یاد تو هیچم از دل پر خون نمی رود

یاد تو هیچم از دل پر خون نمی رود وز دیده ام خیال تو بیرون نمی رود نام وفا مبر که دلم از جفا پرست…

ادامه مطلب

هرگز به وصلت ای گل رعنا نمی رسم

هرگز به وصلت ای گل رعنا نمی رسم جایی رسیده یی که من آنجا نمی رسم خارم که دورم از شرف دستبوس گل گردم که…

ادامه مطلب

نیست بیرون و درونم ذره‌ای خالی ز دوست

نیست بیرون و درونم ذره‌ای خالی ز دوست صورتم آیینهٔ معنی و معنی عین اوست آنچنان با دوست یکتایم که چون مجنون زار هیچ غیر…

ادامه مطلب

نخل قدت که از چمن جان برآمده

نخل قدت که از چمن جان برآمده شاخ گلی بصورت انسان برآمده از پای تا به سر همه جانست آن نهال گویا ز آب چشمه…

ادامه مطلب

منم و دو چشم روشن برخ تو باز کردن

منم و دو چشم روشن برخ تو باز کردن ز نعیم هر دو عالم در دل فراز کردن قدمی بهستی خود زدنست، قصه کوته بخیال…

ادامه مطلب

مست آمدی کرشمه کنان در قبای ناز

مست آمدی کرشمه کنان در قبای ناز زینگونه نازنین که تویی هست جای ناز بخرام و ناز کن که خدا در ریاض حسن آراست سرو…

ادامه مطلب

محتسب گر به درِ میکده مانع نشود

محتسب گر به درِ میکده مانع نشود رندِ میخواره به صد عربده قانع نشود یار چون در رَهِ میخانه قدم پیش نهد کیست کان راه…

ادامه مطلب

ما سر به آب خنجر قصاب شسته ایم

ما سر به آب خنجر قصاب شسته ایم دست از مراد خویش بصد آب شسته ایم پهلو نهاده ایم بشمشیر آبدار وز دل غبار بستر…

ادامه مطلب

گلرخان بر سر خاکم چمنی ساخته اند

گلرخان بر سر خاکم چمنی ساخته اند چمنی بر سر خونین کفنی ساخته اند در حقیقت نسب عاشق و معشوق یکیست بوالفضولان صنم و برهمنی…

ادامه مطلب

گر آن خورشید روزی بر سر من سایه اندازد

گر آن خورشید روزی بر سر من سایه اندازد رقیبش همچو ابری آید و روزم سیه سازد گرفتارم بدست نازنینی کز هوای خود مرا چون…

ادامه مطلب

قدح بیار که من خانه سوز و دیر پرستم

قدح بیار که من خانه سوز و دیر پرستم ز جام جرعه چه خیزد سرقرابه شکستم گهی شکایت مستی و گاه طعنه ی توبه نرسته…

ادامه مطلب

عشق آمد و هوای صف طاعتم نماند

عشق آمد و هوای صف طاعتم نماند پرهیز ای فرشته که آن عصمتم نماند دردا که از دعا تو بدستم نیامدی وز جانب کسی نظر…

ادامه مطلب

شکفت لاله، توهم عطر در شراب افشان

شکفت لاله، توهم عطر در شراب افشان بجام ریز می لعل و گل دراب افشان نسیم گو ورق گل بر اهل مجلس ریز تو گرد…

ادامه مطلب

شب آن بدمهر را با غیر چون یکرنگ می‌دیدم

شب آن بدمهر را با غیر چون یکرنگ می‌دیدم به بخت خود دل بدروز را در جنگ می‌دیدم به ظاهر می‌نمود آن بی‌وفا دلگرمیی با…

ادامه مطلب

ساقیا بیدار گردان چشم خواب آلوده را

ساقیا بیدار گردان چشم خواب آلوده را باده نوش و نقل کن دلهای خون پالوده را لاله از حد میبرد مستی و گل تر دامنی…

ادامه مطلب

ز شوق آنکه خواند نامه‌ام را آنچنان شادم

ز شوق آنکه خواند نامه‌ام را آنچنان شادم که در وقت نوشتن می‌رود نام خود از یادم به خون دل نوشتم نامه و سویش روان…

ادامه مطلب

رفتی و چشم روشنم از اشک حرمان تیره شد

رفتی و چشم روشنم از اشک حرمان تیره شد در دل چراغی داشتم آن هم به هجران تیره شد بس تیره و افسرده ام در…

ادامه مطلب

دو هفته ییکه حریفی درین سرای سپنج

دو هفته ییکه حریفی درین سرای سپنج اگر بجرعه ی دردی رسی بنوش و مرنج جهان بتیست که چون دل بمهر او بستی جفا و…

ادامه مطلب

دلا در عشق جانان خواری و خونخوارگی اولی

دلا در عشق جانان خواری و خونخوارگی اولی ز ناز و سرکشی مسکینی و بیچارگی اولی سپردن جان بدست یار و گشتن از جهان فارغ…

ادامه مطلب

در هر که نیست نشأه درد تو مرده باد

در هر که نیست نشأه درد تو مرده باد هجر تو مرگ مرده دلان فسرده باد بی جلوه ی تو مردمک دیده ی مرا خون…

ادامه مطلب

دارم از غنچه ی لعل تو خطایی که مپرس

دارم از غنچه ی لعل تو خطایی که مپرس لطف و قهری که مگو، ناز و عتابی که مپرس هر زمان سوخته ی داغ بهشتی…

ادامه مطلب

خواهم که بوسم آن لب و روهم نمیدهد

خواهم که بوسم آن لب و روهم نمیدهد من این طلب ندارم و او هم نمی دهد در دست روزگار گل آرزوی من ز آنگونه…

ادامه مطلب

چون گوش بر فسانه ام آن پر بهانه ماند

چون گوش بر فسانه ام آن پر بهانه ماند رخ تافت از من و سخنم در میانه ماند در خاک ره چو عرصه ی شطرنج…

ادامه مطلب

چنین تا کی به حسرت سوی آن گل‌پیرهن بینم

چنین تا کی به حسرت سوی آن گل‌پیرهن بینم در آتش گردم و از دور سوی آن بدن بینم گلش نشکفته، می‌لرزید جانم، چون بود…

ادامه مطلب

جمال و جاه داری هرچه خواهی می‌توان کردن

جمال و جاه داری هرچه خواهی می‌توان کردن به این حسن و جوانی پادشاهی می‌توان کردن ز ماهی تا به مه دارد صفا آیینهٔ رویت…

ادامه مطلب

ترک یاری کردی از وصل تو یاران را چه حظ

ترک یاری کردی از وصل تو یاران را چه حظ دشمن احباب گشتی دوستداران را چه حظ چون ندارد وعده ی وصل تو امید وفا…

ادامه مطلب

تا چند دردسر کشم از گفتگوی خویش

تا چند دردسر کشم از گفتگوی خویش جایی روم که خود نبرم راه سوی خویش چون من بخوی کس نیم و کس بخوی من آن…

ادامه مطلب

بیا که ساقی ما باده ی طهور دهد

بیا که ساقی ما باده ی طهور دهد ندیم بزم، ندای هوالغفور دهد دلم بمجلس مستان حق پرست کشید که داد عیش در آن زمره…

ادامه مطلب

بنشین و از میان کمر فتنه را گشای

بنشین و از میان کمر فتنه را گشای تا جان تشنه را دهم آبی قبا گشای در انتظار یک نگهم جان بلب رسید چشمی بروزگار…

ادامه مطلب

بته رسید قدح ساقیا شراب رسان

بته رسید قدح ساقیا شراب رسان اگر حریف منی آب را به آب رسان بحق جام جم و آب خضر ای ساقی که جرعه یی…

ادامه مطلب

باز ای فلک نتیجهٔ انجم نموده‌ای

باز ای فلک نتیجهٔ انجم نموده‌ای دندان کین به اهل تنعم نموده‌ای خورشید من چو ذره جهانیست در پِیَت از بس که روی گرم به…

ادامه مطلب

ایدل متاع جان بخرابات برده به

ایدل متاع جان بخرابات برده به نقد خرد بساقی باقی سپرده به چون حاصل حیات جهان نامرادی است صد خرمن مراد بیکجو شمرده به جایی…

ادامه مطلب

ای ترا بر سرو و گل در جلوه پنهان رازها

ای ترا بر سرو و گل در جلوه پنهان رازها سرو را در سایه ی قد تو در سر نازها بسکه میخوانند دلها را بکویت…

ادامه مطلب

آنکه بهر دیگران در زلف چین می‌افگند

آنکه بهر دیگران در زلف چین می‌افگند چون رسد نزدیک من چین در جبین می‌افگند دیده‌ام جایی پری‌رویی که پیش تخت او گر سلیمان می‌رسد…

ادامه مطلب

آلوده بمی لعل ترا چون نگرد کس

آلوده بمی لعل ترا چون نگرد کس طاقت نبود کان لب میگون نگرد کس منت که رسیدم ز تو یکره بزلالی در ساغر خود چند…

ادامه مطلب

از دیده پنهان آن پری گشت و دل من خوش نکرد

از دیده پنهان آن پری گشت و دل من خوش نکرد آن مرغ وحشی عاقبت رفت و نشمین خوش نکرد نی شد بمسجد منکرم زاهد…

ادامه مطلب

یاد داری که دلم را بجفا خون کردی

یاد داری که دلم را بجفا خون کردی مست بودی چه بجان من مجنون کردی بر سرم شب همه شب جنگ رقیبان تو بود در…

ادامه مطلب

هرگز بکسی باز نشد چشم و لب تو

هرگز بکسی باز نشد چشم و لب تو آه ای پسر از این همه شرم و ادب تو ما خود ز ندامت سرانگشت گزیدیم تا…

ادامه مطلب

نیست یکدم که نه با ناله و فریادم ازو

نیست یکدم که نه با ناله و فریادم ازو تا چه کردم که بدین روز بد افتادم ازو آنکه نزدیکتر از جان عزیزست بمن کی…

ادامه مطلب

نخواهد گشت خالی ساغر می شادکامان را

نخواهد گشت خالی ساغر می شادکامان را چنین مگذار لب تشنه شکست افتاده خامان را زبانم لال بادا تا نگویم از که می‌نالم که باشم…

ادامه مطلب

منم که دوست مرادم ز تلخ و شور دهد

منم که دوست مرادم ز تلخ و شور دهد مدام باده و نقلم بدست زور دهد پیاله گیر که دست سپهر نتوان تافت اگر نگین…

ادامه مطلب

مست تو بجز ناله ی جانسوز ندانست

مست تو بجز ناله ی جانسوز ندانست نشناخت گل تازه و نوروز ندانست مجنون تو هم بر سر خاکستر گلخن جان داد و بهار چمن…

ادامه مطلب

مجنون راه عشقم و دل هادی منست

مجنون راه عشقم و دل هادی منست منشور عاشقی خط آزادی منست آن آتشی که کوه نیاورد تاب آن شبها چراغ و روز گل وادی…

ادامه مطلب

ما رند خراباتی و معشوق پرستیم

ما رند خراباتی و معشوق پرستیم بر ما قلمی نیست که دیوانه و مستیم هر چند که بر ما رقم نیستی افزود در دایره ی…

ادامه مطلب

گلرخان از نفس ما اثری یافته اند

گلرخان از نفس ما اثری یافته اند دل دگر ساخته گویا خبری یافته اند اشک ریزان سحرخیز ترا ذکر بخیر که زهر قطره برین در…

ادامه مطلب

گر بگویم به تو ای مه که چه زیبندهٔ نازی

گر بگویم به تو ای مه که چه زیبندهٔ نازی رخ بر افروزی و از عشوه و نازم بگدازی گر بدانی که چه خوبست خطت…

ادامه مطلب

قد تو نهالیست که آتش ثمر اوست

قد تو نهالیست که آتش ثمر اوست دیوانه ی آن بادیه ام کاین شجر اوست آراسته باد این چمن حسن که هر روز فیض نوام…

ادامه مطلب

عشقت مدام خون جگر میدهد مرا

عشقت مدام خون جگر میدهد مرا دردی نرفته درد دگر میدهد مرا صدره بجستجوی تو کردم زخود سفر غافل همان نشان بسفر میدهد مرا داری…

ادامه مطلب

شمع من میل منت امروز چون هر روز نیست

شمع من میل منت امروز چون هر روز نیست وان نگاه گرم و شکر خندهٔ جان‌سوز نیست بی‌سخن آن شکل مخمورانه خواهد کشتنم حاجت گفتار…

ادامه مطلب

شب آمد هرکسی را روی در کاشانه‌ای یابم

شب آمد هرکسی را روی در کاشانه‌ای یابم من، دیوانه گردم تا کجا ویرانه‌ای یابم منم آن ناتوان موری که نتوانم کشید آخر به صد…

ادامه مطلب