چشم مجنون هرچه بیند صورت لیلی بود

چشم مجنون هرچه بیند صورت لیلی بود خوش بود صورت پرستی گر بدین معنی بود من ز آب و رنگ حسن ساقی خود یافتم آنچه…

ادامه مطلب

جز داغ دلم چراغ شب نیست

جز داغ دلم چراغ شب نیست وز طالع تیره این عجب نیست گر با سگت از ادب زنم دم او عفو کند ولی ادب نیست…

ادامه مطلب

جان آفرین که جان همه عالم آفرید

جان آفرین که جان همه عالم آفرید جان مرا ز محنت و درد و غم آفرید یکذره و هزار غمم کافتاب صبح در ذره یی…

ادامه مطلب

تو به بزم عیش و نبود ره من در آن میانه

تو به بزم عیش و نبود ره من در آن میانه به چه حیله پیشت آیم چه سخن کنم بهانه هوس فسانه یا رب شودت…

ادامه مطلب

تا یوسفش چاکی چو گل در جیب پیراهن نشد

تا یوسفش چاکی چو گل در جیب پیراهن نشد از نکهت پیراهنش چشم پدر روشن نشد اول زرشک دوستی فرزند آدم کشته شد تا تیغ…

ادامه مطلب

تا غرق بحر خون نشوی از جفای کس

تا غرق بحر خون نشوی از جفای کس بیگانه شو ز خلق و مشو آشنای کس گنج نهان عشق بکس فاش چون کنم من بر…

ادامه مطلب

تا چند خشم و ناز و کین برخیز و باز از در درآ

تا چند خشم و ناز و کین برخیز و باز از در درآ عاشق کشی از سر بنه عاشق نو از در درآ بی صورت…

ادامه مطلب

پیش پای خود ببین شاد از غم مردم مشو

پیش پای خود ببین شاد از غم مردم مشو چاه در راه است چون یوسف بخوبی گم مشو در بهشت آدم بیک گندم چو ارزانی…

ادامه مطلب

بیا و درد هجران را دوا ده

بیا و درد هجران را دوا ده ز شربتخانه وصلم شفا ده غم عاشق کشت داد جفا داد تو بر عکس ایپری داد وفا ده…

ادامه مطلب

بهر جان قصد تو گر بر دل مجروح بود

بهر جان قصد تو گر بر دل مجروح بود جان به شکرانه دهد هر که سبکروح بود مردم ای مرهم دل عاقبت انصاف بده دل…

ادامه مطلب

به اعتقاد وفا بر کس اعتماد مکن

به اعتقاد وفا بر کس اعتماد مکن گر اعتماد کنی هم باعتقاد مکن چو آخرم بجز از زهر غم نخواهی داد دل مرا هم از…

ادامه مطلب

بسوخت جان مرا اشتیاق خدمت تو

بسوخت جان مرا اشتیاق خدمت تو چه کرده ام که جدا مانده ام ز صحبت تو فراق روی تو کرده است حالم آشفته مپرس حال…

ادامه مطلب

برتافت رخ چو آینه آنماه چون کنم

برتافت رخ چو آینه آنماه چون کنم نبود مجال دم زدنم آه چون کنم ره در دلم نمیدهد آن بت بهیچوجه سنگین دل است در…

ادامه مطلب

بحق شام وصال و بعهد روز نخست

بحق شام وصال و بعهد روز نخست که روز و شب دل من در هوای صحبت تست فدای ناز تو ایسرو نازنینان اند که خوش…

ادامه مطلب

باز شمعم خانه روشن، کوری اغیار کرد

باز شمعم خانه روشن، کوری اغیار کرد عاقبت دود چراغ شب نشینان کار کرد صد هزاران عاشق گل گشت و کس آهی نزد مدعی از…

ادامه مطلب

با دیگران بعشوه سخن هر نفس کنی

با دیگران بعشوه سخن هر نفس کنی بیچاره من که چون رسم از دور بس کنی دانم که هست با همه جورت نظر بمن کز…

ادامه مطلب

ایکه میسوزد رخت دلها بداغ خویشتن

ایکه میسوزد رخت دلها بداغ خویشتن بر فروز امروز ازین آتش چراغ خویشتن اینک اینک میوزد باد خزان ای نوبهار خیز و فرصت دان گلی…

ادامه مطلب

ای مرا داغی به دل از لعل آتش رنگ تو

ای مرا داغی به دل از لعل آتش رنگ تو بسته راه زندگی بر من دهان تنگ تو نیمه جانی کز کف خوبان برون آورده…

ادامه مطلب

ای دلم چون پسته از شور نمک بریان تو

ای دلم چون پسته از شور نمک بریان تو سوخت مغز استخوانم پسته خندان تو من کجا پیدا شوم جاییکه همچون ذره اند صد هزاران…

ادامه مطلب

ای بلعل شکرین چشمه حیوان کسی

ای بلعل شکرین چشمه حیوان کسی هرکه مشتاق تو باشد چکند جان کسی از نمکدان دهانت جگرم میسوزد چند از شوق تو سوزد دل بریان…

ادامه مطلب

آنم که دل بعالم پرغم نمیدهم

آنم که دل بعالم پرغم نمیدهم یکدم فراغ دل به دو عالم نمیدهم گر شاه عیب رندی من کرد حاکم است باری منش بسلطنت جم…

ادامه مطلب

آن شمع که پروانه صفت بال و پرم سوخت

آن شمع که پروانه صفت بال و پرم سوخت هرگاه که در خاطرم آید جگرم سوخت جز صورت او در نظرم هیچ نیاید کز یک…

ادامه مطلب

امروز دل از آینه جان نظرت کرد

امروز دل از آینه جان نظرت کرد عاشق نظر امروز بچشم دگرت کرد می نوش که مهلت نبود در چمن عمر کز آب حیاتی که…

ادامه مطلب

یک جرعه به خاکم فکن و خاک بجوش آر

یک جرعه به خاکم فکن و خاک بجوش آر وز بیخودی مرگ مرا باز بهوش آر یکبار صبوحی زده از خانه برون آی چون صبح…

ادامه مطلب

وقت مستی چون عرق از روی دلجوی تو خاست

وقت مستی چون عرق از روی دلجوی تو خاست چشمه آب حیات از هر بن موی تو خاست هرکه روزی عشق کشتش زنده شد در…

ادامه مطلب

هیچت ز خون ما غم روز جواب نیست

هیچت ز خون ما غم روز جواب نیست گویا که خون اهل نظر در حساب نیست در راه مهر خاک تنم ذره ذره گشت یکذره…

ادامه مطلب

هرگز غبار حسرت دور از دلم نشد

هرگز غبار حسرت دور از دلم نشد هرگز ز صد مراد یکی حاصلم نشد گر خار پای گشتم و گر خاک ره شدم آن شاخ…

ادامه مطلب

هرکه برخاست ز سودای تو بر جا ننشست

هرکه برخاست ز سودای تو بر جا ننشست تا نیفکند بپای تو سر از پا ننشست عرصه کوی تو صحرای قیامت باشد زانکه هرگز ز…

ادامه مطلب

هر که در عشق بتان بی درد زیست

هر که در عشق بتان بی درد زیست در ره دنیا و دین نامرد زیست هر که واقف از خزان عمر گشت با سرشک سرخ…

ادامه مطلب

نیست در صحرا پی آهو که هر جا رفته است

نیست در صحرا پی آهو که هر جا رفته است عاشق مجنون او زنجیر در پا رفته است ایکه دستم مینهی بر دل که پرسی…

ادامه مطلب

نه که در کوی تو جز من دگری گمره نیست

نه که در کوی تو جز من دگری گمره نیست هیچکس ز آمدن و رفتن خود آگه نیست سر نتابم زدر میکده تاخاک شوم که…

ادامه مطلب

نقد گنج کعبه جایش جز دل ویرانه نیست

نقد گنج کعبه جایش جز دل ویرانه نیست حلقه بر در گو مزن زاهد که کس در خانه نیست در حریم کعبه و بتخانه عاشق…

ادامه مطلب

نبود کسی که نبود بلب تو اشتیاقش

نبود کسی که نبود بلب تو اشتیاقش مگر آدمی نباشد؟ که نباشد این مذاقش می صاف و لعل نوشین که نخواهد ای پری وش مگر…

ادامه مطلب

میان خلق می‌خواهم که توسن بر سرم تازی

میان خلق می‌خواهم که توسن بر سرم تازی تن فرسوده‌ام در چشم مردم توتیا سازی حدیث آتش انگیزت چنان سرگرم خویشم کرد که گویی گر…

ادامه مطلب

من و مجنون دو اسیریم که غم شادی ماست

من و مجنون دو اسیریم که غم شادی ماست هر که این شیوه ندانست نه از وادی ماست پاس شمع رخ ساقی به دعا می…

ادامه مطلب

من بنده صبا که دهد عرض رای تو

من بنده صبا که دهد عرض رای تو کز عرض بند گیست مرادم دعای تو جای تو بود دیده شب زنده دار من باز آکه…

ادامه مطلب

مگسل ز یار و بر سر عهد نخست باش

مگسل ز یار و بر سر عهد نخست باش گر دل شکست عهد و وفا گو درست باش امشب ز برق وصل که خواهد چو…

ادامه مطلب

مزاج زهر اگر کوشش کنی شیرین توان کردن

مزاج زهر اگر کوشش کنی شیرین توان کردن درون مدعی مشکل که پاک از کین توان کردن نه از باد هوا هرکس ازین گلشن برد…

ادامه مطلب

مرا از دوریت تا کی صبوری کار خواهد بود

مرا از دوریت تا کی صبوری کار خواهد بود اگر حال این بود کارم بسی دشوار خواهد بود چنان باز است در راه تو ای…

ادامه مطلب

ما وصل تو با بوالهوسان دوست نداریم

ما وصل تو با بوالهوسان دوست نداریم نوش تو بجوش مگسان دوست نداریم رفتیم ز گلزار تو از دست رقیبان بر دامن گل دست خسان…

ادامه مطلب

ما بنده حسنیم و گرفتار نگاهی

ما بنده حسنیم و گرفتار نگاهی عالم بر ما یک جو و فردوس به کاهی زنهار عنان ادب از کف منه ایشاه کاینخانه عشقست چه…

ادامه مطلب

گویند شب جمعه مخور می که غم آرد

گویند شب جمعه مخور می که غم آرد این هیچ تعلق بشب جمعه ندارد آبی اگر از می برخ کار نیارم از خاک تنم لشکر…

ادامه مطلب

گل من مگو که لب را بکسی گشاد هرگز

گل من مگو که لب را بکسی گشاد هرگز که به گلشن وصالش نوزید باد هرگز من ازین دو چشم غلطان چه مراد نقش بندم…

ادامه مطلب

گردون که کین اهل نظر در نهاد اوست

گردون که کین اهل نظر در نهاد اوست اسباب نامرادی ما بر مراد اوست ساغر بغیر داد مرا زهر غم دهد پیش که داد یار…

ادامه مطلب

گرچه از داغ تو سوزد دل بیحاصل من

گرچه از داغ تو سوزد دل بیحاصل من نزنم دم که کسی بو نبرد از دل من جز سفال سگ کویت نشود خاک تنم غیر…

ادامه مطلب

گر کشد گاهی عنان از ناز و میل ما کند

گر کشد گاهی عنان از ناز و میل ما کند توسن نازش ز خوبی باز تندیها کند قطره یی از اشک خود در ساغرش خواهم…

ادامه مطلب

گر دلت آینه صورت مقصود بود

گر دلت آینه صورت مقصود بود هر چه مقصود تو باشد همه موجود بود در محبت غرضی گر بود آلوده دلی است حیف باشد که…

ادامه مطلب

گر بعد عمری یکنفس مارا نظر سویش بود

گر بعد عمری یکنفس مارا نظر سویش بود کی را مجال یک نظر از تندی خویش بود مژگان پرخون عاشقش گل را چه بیند کز…

ادامه مطلب

کی دل بی‌دردی از داغ گزندی سوخته

کی دل بی‌دردی از داغ گزندی سوخته هرکجا دیدیم عشقت دردمندی سوخته وه چه شمعست این که پیش عاشقان پروانه‌وار صدهزار افتاده چندی مرده چندی…

ادامه مطلب

کلک قضا که صورت ابروی او کشید

کلک قضا که صورت ابروی او کشید مدی ز مشک بر سر آهوی او کشید مشکین غزال من ز بر من چه میرود چون در…

ادامه مطلب