زان پیشتر که دیده جمال تو دیده بود

زان پیشتر که دیده جمال تو دیده بود نقش تو در سراچه دل بر کشیده بود از سایه پر مگس آزرده شد رخت بهر شکر…

ادامه مطلب

هوس بار گر آزار دل افگار است

هوس بار گر آزار دل افگار است نخورد غم دل انگار که با آن یار است شب وصلت سخن از صبر نگویم که کم است…

ادامه مطلب

هرکه وصلش طلبد ترک سرش باید کرد

هرکه وصلش طلبد ترک سرش باید کرد ورنه اندیشه کار دگرش باید کرد آنکه خواهد که نهان از سر کویش گذرد صبح خیزی چو نسیم…

ادامه مطلب

هر کجا با باد آن لب مجلسی انگیختند

هر کجا با باد آن لب مجلسی انگیختند می پرستان می بکف از هر طرف در ریختند تلخکامی برد جام از ما به دوران لبت…

ادامه مطلب

نیست جز درد سری زین دل غمگین حاصل

نیست جز درد سری زین دل غمگین حاصل با که گویم که چه می کشم از محنت دل ظاهر آنست که از لذت جان بی…

ادامه مطلب

ندارد دلم طاقت بی توی

ندارد دلم طاقت بی توی که کردست چشم توام جادوی ز نو ابروبت ساخت شیدا مرا چنینها کند ماه نو در توی گشودند چشمان تو…

ادامه مطلب

مهی نشست خیال رخت به خانه چشم

مهی نشست خیال رخت به خانه چشم تو ماهی از تو ستانیمه ماهیانه چشم چها فتاد شنیدی ز گریه چشم مرا در است این سخنان…

ادامه مطلب

من کیم گفتی که گویم خاک نعلین منی

من کیم گفتی که گویم خاک نعلین منی ماه من تا چند نعل باژگونه می‌زنی گفته بودی دامنم روزی به دست افتد ترا وعده افتادگان…

ادامه مطلب

من باده بخورم چکنم گو حرام باش

من باده بخورم چکنم گو حرام باش زاهد برو تو در پی ناموس و نام باش خواهی که برخوری دو سه روزی ز عمر خویش…

ادامه مطلب

مرد عشق تو به غم همدرد است

مرد عشق تو به غم همدرد است دردمند تو بلا پرورد است هر که از درد و رنگی دارد اشک او سرخ و رخ او…

ادامه مطلب

مرا ز پیش براندی جفا همین باشد

مرا ز پیش براندی جفا همین باشد نهایت ستم ای بیوفا همین باشد بدانچه شکر نکردم وصال روی ترا گر انتقام نمانی جزا همین باشد…

ادامه مطلب

ماه در حسن برخسار تو خویشاوند است

ماه در حسن برخسار تو خویشاوند است آفرین بر پدری کش چو تونی فرزند است نشمرندم دگر اهل نظر از آدمیان گر بگویم به جمال…

ادامه مطلب

ما دلی داریم و آن بر دلبری خواهیم بست

ما دلی داریم و آن بر دلبری خواهیم بست ما کمر در خدمت سیمین بری خواهیم بست هر کسی بندنه بهر سیم و زر بر…

ادامه مطلب

ما بساط نیکنامی باز طی خواهیم کرد

ما بساط نیکنامی باز طی خواهیم کرد خرقه و سجاده رهن نقل و می خواهیم کرد زهد و تقوی سر بسر این نام و این…

ادامه مطلب

گنه دیده گراینست که کردم نگهش

گنه دیده گراینست که کردم نگهش دل مینادشب و روز بجز در نگهش روی از ماه تمام ابروی او ماه نوست دیدمی هر دو اگر…

ادامه مطلب

گفتم شکرست آن به دهان گفت ترا چه

گفتم شکرست آن به دهان گفت ترا چه گفتم چه نمک‌هاست در آن گفت ترا چه گفتم دهن تنگ را در لب خاموش لطفی‌ست که…

ادامه مطلب

گر لذت خونریزی آن غمزه شناسی

گر لذت خونریزی آن غمزه شناسی از تیغ نترسی و ز کشتن نهراسی ای دل همه رفتند ز دلبر به شکایت صد شکر کزین درد…

ادامه مطلب

گر زلف خود به فتنه و شوخی رها کنی

گر زلف خود به فتنه و شوخی رها کنی سرهای ما کشان همه در زیر پا کنی گفتی نمایمت رخ و کامت ز لب دهم…

ادامه مطلب

گر تو دل ما سوختی از آتش دوری

گر تو دل ما سوختی از آتش دوری ما بی تو به دل بر نزدیم آب صبوری هر چند که دور از تو چو فرهاد…

ادامه مطلب

گر آن به در زکاة حسن مسکین تر گدا جوید

گر آن به در زکاة حسن مسکین تر گدا جوید چو من گم گشت اویم بگوئیدش مرا جوید چو از صد مبل روشن کرد خاک…

ادامه مطلب

کدام ناز و تنعم به ذوق آن برسد

کدام ناز و تنعم به ذوق آن برسد که بوی بار به باران مهربان برسد دلی که بی در وصلش میان بحر غم است امیدوار…

ادامه مطلب

غم عشقت دل ما را همیشه شاد میدارد

غم عشقت دل ما را همیشه شاد میدارد چنین ملک خرابی را به ظلم آباد میدارد مده تعلیم خون ریزی به تاز آن چشم جادو…

ادامه مطلب

علم و تقوی سر به سر دعوی است معنی دیگر است

علم و تقوی سر به سر دعوی است معنی دیگر است مرد معنی دیگر و میدان دعوی دیگر است عاشق ار آمد به کویش دینی…

ادامه مطلب

عاشقم بر دلبری با کس چرا گویم که کیست

عاشقم بر دلبری با کس چرا گویم که کیست تو کهای باری رقیبا تا ترا گویم که کیست آنکه هوشم برد از تن نکهت پیراهنش…

ادامه مطلب

عاشق بی درد را بر در او بار نیست

عاشق بی درد را بر در او بار نیست محرم این بار گاه جز دل افگار نیست هست من خسته را پیش تو مردن هوس…

ادامه مطلب

شوخی از چشم تو عجب نبود

شوخی از چشم تو عجب نبود مردم مست را ادب نبود پیش رویت دو زلفت طرفه فناد از آنکه یک روز را در شب نبود…

ادامه مطلب

سیمین بدنی سرو قدی پسته دهانی

سیمین بدنی سرو قدی پسته دهانی هر وصف که آید به زبانم به از آنی آرام دلی دفع غمی مرهم دردی بار کهنی عمر نویی…

ادامه مطلب

سرو دیوانه شدست از هوسی بالایش

سرو دیوانه شدست از هوسی بالایش می رود آب که زنجیر نهد بر پایش داشت از آب چو گل آینه در پیش جمال آب شد…

ادامه مطلب

ساقی بیار شیشه می تا به هم خوریم

ساقی بیار شیشه می تا به هم خوریم کز چرخ شیشه باز جگر خون چو ساغریم کشتیست جام باده و غم بحر پر ز موج…

ادامه مطلب

رویت گل سیراب نگوییم چه گوییم

رویت گل سیراب نگوییم چه گوییم آن لب شکر ناب نگوییم چه گوییم آن زلف کمندافکن و رخسار و جبین را دزد و شب مهتاب…

ادامه مطلب

رفتم از دست من بی سر و پا را دریاب

رفتم از دست من بی سر و پا را دریاب پادشاهی ز سر لطف گدا را دریاب بی گل وصل دل آزرده شد از خار…

ادامه مطلب

رات اور دوسری باد گلریز شد و بر سر گل ژاله چکید

رات اور دوسری باد گلریز شد و بر سر گل ژاله چکید آب در جوی وز پیرامن جو سبزه دمید گل ز رخ پرده و…

ادامه مطلب

دوش از در میخانه بدیدیم حرم را

دوش از در میخانه بدیدیم حرم را می نوش و ببین قسمت میدان کرم را فرمان خرد بر دل هشیار نویسند حکمی نبود بر سر…

ادامه مطلب

دلم بدان که تو میخوانیش غلام خوش است

دلم بدان که تو میخوانیش غلام خوش است که نام بندگی اینها برای نام خوش است همیشه خواهم و پیوسته داغ بند گیت که پادشاهی…

ادامه مطلب

دل من بی تو دگر دیده بینا چه کند

دل من بی تو دگر دیده بینا چه کند دیده بی منظر خوب تو تماشا چه کند زان لبم می ندهد دل که نظر بر…

ادامه مطلب

دل قبله خود خاک سر کوی تو دانست

دل قبله خود خاک سر کوی تو دانست جان طاعت احسن هوس روی تو دانست محراب دو شد زاهد سجاده نشین را ز آن روز…

ادامه مطلب

دل ز باران کهن برداشتی

دل ز باران کهن برداشتی چیست چندین جنگ پیش از آشتی زنده ام پنداشتی در هجر خویش این چنینم کشتی پنداشتی گفتم از خاک رهم…

ادامه مطلب

درین زحمت که این نوبت من از ریش درون دارم

درین زحمت که این نوبت من از ریش درون دارم نه هشتم طاقت رفتن نه امکان سکون دارم درون خلوت خاطر توئی محرم تو میدانی…

ادامه مطلب

در عشق تو ترک سر چه باشد

در عشق تو ترک سر چه باشد از دوست عزیزتر چه باشد جان نیز اگر فرستم آنجا این تحفه مختصر چه باشد ای مردم چشم…

ادامه مطلب

دام دلهاست زلف دلبر ما

دام دلهاست زلف دلبر ما خوانمش دام ظله ابدا صید از آن دام زلف چو بجهد زآنکه دامی است پیچ پیچ و دوتا تا جدا…

ادامه مطلب

خواهم بر تو بردن تن را که شد خیالی

خواهم بر تو بردن تن را که شد خیالی باری برم خیالی چون نیستم وصالی ای باد کی گذارت ز آن سو مجال باشد بیماری…

ادامه مطلب

خاک پایت دوست دارد روی من

خاک پایت دوست دارد روی من نیست عیب ای دوستان حب الوطن خاک گشتم این سخن چندان رقیب در دهن داری که خاکت در دهن…

ادامه مطلب

چو در جان کرد و دل جا غمزه تو

چو در جان کرد و دل جا غمزه تو میان مردمش خواننده جادو به تیر تو شکاری را نظرهاست که بیند از قا سوی تو…

ادامه مطلب

چه خسته میکنی ای جان به غمزه خاطر مردم

چه خسته میکنی ای جان به غمزه خاطر مردم یکی نگر سوی غمدیدگان به چشم ترم شنیده ام که تو گفتی بد است حال فلامی…

ادامه مطلب

چشم شوخ نو هر کرا کشتست

چشم شوخ نو هر کرا کشتست اول از رشک آن مرا کشتست به شکر گفته اند دشمن کش دوستان را لبت چرا کشتست غم تو…

ادامه مطلب

جهان بخواب و دمی چشم من نیاساید

جهان بخواب و دمی چشم من نیاساید چو دل بجای نباشد چگونه خواب آید غلام نرگس دلربای خودم که کشته بیند و بخشایشی نفرماید چو…

ادامه مطلب

ترک دل گفت آن دو چشم و دل ز تیر غمزه خون

ترک دل گفت آن دو چشم و دل ز تیر غمزه خون ترک از ده رفت و سهم او نرفت از ده برون چون نهاد…

ادامه مطلب

تا رخت روشنی دیده نشد

تا رخت روشنی دیده نشد دیده را روشنی دیده نشد در نه پیچند بدر غم شب و روز تا برخ زلف تو پیچیده نشد در…

ادامه مطلب

پری به حسن و لطافت نداشت با همه حال

پری به حسن و لطافت نداشت با همه حال هر آنچه در رخ تست ای مه خجسته جمال نگار سرو قد گلعذار پسته دهن بت…

ادامه مطلب

بی توقف من از این شهر به در خواهم رفت

بی توقف من از این شهر به در خواهم رفت ر بی تردد ز پی بار به سر خواهم رفت بارها بار گران بر دل…

ادامه مطلب