ما در جهان قرار اقامت نداده ایم

ما در جهان قرار اقامت نداده ایم چون سرو سالهاست به یک پا ستاده ایم

ادامه مطلب

گر می نمی ستانی ای زاهد ریایی

گر می نمی ستانی ای زاهد ریایی بستان ز چشم ساقی پیمانه خدایی

ادامه مطلب

کند گل جمع خود را چون تو در گلزار می آیی

کند گل جمع خود را چون تو در گلزار می آیی خیابان می کشد قد چون تو در رفتار می آیی

ادامه مطلب

قد رعنای ترا تا دید، از شرمندگی

قد رعنای ترا تا دید، از شرمندگی قمریان را سرو شد سوهان طوق بندگی

ادامه مطلب

عمر را پاس نفس باز ندارد ز شتاب

عمر را پاس نفس باز ندارد ز شتاب نتوان زد به گره آب روان را ز حباب

ادامه مطلب

ظرافت آتش افروز جدایی است

ظرافت آتش افروز جدایی است ادب آب حیات آشنایی است

ادامه مطلب

شد فزون در دور خط کیفیت لبهای یار

شد فزون در دور خط کیفیت لبهای یار نشائه می بخشد دو بالا، می چو گردد پشت دار

ادامه مطلب

زود از خنده بی مغز دهن بسته شود

زود از خنده بی مغز دهن بسته شود رخنه برق به یک چشم زدن بسته شود

ادامه مطلب

ز ماه روزه حسن آن پری پیکر دو چندان شد

ز ماه روزه حسن آن پری پیکر دو چندان شد ازان مهر خدایی ماه من خورشید تابان شد

ادامه مطلب

ز انفعال خرام تو آب گردد سرو

ز انفعال خرام تو آب گردد سرو ز طوق فاخته پا در رکاب گردد سرو

ادامه مطلب

دور ساغر بی هوای ابر پا در گل بود

دور ساغر بی هوای ابر پا در گل بود بادبان کشتی می ابر دریا دل بود

ادامه مطلب

درمان درد هجر ز جان دست شستن است

درمان درد هجر ز جان دست شستن است این چاه دور را رسن از خود گسستن است

ادامه مطلب

در حریمی که لب خود به شکرخنده گشایی

در حریمی که لب خود به شکرخنده گشایی از لب بام کنند اهل هوس بوسه ربایی در بسته حجاب بود گر چه گلشنش تکلیف بوسه…

ادامه مطلب

خلقی از گفتار بی کردار من هشیار شد

خلقی از گفتار بی کردار من هشیار شد گر چه خود در خواب ماندم عالمی بیدار شد

ادامه مطلب

حلقه هر در مشو با قامت همچون کمان

حلقه هر در مشو با قامت همچون کمان تا نگردی تیر باران ملامت را نشان

ادامه مطلب

چون دریغ از دیده داری حسن ذات خویش را

چون دریغ از دیده داری حسن ذات خویش را از چه دادی عرض بر عالم صفات خویش را؟

ادامه مطلب

چندان که خار در پی آزار بلبل است

چندان که خار در پی آزار بلبل است در زیر چشم (غنچه) هوادار بلبل است

ادامه مطلب

جام جم مهر خموشی است اگر بینایی

جام جم مهر خموشی است اگر بینایی لوح محفوظ بود حیرت اگر دانایی

ادامه مطلب

تا کی از عمامه خواهی کوس دانایی زدن؟

تا کی از عمامه خواهی کوس دانایی زدن؟ بر سر بازار شهرت طبل رسوایی زدن

ادامه مطلب

بیخودی فرش است در چشم و دل بی تاب ما

بیخودی فرش است در چشم و دل بی تاب ما چون ره خوابیده بیداری ندارد خواب ما

ادامه مطلب

به ماتم هر که کام خود ز افغان تلخ می سازد

به ماتم هر که کام خود ز افغان تلخ می سازد شکرخواب عدم را بر عزیزان تلخ می سازد

ادامه مطلب

به چشم مردم آگاه، این فرسوده قالبها

به چشم مردم آگاه، این فرسوده قالبها سوارانند در راه عدم افکنده مرکبها

ادامه مطلب

بر گردن است خون دو صد کشته چون منش

بر گردن است خون دو صد کشته چون منش خون خوردن است بوسه گرفتن ز گردنش

ادامه مطلب

با چهره شکسته و با چشم اشکبار

با چهره شکسته و با چشم اشکبار ته جرعه خزانم و سرجوش نوبهار

ادامه مطلب

اگر ز دست تهی، کام برنمی آید

اگر ز دست تهی، کام برنمی آید چگونه بهله برون زان کمر نمی آید؟

ادامه مطلب

از رگ ابر هوا دسته سنبل شده است

از رگ ابر هوا دسته سنبل شده است از گل و لاله زمین یک طبق گل شده است

ادامه مطلب

از تاج باج خواه فریدون حذر کنید

از تاج باج خواه فریدون حذر کنید از کاسه گدایی وارون حذر کنید

ادامه مطلب

یک سر مو منت از اخوان کم فرصت مکش

یک سر مو منت از اخوان کم فرصت مکش گر به چه باید فتاد از چشم خود منت مکش

ادامه مطلب

هیچ شریفی خسیس رای نباشد

هیچ شریفی خسیس رای نباشد آتش یاقوت ژاژخای نباشد

ادامه مطلب

هر قطره شبنم به چمن دانه ذکری است

هر قطره شبنم به چمن دانه ذکری است هر غنچه درین باغ سرزانوی فکری است

ادامه مطلب

نمی گردد حجاب از دورگردی لفظ مضمون را

نمی گردد حجاب از دورگردی لفظ مضمون را سواد شهر نتواند مسخر کرد مجنون را

ادامه مطلب

می گشاید ز خموشان دل بی کینه من

می گشاید ز خموشان دل بی کینه من لب خاموش بود صیقل آیینه من

ادامه مطلب

مصیبت می کند بر دل گوارا زهر مردن را

مصیبت می کند بر دل گوارا زهر مردن را در آتش می نهد داغ عزیزان نعل رفتن را

ادامه مطلب

ما را شکایت از سخن تلخ یار نیست

ما را شکایت از سخن تلخ یار نیست این گوشمال هیچ کم از گوشوار نیست

ادامه مطلب

گر مصور قلم از موی میان تو کند

گر مصور قلم از موی میان تو کند چه خیال است که تصویر دهان تو کند؟

ادامه مطلب

کند هر جا پریشان باد زلف مشکبارش را

کند هر جا پریشان باد زلف مشکبارش را نقاب روی عنبر می کند خجلت بهارش را

ادامه مطلب

قامت او چون شود در بوستان همدوش سرو

قامت او چون شود در بوستان همدوش سرو حلقه ها از طوق قمری می کشد در گوش سرو

ادامه مطلب

عمر را بر باد دادن تن به صحبت دادن است

عمر را بر باد دادن تن به صحبت دادن است نقد اوقات گرامی را به غارت دادن است

ادامه مطلب

طفل محبوبم اگر رخ ز شراب افروزد

طفل محبوبم اگر رخ ز شراب افروزد شمع امید من از عالم آب افروزد

ادامه مطلب

شد چو سوزن خشک، خار از قرب گل پیراهنان

شد چو سوزن خشک، خار از قرب گل پیراهنان رنج باریک آورد آمیزش سیمین تنان

ادامه مطلب

زلف طرار تو می بندد زبان شانه را

زلف طرار تو می بندد زبان شانه را در سخن می آورد لعل لبت پیمانه را

ادامه مطلب

ز شهرت ناقص از کامل عیاران بیش می بالد

ز شهرت ناقص از کامل عیاران بیش می بالد ز انگشت اشارت ماه نو بر خویش می بالد

ادامه مطلب

روی خوبت زنگ خودبینی زدود از گلرخان

روی خوبت زنگ خودبینی زدود از گلرخان کار صیقل کرد این آیینه با آهن دلان

ادامه مطلب

دلیل راه توکل امید کوتاه است

دلیل راه توکل امید کوتاه است عصا ز دست فکندن عصای این راه است

ادامه مطلب

در وجود ما شراب تلخ باطل می شود

در وجود ما شراب تلخ باطل می شود از زمین شور ما افسوس حاصل می شود

ادامه مطلب

در سوختن زیاده شود آب و تاب من

در سوختن زیاده شود آب و تاب من در آتش است عالم آب (از) کباب من

ادامه مطلب

خط مشکین خواست عذر آن عذار ساده را

خط مشکین خواست عذر آن عذار ساده را سرمه ای در کار بود این چشم برف افتاده را

ادامه مطلب

حسن در دوستی یگانه خوش است

حسن در دوستی یگانه خوش است رنگ معشوق، عاشقانه خوش است خشکی زهد از دماغم ابرهای تر نبرد صندلی شد آبها و توبه در سر…

ادامه مطلب

حاشا که طلبکار حق آرام پذیرد

حاشا که طلبکار حق آرام پذیرد این راه نه راهی است که انجام پذیرد

ادامه مطلب

چنان که جمله عبادات از وضوست تمام

چنان که جمله عبادات از وضوست تمام وجود آدم خاکی به آبروست تمام

ادامه مطلب