عاقله قریشی
دل لرزه هایم ، از حد گذشته
دل لرزه هایم ، از حد گذشته دستانم می لرزد دیگر تن خاکی ام را نقاشان با مداد می کشند خنده هایم را زیر چادر…
خیابان
خیابان در خیابان های مزدحم در میان هزاران عابر سر گردان می گردم تا عطر تن ات را دو باره بشنوم در میان بوق های…
جرمم عشق است
جرمم عشق است كه از نيم نگاهى دزدانه ات آغاز شد تا پشت ميله هاى تاريك چشمانت كشاندم بگذار حبس آغوشت باشم آزادى نميخواهم عاقله…
به تو مى انديشم
به تو مى انديشم به فاصله ها قايق را عبور از آب پارو بايد زد صخره ها را گل بايد كاشت دريا را پلى از…
بر ساقه های بیجان
بر ساقه های بیجان جوانه میزند نو نهالان تا صدای شان انعکاس کند بر جنگلی که پرندگاناش میخزند و مردمان شهر سرگردان به دنبال هیچاند…
آغوشت
آغوشت آرام ترین بستر روی زمین است بوسه هایت مسافران زود گذر اند نگران نیستم دفترم را پر کردم از خنده هایت عاقله قریشی
یلدا
یلدا هنوز خورشید میدرخشید سفره یلدا را پهن کردم شاخه های گل را برای تزیین چیدم شمع و آیینه گذاشتم برای نور و روشنایی زندگی…
میخواهم شعری بنویسم
میخواهم شعری بنویسم در وصف میهن که آخرش ارتباطی به جنگ نداشته باشد عاقله قریشی
گناهِ چشم نبود
گناهِ چشم نبود برق چشم تو آتش افگند در خرمنم كاش اين قدر قشنگ نبود منظره رود چشمانت تا هر رهگذرى را شوق غرق شدن…
عید آمد و من هنوز
عید آمد و من هنوز خیال آمدنت در سر دارم تا شفق بیدارم استخاره می گیرم دانه های تسبیح آمدنت !را مژده میدهند لبخند روی…
زنی، در بافت خیالاش!
زنی، در بافت خیالاش! غرق پرواز بلندست رویا هایش را به آسمان شفاف میسپارد قلباش زخم خورده از نا بسامانی های روزگار! پیش خدا گله…
دفتر خاطراتم
دفتر خاطراتم با نوشته های اشک آلود سنگین تر شده نمیدانم کدام صفحه اش را بخوانم از غروب؟ درخشش خورشید از پشت پنجره؟ از عبور…
خیابان ها از عبور خالی اند
خیابان ها از عبور خالی اند وقتی دختران کتابهای شان را مخفیانه میخوانند حرف ها بغض شدند نمی ریزد از دهان لای چادری پر چین…
تند باد های وحشی
تند باد های وحشی آینده سازان را به یغما بردند دختران! به کجا کوچ نموده اید؟ که در و دیوار مکتب دل تنگ صدای تان…
به دنبالت ، سر گردان
به دنبالت ، سر گردان شبها را سحر میکنم تا خود را پیدا کنم گم شده ام ! میان آرزوهای که خیال اش را میبافم…
با هزاران امید
با هزاران امید میخواستم همسفرم بمانی ابر باریدن گرفت هر دو زیر چتر پناه بردیم اما باد حسود نگذاشت میدانم ! سهم من نیستی دزدیده…
از نگاهت
از نگاهت فهمیدم دوستم داری سرود عشق را زمزمه میکنم گلهای پیراهنم را پیش قدمهایت میریزم بیا! سکوت لبانت را بشکن قطره قطره عسل بریز…