عاقله قریشی
حرف هایت
حرف هایت شکر می ریزد بر لبانم خنده هایت گل میکارد مروارید ها می خندند لای سرخی لاله ها و من هنوز از طعم بوسه…
تا کرانه آبی
تا کرانه آبی عشق می درخشد کوه دلم با تمام قدرت می تپد به اندازه زیستن نفس میکشم عشق ادامه دارد شگوفا میشوم وقتی میایی…
بنواز سازی
بنواز سازی اشک آسمان قطره قطره بشوید نقش خنده هایت را تا هیچ زنی دل نبندد به رقص لبانت ترا نقاشى ميكنم مجسمه ات را…
با حضورت
با حضورت بوی گلهای بهاری میاید کوچه های شهر منتظر قدمهایت نشسته طلوع چشمانت ! خنده میکارد بر لبان مردمان شهر باد بهاری می وزد…
نیمه شب
نیمه شب در سکوت پله ها به جای قدم اشک میریزم توان راه رفتن را از من گرفتند سرم را لای بازوانم مخفی میکنم تا…
موهایم !
موهایم ! اقیانوس شناوری ایست به سمت تو موج هایش ، سرود عشق را زمزمه میکند باد که میوزد قایقی چشمانم غرق نگاهت میشود گیره…
کاش میشد
کاش میشد هنگام بغض بغلم میکردی از چشمانم دوستت دارم هایم بر قلبت حک میشد عاقله قریشی
شعر را
شعر را سپيد مى نويسم واژه ها را مى چينم عاشقانه ترين مصرع را خطاطى مى كنم آهنگ زمزمه ميكنم جاى دلتنگى ها را با…
روی زخمها را پینه گرفته
روی زخمها را پینه گرفته هر روز زخم جدید طبیب خسته از مریضان در انفجار خطاطان راه جدید میکشند نقاشان کبوتر صلح را آزادانه بر…
در نگاهت یک دل دیوانه گم
در نگاهت یک دل دیوانه گم در لبانت جانی صد پروانه گم میروم تا از کنارت بار ها میکنم در کوچه خود خانه گم وقتی…
حجم گیسوانم را
حجم گیسوانم را دست باد ها می سپارم تا نیم نگاهت روشن کند چشمانم را نام ات را روی دفترچه خود می بوسم چشم هایت…
ترسم آن صبح
ترسم آن صبح که خورشیدطلوعی نکند نوزد هیچ نسیم نشنوم چهچه از شاخچه ی باغچه مان آسمان تار شود دلی آزار شود آسمان گریه کن…
بعد رفتنت
بعد رفتنت غروب شد تنم زیر خمپاره نگاهت پراکنده شد سنگ های پایم از پرواز افتاد نگاهت سراب بود در جنگل چشمانت گیر ماندم عاقله…
با آنکه گدازه کوهسار
با آنکه گدازه کوهسار آسمان را سیاه پوش کرده عشق من و تو قاب ماه است که بر تقویم شنی ایام خجسته را ورق میزند…
هنوز پیراهنم
هنوز پیراهنم غرق در عطر تن توست و خورشید نگاهت بر پنجره چشمانم کنار میزنم پرده ها را روی آیینه با رژ لب نام تو…
مثل ماه ، می درخشی
مثل ماه ، می درخشی بر پنجره، چشمانم روشنی بخشیدی از لا به لای، شاخه های پوشیده از برگ نیم نگاهت جاده خیالم را ستاره…
کشتی
کشتی شکستهام اما دل شکسته نه غرق شدم در دریای چشمانات کنار ساحل ، لبانات نشستهام به تماشای مروارید طنین صدایت ، کوه ها را…
ظرفِ خيالِ با تو بودن را
ظرفِ خيالِ با تو بودن را كه لبريز عسل است نشكن بگذار تا دهنم را شيرين كنم بر جاده ى خيالت قدم مى زنم تا…
زنان در اسارت نمی مانند
زنان در اسارت نمی مانند مثل سیگاری تا زیر لب رسید خاک زیر پا شوند راه دانشگاه ادامه دارد! عاقله قریشی
در کنارت
در کنارت لبان ترک خورده ام زمین خشکیده را بحر میبیند ماهی های شاد بر آسمان رود خانه شناورند قلاب ها را میشکنند بر فراز…
خسته ام
خسته ام خسته از زندگی و از تکرار از امروز از دیروز خسته از آمدن فردا ها باز تکرار همین روز ها خسته از پرورش…
ترا در شعر هایم
ترا در شعر هایم به آغوش مى كشم مصرع مصرع مى بوسم دستم به تو نمى رسد عاقله قریشی
بلعیده اند
بلعیده اند پاره های نحیف تن ما را به جرم زن بودن نفس ما را نیمه گرفتند چشمان خیس ما را با درد کوک زدند…
با تو
با تو رود بزرگ در مسیر خوشبختی ام قفل کوید نوزده را میشکنم در قرنطین بی تو زردی غروب مسافر جا مانده گوشه اسکله ام…
نیستی که ببینی
نیستی که ببینی این اقیانوس را این کوه را این قلب را بر روی سینه ام چقدر سنگینی می کند نیستی که ببینی چقدر رود…
معلم ! از نگاهت مهر میبارد
معلم ! از نگاهت مهر میبارد دستان نوازشگرت باران رحمت است از وجودت زندگی روشن میشود زمین به احترام نامت تبسم میکند نور جمال تو…
کاش می شد
کاش می شد آدم اندوه خود را مثل کاغذ پران به باد میسپرد یا مثل خط مداد که با پاکن پاک میشد یا مثل برگهای…
سرم را روی شانه هایت
سرم را روی شانه هایت تکیه میدهم طلوع خورشید را در چشمانت میبینم نسیم بهاری را از نفس هایت حس میکنم آغوشت آرام ترین ساحل…
روز های خوب
روز های خوب دوباره سراغات می آیند قفل دروازهها را بشکن پردهها را کنار بزن پنجرهها را به تماشا بگذار! صدای رادیو را بلند تر…
در کنار حوض خانه
در کنار حوض خانه با فاصله يك ميز و برآن گلدانى لبريز از شمعدانى يك صندلى خالى چاى پياله شيرينى يك طرف من يك طرف…
حتی وقتی در شعرم میایی
حتی وقتی در شعرم میایی حالم خوب میشود دستانم قویتر از هر روز ذهنم فعال تر از همیشه با سروده سپیدم تا سپیده دم اگر…
تا به کی بگویم ؟
تا به کی بگویم ؟ “تسلیت” “روحت شاد” “جنت فردوس نصیبت” انتحار قتل انفجار دل مادری بلرزد زن به انتظار شوهر “شوهر غلتیده در خون…
بعد رفتنات
بعد رفتنات گلهای شمعدانی پژمردند عشقه پیچانها تاب پیچیدن ندارند بی تو رُز ها پر پر شدند از کنارم گذشتی آواز در گلویم حبس شد…
آنقدر دوستت دارم
آنقدر دوستت دارم که پای دلم از گلیم قلبم درازتر شد بدون اینکه بدانم سهم من نیستی عاقله قریشی
هر روز
هر روز چمدان را باز میکنم پیراهنت را میبوسم هنوز عادت نكردم به جز عطر تن تو عاقله قریشی
مثل كوه هاى دريا شناوريم
مثل كوه هاى دريا شناوريم منتظر نان که طعمه باشد ماهى هاى بى خيال را نیستیم محكم و استواريم دنیای ما رنگارنگ است با موج…
كاش مى شد
كاش مى شد قانون چشمانت را عوض كرد تا دانه دانه له شدن انار قلبم را تماشا مى كردى و با احساست بر لبانم گل…
سرگردان خیابان های خسته کابل
سرگردان خیابان های خسته کابل با دلی پر از غصه ذهن نارام در نابآوری ها گروهی پشت سفارتخانه ها انبوه مردم در فرودگاه کابل جمعی…
رفتی
رفتی ارابه ها شکست سرک ها را جارو زدم رد پایت را پیدا کردم دلم روشن شد مسیر را اشتباه نرفتم بر گشتی قطره فلج…
در شب آرام
در شب آرام کنار فانوس نشستهام خاطرات تو را مرور میکنم قلم رقصید و عاشقانه ترین شعر را سرودم وصف تو آنقدر بلند است که…
حجم دلم
حجم دلم كوچك تر از مشت توست اما به بزرگى دنيا در دستت دارى پنجره ها به سمت آفتاب تو باز اند اى روشنى بخش…
پشت وترین کهنهی
پشت وترین کهنهی خاک آلود را با چادرم پاک کردم! زمان درگذر و من خاطرات را مرور کردم کوچه های کاهگلی کابل را هوای عصر…
بعد رفتن ات
بعد رفتن ات دیواری از بغض جهانم را بست چشمانم منتظر تیشه ی اند بیا در ی برای ورود بنا کن! عاقله قریشی
انگشتانت شاخه های نوازشگر اند
انگشتانت شاخه های نوازشگر اند برگ هایت پناه گاهی كه دل بی خانمان را آغوش میشود دستانت طوفان زده خسته را مکان است پیش از…
نگاه مى كنى
نگاه مى كنى باران مى بارد بر لبانم خنده سبز مى شود با حضورت زندگى رنگین كمانى ست وقتى خورشيد نگاهت مى درخشد گلهاى آفتاب…
مثل عنکبوت تار زدی
مثل عنکبوت تار زدی بر دلم پیچیدی، بر قلبم ساز عشق نواختی دلم میان بافت تار ها سرود عشق را میخواند دیگر محال است زندگی…
كتاب را ورق مى زنم
كتاب را ورق مى زنم از پر طاووس خاطراتم لاى صفحه اى عالم رنگ مى بندد رنگين كمان مى شود در آسمان خيال در لابلاى…
سربازان چشمانم آماده دیدارت بودند
سربازان چشمانم آماده دیدارت بودند آمدنات کوچه کاهگلی ما را روشن ساخت دستانت را لای لشکر موهایم حس کردم حرف هایت بر قلبم شادی آورد…
راه های پر مشقت را پیمودم
راه های پر مشقت را پیمودم نفس سوختهام را در سینه حبس کردم تا رسیدم، به کویر آرام سینهات! طنین نفس هایت آهنگ شاد زندگی…
در سیمای آلوده روزگار
در سیمای آلوده روزگار لبخند کودکانهاش هزار درد را فریاد میزند آرزوهایش را به تصویر میکشد جاده ی باران خورده را ،با دستان اش پاک…