباب دل چو گردد پخته اشک آتشین ریزد

ادامه مطلب

ز پیری حاصل من مد آه است

ز پیری حاصل من مد آه است که دود شمع کافوری سیاه است

ادامه مطلب

روز در جام می آویز که در شب می ناب

روز در جام می آویز که در شب می ناب همچو آبی است که لب تشنه بنوشد در خواب

ادامه مطلب

دلم ربوده خط شکسته بسته اوست

دلم ربوده خط شکسته بسته اوست که مومیایی دلها خط شکسته اوست

ادامه مطلب

در گریه بی رخت مژه را اختیار نیست

در گریه بی رخت مژه را اختیار نیست در رشته گسسته گهر را قرار نیست

ادامه مطلب

در جوهر نهفته من سرسری مبین

در جوهر نهفته من سرسری مبین آیینه ام، به جامه خاکستری مبین

ادامه مطلب

خرد دانست آن که جرم خویش را بیچاره شد

خرد دانست آن که جرم خویش را بیچاره شد آدم از جنت برای گندمی آواره شد

ادامه مطلب

حسن هیهات است بردارد نظر از روی خویش

حسن هیهات است بردارد نظر از روی خویش گل ز شبنم می نهد آینه بر زانوی خویش

ادامه مطلب

چه شد که مجلس ما را ز شمع زیور نیست

چه شد که مجلس ما را ز شمع زیور نیست بیاض گردن مینا ز صبح کمتر نیست

ادامه مطلب

چشم صیاد تو ترسانده است چشم ناز را

چشم صیاد تو ترسانده است چشم ناز را بی زبان کرده است سحر غمزه ات اعجاز را

ادامه مطلب

تکیه گاه خلق، لطف حق تعالی بس بود

تکیه گاه خلق، لطف حق تعالی بس بود بستر و بالین ماهی آب دریا بس بود

ادامه مطلب

پیوسته ما ز فکر دو عالم مشوشیم

پیوسته ما ز فکر دو عالم مشوشیم ما از دو خانه همچو کمان در کشاکشیم

ادامه مطلب

بی حیا گر غوطه در گوهر زند بی مایه است

بی حیا گر غوطه در گوهر زند بی مایه است شرم روی نیکوان را بهترین پیرایه است

ادامه مطلب

به ظاهر چین در ابرو گرچه آن نازآفرین دارد

به ظاهر چین در ابرو گرچه آن نازآفرین دارد به قدر بند نی تنگ شکر در آستین دارد

ادامه مطلب

به آسانی شود دلها مسخر گوشه گیران را

به آسانی شود دلها مسخر گوشه گیران را ید طولاست در صید مگس ها عندلیبان را

ادامه مطلب

بر جام باده چشم ندارد حباب من

بر جام باده چشم ندارد حباب من حسن برشته است شراب و کباب من

ادامه مطلب

این شور در جهان نه از افلاک و انجم است

این شور در جهان نه از افلاک و انجم است هر فتنه ای که هست (به) زیر سر خم است

ادامه مطلب

از موی چو کافور دلم بیت حزن شد

از موی چو کافور دلم بیت حزن شد سررشته خوشحالی من تار کفن شد

ادامه مطلب

از خود گسسته، بار به دنیا نمی شود

از خود گسسته، بار به دنیا نمی شود مریم گران ز حمل مسیحا نمی شود

ادامه مطلب

آبروی دیده ها باشد ز اشک آتشین

آبروی دیده ها باشد ز اشک آتشین کاسه دریوزه می گردد نگین دان بی نگین

ادامه مطلب

هر لحظه خرابم کند آن چشم به رنگی

هر لحظه خرابم کند آن چشم به رنگی با فتنه شهری چند کند خانه تنگی؟

ادامه مطلب

نیست سوی حق به جز تسلیم راهی بنده را

نیست سوی حق به جز تسلیم راهی بنده را جستجوی این گهر گم می کند جوینده را

ادامه مطلب

ندارد حاجت تکرار گفتار تمام من

ندارد حاجت تکرار گفتار تمام من که پیش از گوش در دل نقش می بندد کلام من

ادامه مطلب

می خورد و فروزان شد و از شرم برآمد

می خورد و فروزان شد و از شرم برآمد یاقوت لب یار عجب نرم برآمد

ادامه مطلب

مسنج با دل شب فیض صبح انور را

مسنج با دل شب فیض صبح انور را چه نسبت است به عنبر، بهار عنبر را؟

ادامه مطلب

لازم یکدیگر افتاده است ناکامی و کام

لازم یکدیگر افتاده است ناکامی و کام بیشتر از فصل ها در فصل گل باشد زکام

ادامه مطلب

گر چنین جلوه گر آن سرو قباپوش شود

گر چنین جلوه گر آن سرو قباپوش شود طوق هر فاخته خمیازه آغوش شود

ادامه مطلب

کجا شور قیامت تلخ سازد خواب شیرینم؟

کجا شور قیامت تلخ سازد خواب شیرینم؟ که پای سیل می آید به سنگ از خواب سنگینم

ادامه مطلب

غلیان ز دودمان وجود آشکار شد

غلیان ز دودمان وجود آشکار شد عالم پر از ستاره دنباله دار شد

ادامه مطلب

عشق را چشم به سامان تن آسانی نیست

عشق را چشم به سامان تن آسانی نیست راحتی نیست که در جامه عریانی نیست

ادامه مطلب

صحبت مردم افسرده سکون می آرد

صحبت مردم افسرده سکون می آرد آب استاده، ز پا رشته برون می آرد

ادامه مطلب

سرونازی که منم محو رخ انور او

سرونازی که منم محو رخ انور او هاله مه شود آغوش ز سیمین بر او

ادامه مطلب

زبان در کام کش تا خامشان را همزبان بینی

زبان در کام کش تا خامشان را همزبان بینی بپوشان چشم تا پوشیده رویان را عیان بینی

ادامه مطلب

ز پرگویی دهان هرزه گویان باز می گردد

ز پرگویی دهان هرزه گویان باز می گردد خموشی سرمه کوه بلند آواز می گردد

ادامه مطلب

رنگ شراب دارد یاقوت درفشانت

رنگ شراب دارد یاقوت درفشانت بوی امیدواری می آید از دهانت

ادامه مطلب

دل ز من خال یار می گیرد

دل ز من خال یار می گیرد حق به مرکز قرار می گیرد

ادامه مطلب

در کهنسالی نیفتد کافر از سامان خویش!

در کهنسالی نیفتد کافر از سامان خویش! کز تهیدستی چنار آتش زند در جان خویش

ادامه مطلب

در بساط آسمان خشک، همت کم بود

در بساط آسمان خشک، همت کم بود آفتابش کاسه دریوزه شبنم بود

ادامه مطلب