همین ز می نه رخ بزم ها نگارین شد

همین ز می نه رخ بزم ها نگارین شد کز این سهیل، لب بام هم عقیقین شد

ادامه مطلب

هر چه بخشد عالم ناساز می گیرد ز تو

هر چه بخشد عالم ناساز می گیرد ز تو غیر عبرت هر چه گیری باز می گیرد ز تو

ادامه مطلب

ندیده ایم به جز ماه روزه ماه دگر

ندیده ایم به جز ماه روزه ماه دگر که از تمام بود ناقصش مبارک تر!

ادامه مطلب

می شود در دور خط عاشق ز جانان کامیاب

می شود در دور خط عاشق ز جانان کامیاب بیشتر گردد دعا در دامن شب مستجاب

ادامه مطلب

مزن ای سرو با شمشاد او لاف از خرام خود

مزن ای سرو با شمشاد او لاف از خرام خود که رسوایی ندارد تیغ چوبین در نیام خود

ادامه مطلب

ما آبروی فقر به گوهر نمی دهیم

ما آبروی فقر به گوهر نمی دهیم سد رمق به ملک سکندر نمی دهیم

ادامه مطلب

گر شود گویا به ذکر حق لب خندان تو

گر شود گویا به ذکر حق لب خندان تو مصحف ناطق شود سی پاره دندان تو

ادامه مطلب

کریم سایل خود را غنی کند یکبار

کریم سایل خود را غنی کند یکبار دو بار لب نگشاید صدف به ابر بهار

ادامه مطلب

غیرت خسرو چو خواهد رشک فرمایی کند

غیرت خسرو چو خواهد رشک فرمایی کند یاد شکر داغ شیرین را نمک سایی کند

ادامه مطلب

عشق هر چند مجازی است خوش است

عشق هر چند مجازی است خوش است سلطنت گر چه به بازی است خوش است

ادامه مطلب

صد در صد آفاق، بیابان جنون است

صد در صد آفاق، بیابان جنون است کی عقل تنک مایه به سامان جنون است؟

ادامه مطلب

سوز داغ دلم ای لاله تو نشناخته ای

سوز داغ دلم ای لاله تو نشناخته ای ورقی چند به بازیچه سیه ساخته ای

ادامه مطلب

زخم زبان به جوش نیارد فسرده را

زخم زبان به جوش نیارد فسرده را نشتر سبک عنان نکند خون مرده را

ادامه مطلب

ز پیچ و تاب در دل به ما فراز نشد

ز پیچ و تاب در دل به ما فراز نشد چه حلقه ها که بر این در زدیم و باز نشد

ادامه مطلب

ز آفتاب شود خشک خط چو تر باشد

ز آفتاب شود خشک خط چو تر باشد خط عذار تو هر روز تازه تر باشد

ادامه مطلب

دور شو ای آستین از دیده گریان ما

دور شو ای آستین از دیده گریان ما مو نمی گنجد میان گریه و مژگان ما

ادامه مطلب

در گلشنی که حسن تو عارض جمال کرد

در گلشنی که حسن تو عارض جمال کرد گل آب و رنگ خود عرق انفعال کرد

ادامه مطلب

در تلاش آفرین افکار خود رنگین مکن

در تلاش آفرین افکار خود رنگین مکن گوش خود را کاسه دریوزه تحسین مکن

ادامه مطلب

خضاب تازه ای هر دم به روی کار می آری

خضاب تازه ای هر دم به روی کار می آری شدی پیر و همان دست از سیه کاری نمی داری

ادامه مطلب

حسن تو زیردست خط مشکبار شد

حسن تو زیردست خط مشکبار شد این مور رفته رفته سلیمان شکار شد

ادامه مطلب

چون برآید دل ز قید زلف عنبرفام او؟

چون برآید دل ز قید زلف عنبرفام او؟ دانه می گردد گره در حلقه های دام او

ادامه مطلب

چشم مینا ز سیه بختی ما خونریزست

چشم مینا ز سیه بختی ما خونریزست ساغر از شکوه کم ظرفی ما لبریزست

ادامه مطلب

تماشای جمال خود چنان برده است از هوشش

تماشای جمال خود چنان برده است از هوشش که بیرون آورند از خانه آیینه با دوشش!

ادامه مطلب

تا چمن را قد و رخسار تو آراسته است

تا چمن را قد و رخسار تو آراسته است سرو دودی است که از خرمن گل خاسته است

ادامه مطلب

بی خبر از غفلت خویش است تا جان در تن است

بی خبر از غفلت خویش است تا جان در تن است پای خواب آلود بیدارست تا در دامن است

ادامه مطلب

به عادت هر کجا زهری است شیرین چون شکر گردد

به عادت هر کجا زهری است شیرین چون شکر گردد به جز هجران که هر دم تلخی او بیشتر گردد؟

ادامه مطلب

بلایی نیست چون دل واپسی جانهای روشن را

بلایی نیست چون دل واپسی جانهای روشن را که می گردد گره در رشته سنگ راه، سوزن را

ادامه مطلب

بخیل دوربین زان می کند وحشت ز صحبت ها

بخیل دوربین زان می کند وحشت ز صحبت ها که چون اعداد، رجعت در کمین دارد ضیافت ها

ادامه مطلب

ای ز خاک افتادگان کاکلت سنبل یکی

ای ز خاک افتادگان کاکلت سنبل یکی از هواداران رخسارت نسیم گل یکی

ادامه مطلب

آشفته می شود ز نصیحت دماغ من

آشفته می شود ز نصیحت دماغ من دست حمایت است نفس بر چراغ من

ادامه مطلب

از دست کار رفته بود پیش، کار ما

از دست کار رفته بود پیش، کار ما در برگریز جوش زند نوبهار ما

ادامه مطلب

ابر سیاه حامل باران رحمت است

ابر سیاه حامل باران رحمت است راحت درین بساط به مقدار زحمت است

ادامه مطلب

وقت خواب ناز، آن مژگان بود خونریزتر

وقت خواب ناز، آن مژگان بود خونریزتر پشت این تیغ سیه تاب است از دم تیزتر

ادامه مطلب

هر داغ درین لاله ستان خیمه لیلی است

هر داغ درین لاله ستان خیمه لیلی است هر خار بنی پنجره شمع تجلی است

ادامه مطلب

نشاط ظاهر از دل کی برد غم های پنهان را؟

نشاط ظاهر از دل کی برد غم های پنهان را؟ گره نگشاید از دل خنده سوفار پیکان را

ادامه مطلب

می چکد چون شمع آتش از زبان خامه ام

می چکد چون شمع آتش از زبان خامه ام می کشد بر سیخ مرغ نامه بر را نامه ام

ادامه مطلب

مرا از شکر نه کفران نعمت بسته لب دارد

مرا از شکر نه کفران نعمت بسته لب دارد که شکر آشکارا بویی از حسن طلب دارد

ادامه مطلب

لعل جان بخش ترا خط دورباش آفت است

لعل جان بخش ترا خط دورباش آفت است نیل چشم زخم آب زندگانی ظلمت است

ادامه مطلب

گر چه در ظاهر به زه دارم کمان اختیار

گر چه در ظاهر به زه دارم کمان اختیار چون رگ سنگ است در دستم عنان اختیار

ادامه مطلب

کجاست مشت زری تا چو گل به باد دهیم

کجاست مشت زری تا چو گل به باد دهیم گهر کجاست که ریزش به ابر یاد دهیم

ادامه مطلب

غم روی زمین ما را غبار دل نمی گردد

غم روی زمین ما را غبار دل نمی گردد که از گرد یتیمی آب گوهر گل نمی گردد

ادامه مطلب

عشق می پاشد ز یکدیگر دل غم پیشه را

عشق می پاشد ز یکدیگر دل غم پیشه را توتیا می سازد آخر زور می این شیشه را

ادامه مطلب

صندل بی مغز عالم گرده دردسرست

صندل بی مغز عالم گرده دردسرست نوش این محنت سرا آهن ربای نشترست

ادامه مطلب

سلیمانی است حسن، انگشتری از حلقه مویش

سلیمانی است حسن، انگشتری از حلقه مویش پریزادی است دست آموز، زلف آشنارویش

ادامه مطلب

زخامی هر کبابی اشک خونین بر زمین ریزد

زخامی هر کبابی اشک خونین بر زمین ریزد کباب دل چو گردد پخته اشک آتشین ریزد

ادامه مطلب

ز پیری حاصل من مد آه است

ز پیری حاصل من مد آه است که دود شمع کافوری سیاه است

ادامه مطلب

روز در جام می آویز که در شب می ناب

روز در جام می آویز که در شب می ناب همچو آبی است که لب تشنه بنوشد در خواب

ادامه مطلب

دلم ربوده خط شکسته بسته اوست

دلم ربوده خط شکسته بسته اوست که مومیایی دلها خط شکسته اوست

ادامه مطلب

در گریه بی رخت مژه را اختیار نیست

در گریه بی رخت مژه را اختیار نیست در رشته گسسته گهر را قرار نیست

ادامه مطلب

در جوهر نهفته من سرسری مبین

در جوهر نهفته من سرسری مبین آیینه ام، به جامه خاکستری مبین

ادامه مطلب