از من خبر ای پسر نداری

از من خبر ای پسر نداری عاشق شده ام خبر نداری ما را بفغان میار از غم گر طاقت دردسر نداری از زندگی ام چرا…

ادامه مطلب

از رشگ رخت گر دل گل درد نکردی

از رشگ رخت گر دل گل درد نکردی گل در تب گرم این عرق سرد نکردی گر عشق خریدار رخ زرد نبودی اکسیر محبت رخ…

ادامه مطلب

از بهر قتل عاشق دلخسته چشم یار

از بهر قتل عاشق دلخسته چشم یار تیغی کشیده از مژه همچون زبان مار پاس دل است مایه هر دولتی که هست هان ای پسر…

ادامه مطلب

آتش آهم نهال وادی ایمن شده

آتش آهم نهال وادی ایمن شده باز این آتش نگه کن کز کجا روشن شده من چنین مدهوش وصل و غافلم از بیخودی اشک حسرت…

ادامه مطلب

در خواب گنج وصلت جان خراب ببیند

در خواب گنج وصلت جان خراب ببیند مفلس خراب گنج است اما بخواب بیند هر گه که مست آیی از بزم غیر بیرون عاشق ز…

ادامه مطلب

خون شد جگر از خنده که آن رشک ملک زد

خون شد جگر از خنده که آن رشک ملک زد تا چند توان بر جگر ریش نمک زد چند از دل آلوده صفا خرج توان…

ادامه مطلب

خوش آنکه پیش تو دور از دیار خود گریم

خوش آنکه پیش تو دور از دیار خود گریم بهانه غربت و بر حال زار خود گریم گهی که خاک شوم خیزم از مزار چو…

ادامه مطلب

خواهم شبی گوش رضا بر حال زار من نهی

خواهم شبی گوش رضا بر حال زار من نهی وانگه که خواب آید ترا سر در کنار من نهی کی مرهم داغم شوی ای آرزوی…

ادامه مطلب

خط سبزی که سر از لعل تو برخواهد کرد

خط سبزی که سر از لعل تو برخواهد کرد تاچه با جان من خسته جگر خواهد کرد بر رخ همچو گلت سبزه که برمیخیزد رستخیزی…

ادامه مطلب

حدیث سوز دل چون شمع از آن معنی گران دارم

حدیث سوز دل چون شمع از آن معنی گران دارم که نَبْوَد زَهرهٔ گفتن گر از لب بر زبان دارم کیم آتش نشاند دیده زان…

ادامه مطلب

چون تو گویی سخن این دلشده را گوش کجا

چون تو گویی سخن این دلشده را گوش کجا دل کجا عقل کجا فهم کجا هوش کجا پای بوسی زسگت گر دهدم دست بس است…

ادامه مطلب

چو ساقی گر بجامم دست بودی

چو ساقی گر بجامم دست بودی نه تنها من که عالم مست بودی اگر بالا گرفتی کار رندان فلک قدر بلندش پست بودی مرا از…

ادامه مطلب

چه حسن است این زهی خوبی مگر خورشید و ماه است این

چه حسن است این زهی خوبی مگر خورشید و ماه است این چه عشق است این زهی محنت مگر قهر آله است این مگر گر…

ادامه مطلب

چند باشی با بدان یاد از نکو خواهی بکن

چند باشی با بدان یاد از نکو خواهی بکن یاد تنها ماندگان کنج غم گاهی بکن تابکی چونشمع باشی شب نشین بزم غیر جان من…

ادامه مطلب

جهان جوان ز بهار و خزان پیری ماست

جهان جوان ز بهار و خزان پیری ماست کنون بساغر می وقت دستگیری ماست تو مست عیش و فقیران غبار غم دارند ترا چه غم…

ادامه مطلب

جان هلاک از شوق و یار از دیه ما می‌رود

جان هلاک از شوق و یار از دیه ما می‌رود تشنه مردم چشمه حیوان به صحرا می‌رود گرد و دین در فراقش از ملاحت سوخت…

ادامه مطلب

تو گر بخاک شهیدان گذار باز آری

تو گر بخاک شهیدان گذار باز آری هزار گمشده را زان دیار باز آری مرا چو سبزه پژمرده ایسحاب کرم چه شد برحمت خود گر…

ادامه مطلب

ترک دین بهر تو چون عاشق مسکین ندهد

ترک دین بهر تو چون عاشق مسکین ندهد کفر باشد که برای تو کسی دین ندهد رسم عادت بهل ایخواجه که افتاده عشق ترک معشوق…

ادامه مطلب

تا نیست می از خود خبرم نیست که هستم

تا نیست می از خود خبرم نیست که هستم من هوش ندارم مگر آن لحظه که مستم ز نار مرا کافر و مومن همه دانند…

ادامه مطلب

تا دل سر زلف یار گم کرد

تا دل سر زلف یار گم کرد سر رشته اختیار گم کرد دل در غم یار پر شود گم بیچاره دلی که یار گم کرد…

ادامه مطلب

پیش خورشید رخش کی ماه گردد جلوه گر

پیش خورشید رخش کی ماه گردد جلوه گر چشم کج بین آفتابی را دو می بیند مگر گرچه میدانم نیایی سوی من شب تا به…

ادامه مطلب

بیخود شده بودم چو سخن یار بمن کرد

بیخود شده بودم چو سخن یار بمن کرد کو واقف حالی؟ که بپرسم چه سخن کرد دزدید نهانم دل و نگذاشت بفریاد فریاد که دزدیده…

ادامه مطلب

بی سوز محبت نتوان دل به بتان بست

بی سوز محبت نتوان دل به بتان بست داغی است غم عشق که بر خود نتوان بست جان کشته شیرین حرکاتیست که لعلش صد غنچه…

ادامه مطلب

به عهد یوسف من کز فرشته افزون است

به عهد یوسف من کز فرشته افزون است کسی حکایت لیلی کند که مجنون است اگر چه جام جمی آه از آن دل نازک که…

ادامه مطلب

بغیر خون جگر دل شراب ناب نخورد

بغیر خون جگر دل شراب ناب نخورد بتلخی د من هیچکس شراب نخورد ز بسکه بود دل من بخون او تشنه مرا بتیغ تو تا…

ادامه مطلب

بسکه از گرم اختلاطی گلرخان آتش وشند

بسکه از گرم اختلاطی گلرخان آتش وشند عاشقان تا دیده اند این قوم را در آتشند خسروان ملک خوبی را همه چیزی خوشست اینقدر باشد…

ادامه مطلب

بر شمع فلک حسنت آن لحظه که ناز آرد

بر شمع فلک حسنت آن لحظه که ناز آرد از جلوه گه نازش با خاک نیاز آرد گر طایر قدسی را بر خال تو چشم…

ادامه مطلب

بازم ز هر طرف مه رخساره کسی است

بازم ز هر طرف مه رخساره کسی است دل با کسی و دیده بنظاره کسی است آسوده گشتم از همه عالم ولی دلم آواره است…

ادامه مطلب

با من رقیب دون کسی از همدمی نشد

با من رقیب دون کسی از همدمی نشد خود را خراب کردم و او آدمی نشد از جان گسستم و نگسستم ز عهد تو هرگز…

ادامه مطلب

این چه سروست که از گلشن جان خاسته است

این چه سروست که از گلشن جان خاسته است وین چه قدست که چون نخل گل آراسته است گرد بر دامن پاکت نرسد از ره…

ادامه مطلب

ایشه خوبان که ملک حسنت ارزانی بود

ایشه خوبان که ملک حسنت ارزانی بود ناز پنهان تو با من خیر پنهانی بود دل از آن سیب ذقن پر قطره خون چون انار…

ادامه مطلب

ای سرو روان خاک شوم در ته پایت

ای سرو روان خاک شوم در ته پایت جان من و جان همه عالم به فدایت در خلوت دل شو که چه جای دگران است…

ادامه مطلب

ای تو بروی همچو مه چشم و چراغ عاشقان

ای تو بروی همچو مه چشم و چراغ عاشقان راحت جان بیدلان مرهم داغ عاشقان روشنی دو دیده یی، مونس دل رمیده یی تازه بهار…

ادامه مطلب

او که از دیده خونابه چکانم نرود

او که از دیده خونابه چکانم نرود نرود یک نظر از دیده که جانم نرود اینقدر در شب وصلش ز خدا میخواهم که به نظاره…

ادامه مطلب

آن کعبه جان سوی خود میخواند از یاری مرا

آن کعبه جان سوی خود میخواند از یاری مرا ای گریه در خون جگر آلوده نگذاری مرا بودم من ای خورشید رخ در خاک خواری…

ادامه مطلب

امید وصالت فرح جان حزین بود

امید وصالت فرح جان حزین بود نومید شد آخر زتو امید نه این بود با اهل نظر چرخ فلک بر سر کین است امروز چنین…

ادامه مطلب

یاران چه شد که پرسش یاری نمیکند

یاران چه شد که پرسش یاری نمیکند بر دردمند خویش گذاری نمیکنند از غصه بر کنار و چو گل در کنار هم برما نظر ز…

ادامه مطلب

وصل ما یکنفس از روی نکویی باشد

وصل ما یکنفس از روی نکویی باشد بلبل از صحبت گل مست ببویی باشد زندگی چیست کناری و لبی بوسیدن خاصه آنهم بکنار لب جویی…

ادامه مطلب

هزار شکر که مارا سر شکایت نیست

هزار شکر که مارا سر شکایت نیست وگرنه قصه جور تو را نهایت نیست کنون که خرمن خوبی شدی زهی صافی که یک جوت بمن…

ادامه مطلب

هرکه مست تو نشد جام شرابش ندهند

هرکه مست تو نشد جام شرابش ندهند بخدا گر همه خضرست که آبش ندهند صورت خوب تو کز دیده ما پنهان است گنج حسن است…

ادامه مطلب

هر گرد بلایی که خدا خواسته باشد

هر گرد بلایی که خدا خواسته باشد چون بنگرم از کوی تو برخاسته باشد مجلس بتو نازد که تو آرایش بزمی هر جا که تو…

ادامه مطلب

هر شمع جمالی که بر افروخته باشد

هر شمع جمالی که بر افروخته باشد پروانه او جان من سوخته باشد چشم از تو که پوشد مگر آن طفل که چون زاد از…

ادامه مطلب

نیازمند ترا رسم خود پسندی نیست

نیازمند ترا رسم خود پسندی نیست طریق اهل دلان غیر دردمندی نیست به خلق و لطف تو نازیم ای سهی بالا که سرو قد تورا…

ادامه مطلب

نه تاب وصل و نه صبرم کز و کناره کنم

نه تاب وصل و نه صبرم کز و کناره کنم دلم ز دست بخواهد شدن چه چاره کنم ز دل بتنگ چنانم که خواهمش آرم…

ادامه مطلب

نسیم باد بهارم بهوش می آرد

نسیم باد بهارم بهوش می آرد نوای فاخته خونم بجوش می آرد گل امید نخواهد شکفت دل خوشدار که این پیام به گوشم سروش می…

ادامه مطلب

میرود از برم دگر، تا ببر که میرود؟

میرود از برم دگر، تا ببر که میرود؟ تازه تر چه نخل گل در نظر که میرود؟ توسن خشم کرده زین، دامن ناز بر زده…

ادامه مطلب

منه بخاک ره ای یوسف آن کف پا را

منه بخاک ره ای یوسف آن کف پا را قدم بدیده ما نه عزیز کن ما را تو شمع مجلسی از باده گر شوی سر…

ادامه مطلب

من سوخته داغ درون پرور عشقم

من سوخته داغ درون پرور عشقم گر کعبه شوم حلقه بگوش در عشقم ز آن آتش رسوایی من صد علم افراخت تا عقل بداند که…

ادامه مطلب

من از صفای درون گر ز خود برون آیم

من از صفای درون گر ز خود برون آیم چو آب دیده توان کز درت درون آیم اگرچه باد اجل برکند نهال تنم اسیر خویشتنم…

ادامه مطلب

مست می و ساقیم تا نفسی باقی است

مست می و ساقیم تا نفسی باقی است با می و ساقی مرا کار بسی باقی است گر دلم از دست رفت بهر نثار رهت…

ادامه مطلب