گشاد خنده زنان چشم برمن آفت جانی

گشاد خنده زنان چشم برمن آفت جانی چه خنده یی چه نگاهی چه نرگسی چه دهانی بچهره چشم فروزی بعشوه مرد گدازی عجب ملیح بیانی…

ادامه مطلب

گرچه بر ما روزگار تیره مشکل می‌رود

گرچه بر ما روزگار تیره مشکل می‌رود چون ترا دیدم درد عالم از دل می‌رود کعبه معنی دری دارد ز محراب مجاز هرکه این دریافت…

ادامه مطلب

گر مست تو آهی ز سر درد برآرد

گر مست تو آهی ز سر درد برآرد از خاک تن مدعیان گرد برآرد گر بر دمد از خاک من خسته گیاهی بی باد خزانی…

ادامه مطلب

گر صد هزار سال وصالت میسر است

گر صد هزار سال وصالت میسر است یالله اگر بیک شب هجران برابرست بی روی دوست مرگ به از زندگی بود با درد هجر زهر…

ادامه مطلب

گر جوش گریه یی دل خامت بر آورد

گر جوش گریه یی دل خامت بر آورد بحر کرم بجوشد و کامت بر آورد چون مرغ خانه در ته دیوار تا بکی؟ جهدی بکن…

ادامه مطلب

گاهم دو آهوی تو سگ خویش خوانده‌اند

گاهم دو آهوی تو سگ خویش خوانده‌اند گاهم به سنگ تفرقه از پیش رانده‌اند ما دل نمی‌بریم که شاهان چو باز خود کس را نرانده‌اند…

ادامه مطلب

کور شد از غم رقیب کان پری از بام ماست

کور شد از غم رقیب کان پری از بام ماست کوری چشم رقیب روشنی چشم ماست از همه عالم بود منزل من کوی دوست منزل…

ادامه مطلب

کس زنده کی از هجر تو ای عهد گسل ماند

کس زنده کی از هجر تو ای عهد گسل ماند ور ماندهم از زندگی خویش خجل ماند نقش من ازین خانه گل سیل فناشست در…

ادامه مطلب

کاش آنزمان که سوخته میشد ستاره ام

کاش آنزمان که سوخته میشد ستاره ام میسوخت اول این جگر پاره پاره ام گاهی که تیغ خشم کشی، در میانه ام وانگه که بزم…

ادامه مطلب

قاصد رسید و بوی خوشی باز میرسد

قاصد رسید و بوی خوشی باز میرسد وین بوی خوش زیار سرافراز میرسد ای از دو دیده دور چنان در دل منی کز لب گشودنت…

ادامه مطلب

عیش اگر خواهی سگ خوبان مردم زاده باش

عیش اگر خواهی سگ خوبان مردم زاده باش بنده ایشان شو از فکر جهان آزاده باش لاله تا در بند جام می بود با می…

ادامه مطلب

عشق گنجینه اسرار الهی باشد

عشق گنجینه اسرار الهی باشد گر بدین گنج رسی هر چه تو خواهی باشد نسبت عاشق و معشوق ز یکرنگی خاست کهر با میل کهش…

ادامه مطلب

عاشق منم که با چو تو خونخواره‌ای خوشم

عاشق منم که با چو تو خونخواره‌ای خوشم قطع امید کرده به نظاره‌ای خوشم از های و هوی مطرب و ساقی رمیده‌ام با های‌های گریهٔ…

ادامه مطلب

صوفی اگر حریف ما بهر شراب میشوی

صوفی اگر حریف ما بهر شراب میشوی تا نچشیده یی برو ورنه خراب میشوی بسکه چو باده خون ما شب همه شب همیخوری چون گل…

ادامه مطلب

شهسوارا، ز من سوخته خرمن مگذر

شهسوارا، ز من سوخته خرمن مگذر تا سرم خاک نسازی ز سر من مگذر خون کس دامن پاک تو نگیرد هرگز از سر کشته خود…

ادامه مطلب

شد سگش یار رقیب و جور با خود می‌کند

شد سگش یار رقیب و جور با خود می‌کند با بدان هر کو نکویی می‌کند بد می‌کند سرو من در باغ و نگشاید در من…

ادامه مطلب

شام غم دل‌خستگان را بی‌تو جان بر لب رسد

شام غم دل‌خستگان را بی‌تو جان بر لب رسد تیره گردد روز بیماران چو وقت شب رسد از تب غم چون نگریم یا نسوزم همچو…

ادامه مطلب

سوخت دل از ناله ام چند خروشد کسی

سوخت دل از ناله ام چند خروشد کسی مرگ بجان میخرم کاش فروشد کسی بیخ من و کوهکن کوشش بی بخت کند آدمی از سنگ…

ادامه مطلب

سرشک شادی وصل ارچه جان گداز آمد

سرشک شادی وصل ارچه جان گداز آمد خوشم که دیگرم آبی بجوی باز آمد بکعبه هر که ز بهر سجود شد ز درت سری بسنگ…

ادامه مطلب

ساقیا، باده بدین مست دل افتاده مده

ساقیا، باده بدین مست دل افتاده مده مستم از خون دل خود دگرم باده مده منعم ای پیر ره از هر چه کنی میشنوم توبه…

ادامه مطلب

زلف یار از دست رفت و دل ازو دیوانه ماند

زلف یار از دست رفت و دل ازو دیوانه ماند مشک رفت از خانه اما بوی او در خانه ماند خانه ناموس کندم از پی…

ادامه مطلب

ز هستی تا نشان داری نشان تیر غم باشی

ز هستی تا نشان داری نشان تیر غم باشی میان کشتگان خود را فکن تا کی علم باشی ز شوق جام جم چندین چو زحمت…

ادامه مطلب

ز بسکه خار ملامت کشیده دامانم

ز بسکه خار ملامت کشیده دامانم میان خار ملامت چو چشم حیرانم چو خاک پات نیم آب زندگی چکنم به خاکپای تو کز زندگی پشیمانم…

ادامه مطلب

روزه بگذشت و هوای می بیغش دارم

روزه بگذشت و هوای می بیغش دارم از مه عید و شفق نعل در آتش دارم هرکه بینی خوشی خود طلبد جز من زار که…

ادامه مطلب

ذوقی است که در تیره شبی چون شب مویت

ذوقی است که در تیره شبی چون شب مویت ناگاه درخشد ز کناری مه رویت نقاش باندازه کشد نقش تو را چون کاندازه ندارد صفت…

ادامه مطلب

دی در رهش چو دیدم بس شرمناک گشتم

دی در رهش چو دیدم بس شرمناک گشتم او سرخ شد ز غیرت من خود هلاک گشتم از عشق من گر آن مه افسانه شد…

ادامه مطلب

دمی گر صورت شیرین سخن با کوهکن گفتی

دمی گر صورت شیرین سخن با کوهکن گفتی بدو فرهاد دادی جان شیرین تا سخن گفتی چه دشنام کسی گوید من نومید میگویم چه بودی…

ادامه مطلب

دل شکست آن مه مرا در آرزوی ناوکی

دل شکست آن مه مرا در آرزوی ناوکی صد هزارم آرزو در دل شکست این هم یکی یار زان ما چو شد گنج دو عالم…

ادامه مطلب

دل اگر زغم خروشد چه غم از خروش اورا

دل اگر زغم خروشد چه غم از خروش اورا که فغان دردمندان نرسد بگوش اورا دل من زنوش آن لب نرسد بکام هرگز مگر از…

ادامه مطلب

در کوی بتان جز بفقیری نتوان بود

در کوی بتان جز بفقیری نتوان بود با نوش لبان از سر سیری نتوان بود در بحر بلا غرقه توان بود به امید لیکن تو…

ادامه مطلب

اگرچه مستی می صد عذاب می‌آرد

اگرچه مستی می صد عذاب می‌آرد خوشم که سوی توام بی‌حجاب می‌آرد ندانم از غم عشقت دل که می‌سوزد؟ که باد آمد و بوی کباب…

ادامه مطلب

از نرگس توام نظری ای پسر بس است

از نرگس توام نظری ای پسر بس است چشمی به من فکن که مرا یک نظر بس است گر آب خضر نیست جگر تشنه تو…

ادامه مطلب

از در کعبه چه حاصل به در یار نشین

از در کعبه چه حاصل به در یار نشین روی بر دوست کن و پشت به دیوار نشین گر دلت تیره بود رشته تسبیح چه…

ادامه مطلب

از بسکه پیش روی بتان سجدها کنم

از بسکه پیش روی بتان سجدها کنم شرم آیدم که روی دعا با خدا کنم اکنون که دین نماند بتان گر جفا کنند باری به…

ادامه مطلب

آب حیات اگر بسر کوی او رود

آب حیات اگر بسر کوی او رود شاید که در زمین ز خجالت فرو رود گر آرزوی حلقه فتراک او کنیم بسیار سر که در…

ادامه مطلب

در چمن با کف رنگین قدح ای گل زده‌ای

در چمن با کف رنگین قدح ای گل زده‌ای ناخنی بر دل صد پاره بلبل زده‌ای رویت افروخته از آتش می با خط سبز آه…

ادامه مطلب

خیال آن لب می جان ناتوان سوزد

خیال آن لب می جان ناتوان سوزد عجب میی که بلب نارسیده جان سوزد تو آفتابی و عمریست کز نظر دوری هنوز مهر توام مغز…

ادامه مطلب

خوش آنک مست شوی تا بهانه برخیزد

خوش آنک مست شوی تا بهانه برخیزد تو باشی و من و شرم از میانه برخیزد مکن زخواب دو نرگس چو بوسه دزدم وگر نه…

ادامه مطلب

خواهم غبار گردم از کوی او بر آیم

خواهم غبار گردم از کوی او بر آیم … از کوی او بر آیم در صحبت حریفان از چشم اشکبارم طوفان غم برآید چون من…

ادامه مطلب

حیاتی با رخ خوی کرده اوست

حیاتی با رخ خوی کرده اوست که صد خضر و مسیحا مرده اوست من از بالای او دارم شکایت که در عالم بلا آورده اوست…

ادامه مطلب

چون لاله جگر چاک شدم غرقه بخون هم

چون لاله جگر چاک شدم غرقه بخون هم از داغ درون سوختم از زخم برون هم افتاده ام ایشمع چو پروانه بپایت آتش زده ام…

ادامه مطلب

چون به زنجیر محبت بسته یی پای مرا

چون به زنجیر محبت بسته یی پای مرا عفو باید کردنت دیوانگی های مرا من بسر گر میروم جرمی ندارم زانکه تو هر دم آتش…

ادامه مطلب

چو خط به کشتنم آورد لعل خندانت

چو خط به کشتنم آورد لعل خندانت بکش وگرنه کند بخت من پشیمانت گمان برند که یوسف ز چه برون آمد چو ماه چهره برآرد…

ادامه مطلب

چنین که تشنه بخون لعل یاربی سبب است

چنین که تشنه بخون لعل یاربی سبب است هلاک ما عجبی نیست زندگی عجب است من از ادب نشمارم سگ درت خود را که آدمش…

ادامه مطلب

چنان گردد خیالش چشم اشکبار من

چنان گردد خیالش چشم اشکبار من که میپندارم اینک خواهد آمد در کنار من شب هجران چه سان بر بستر راحت نهم پهلو که هر…

ادامه مطلب

جور آن بت همه بر جان پریشان من است

جور آن بت همه بر جان پریشان من است سخت تر زان دل چونسنگ مگر جان من است که گزیدست بدندان لب لعلش که بر…

ادامه مطلب

جان من در دوستی نامهربان می‌بینمت

جان من در دوستی نامهربان می‌بینمت آنچه بودی پیش ازین اکنون نه آن می‌بینمت با من دل‌خسته تا درسر چه داری از جفا کاینچنین ای…

ادامه مطلب

تو عیش کن بفراغت که من سپند توام

تو عیش کن بفراغت که من سپند توام بسوز آتش دل دفع هر گزند توام غبار دیده بر گرد رهگذارت از آن گشاده چشم براه…

ادامه مطلب

ترک خوبان گرچه از دست ملامت میکنیم

ترک خوبان گرچه از دست ملامت میکنیم چون بهشتی صورتی دیدم قیامت میکنم ذکر دل گر میکنم بر من گمان دل مبر من حدیثی با…

ادامه مطلب

تا کی ای رشگ پری عالمی از غم بکشی

تا کی ای رشگ پری عالمی از غم بکشی در غم آن من دل خسته بماتم بکشی مردم از دست تو تا چند ترا جور…

ادامه مطلب