هرچند که در هستی خود خاک ندارم

هرچند که در هستی خود خاک ندارم دیوانه ی عشقم غم افلاک ندارم بی نشه غم درد تو هرگز نشود حل خون می خورم امروز…

ادامه مطلب

يک مو زيان به شوکت حسنت نمی رسد پدر

يک مو زيان به شوکت حسنت نمی رسد پدر روزی سوی شکسته دل بینوا بیا گر از پدر اجازه نداری به جای من پيشش بهانه…

ادامه مطلب

انتخاب من ز حسن يار سيب غبغب است

انتخاب من ز حسن يار سيب غبغب است گرچه شيرينتر در آن گلزار عناب لب است رفته از يادم خدا می داند ايام صحت سالها…

ادامه مطلب

اين عکس شوخ و شنگ قشنگ از نگار ماست

اين عکس شوخ و شنگ قشنگ از نگار ماست مانند جان هميشه به جيب و کنار ماست بعد از وفات هم سر ما زير پای…

ادامه مطلب

به اين تمکين که ساقی باده در پيمانه ميريزد

به اين تمکين که ساقی باده در پيمانه ميريزد رسد تا دور ما ديوار اين ميخانه ميريزد گرفتی چون پی مجنون ز رسوايی مرنج ای…

ادامه مطلب

پاس و لحاظ و مردمی مردمان نماند

پاس و لحاظ و مردمی مردمان نماند شرم و حيا به ديدۀ خورد و کلان نماند چشم وفا و مهر و محبت به کس مدار…

ادامه مطلب

تنها نه همين سنبل و ريحان کج و پيچ است

تنها نه همين سنبل و ريحان کج و پيچ است هر برگ و گل و شاخ درختان کج و پيچ است دلدار من اين دود…

ادامه مطلب

حوض گل و شکوفه گل و آبشار گل

حوض گل و شکوفه گل و آبشار گل بالاحصار ماست که دارد هزار گل اکنون که از تصرف بيگانه شد خلاص ای باغبان هرآنچه توانی…

ادامه مطلب

در ميان سينه ام دل می خورد بسيار چرخ

در ميان سينه ام دل می خورد بسيار چرخ می زند يارم مگر در خانهٔ اغيار چرخ گشته ام از بسکه سرگردان دور دامني می…

ادامه مطلب

رفتم به چمن تا که بگيرم خبر گل

رفتم به چمن تا که بگيرم خبر گل شد جنگ ميان من و بلبل بسر گل گلچين چو خبر شد ز نفاق من و بلبل…

ادامه مطلب

ساز من ساز مست آهنگ است

سصساز من ساز مست آهنگ است از دگر نشه ها مرا ننگ است سوی ليلی به چشم مجنون بين يار کس را مگو که بدرنگ…

ادامه مطلب

عرض مرا بخدمت آن سيمبر کنيد

عرض مرا بخدمت آن سيمبر کنيد گر رنجه شد طبيعت او، مختصر کنيد امشب اميد زندگيم نيست تا سحر فردا سر جنازه ام او را…

ادامه مطلب

گر بهشتم می سزد ديدار جانانم بس است

گر بهشتم می سزد ديدار جانانم بس است ور به دوزخ لايقم تکليف هجرانم بس است ای فلک بر دوش من بار غم دنيا منه…

ادامه مطلب

مرا با مصحف روی تو سوگند

مرا با مصحف روی تو سوگند به بسم الله ابروی تو سوگند نشانده قامتت در خاک ما را به قد سرو دلجوی تو سوگند به…

ادامه مطلب

هر چيز که دارم همه از آن تو باشد

هر چيز که دارم همه از آن تو باشد خيرات سر و سرو خرامان تو باشد بين صدف کون و مکان ای در ناياب دردانه…

ادامه مطلب

آدمی با عقل و دانش آدم است

آدمی با عقل و دانش آدم است شخصيت با جامه و دستار نيست شش جهت پر باشد از صنع خدا ديدهء ما قابل ديدار نيست…

ادامه مطلب

اهل جهان به يکدگر هرگز وفا نکرد

اهل جهان به يکدگر هرگز وفا نکرد کس با کس آشنايی بی مدعا نکرد از وعده های آن بت پيمان شکن مپرس کز صد هزار…

ادامه مطلب

اين جفاجوی ستمگر يار ديرين من است

اين جفاجوی ستمگر يار ديرين من است گشته همدست رقيبان در پی کين من است باعث چين جبين از يار پرسيدم شبي گفت سودايی مشو…

ادامه مطلب

به تار عاشقی بندم خدايا

به تار عاشقی بندم خدايا شهيد دشت ميوندم خدايا شفا بخش از کرم درد دلم را مکن محتاج گلقندم خدايا اگر سوزی اگر سازی تو…

ادامه مطلب

پی آزار من يار از رقيبان ياد می آرد

پی آزار من يار از رقيبان ياد می آرد مرا اين شيوه اش بر داد و بر بيداد می آرد نگردد قطع تا روز قيامت…

ادامه مطلب

تو رفتی از جهان سامانه ات ماند

تو رفتی از جهان سامانه ات ماند برايم يادگار افسانه ات ماند لب و دندان و کامت خاک گرديد سبو و ساغر و پيمانه ات…

ادامه مطلب

چندان من از فراق تو آه و فغان کنم

چندان من از فراق تو آه و فغان کنم کز آب چشم سیل بکویت روان کنم چون مرده افگنم سر راه تو خویش را شاید…

ادامه مطلب

دل آن باشد که آرامی ندارد

دل آن باشد که آرامی ندارد بجز ياد دلآرامی ندارد خجالت می کشم از ياد ياري که با من خط و پيغامی ندارد به آن…

ادامه مطلب

رميده آرزوهايم ز آغوش

رميده آرزوهايم ز آغوش ندارم در جهان سرپوش و پاپوش سراپا سوختم در آتش عشق مگر مانده است طعم خام و نيمجوش بهای يک نگاهت…

ادامه مطلب

سر گرفته است کار من امروز

سر گرفته است کار من امروز پخته شد اعتبار من امروز حرف قتلم سپيد خواهد شد سرخ پوشيده يار من امروز می زند چرخ از…

ادامه مطلب

عشق شيرين کوهکن را مغز سر خواهد کشيد

عشق شيرين کوهکن را مغز سر خواهد کشيد جوی خونی از بن کوه و کمر خواهد کشيد ای زليخا پا به دامن کش به نی…

ادامه مطلب

کباب کردی و بريان نمودی جان مرا

کباب کردی و بريان نمودی جان مرا بسوختی به ستم جسم ناتوان مرا چو تحفه بر سر ميزت گذاشتم دل خود به روی من زدی…

ادامه مطلب

من ضرب تیغ ابروی نازت شمرده ام

من ضرب تیغ ابروی نازت شمرده ام از صدهزار زخم یکی کم نخورده ام نی خون به دیده دارم و نی آه در جگر از…

ادامه مطلب

هر که را داغ در جگر نبود

هر که را داغ در جگر نبود از ره عاشقی خبر نبود حال مرغ دلم چه می پرسي در کفم غير مشت پر نبود ندهم…

ادامه مطلب

احوال کوهکن را از بيستون بياريد

احوال کوهکن را از بيستون بياريد پهلوی قصر شيرين يک رود خون بياريد شيرين بقصر خسرو غمگين به خويش می گفت مينای می شکسته، ساغر…

ادامه مطلب

ای خوش آن وقتيکه يوسف را زليخا می خريد

ای خوش آن وقتيکه يوسف را زليخا می خريد کاش از بهر نثارش جانی از ما می خريد بهر پا انداز نازش از بيابان ختن…

ادامه مطلب

با همه بیگانگی ها آشنای کیستم؟

با همه بیگانگی ها آشنای کیستم؟ راحت و آسوده در زیر لوای کیستم؟ رند شاهدبازم و با نردبازان همسبق با وجود این عمل ها پارسای…

ادامه مطلب

به رسیدن وصالت بخدا تلاش دارم

به رسیدن وصالت بخدا تلاش دارم تو بیا به کلبه ی من چلو رواش دارم ز فراق تو مریضم بنما عیادتم را جگر هزار پاره،…

ادامه مطلب

پیک فرهادم خبر از بیستون آورده ام

پیک فرهادم خبر از بیستون آورده ام جانب شیرین پیام جوی خون آورده ام ارمغان دیگری لیلی وشم از من مخواه باره های سنگ از…

ادامه مطلب

تو رفتی در سفر هوش از سرم رفت

تو رفتی در سفر هوش از سرم رفت دلم از سينه، جان از پيکرم رفت حد و اندازه اش را من ندانم چه مقدار اشک…

ادامه مطلب

خاطر شادش مباد از مرگ من غمگين شود

خاطر شادش مباد از مرگ من غمگين شود بی خبر مانيد ياران نازپرورد مرا من ز جنس درد و غم بار تجارت بسته ام جز…

ادامه مطلب

دل بیمار و خسته ای دارم

دل بیمار و خسته ای دارم از گل داغ دسته ای دارم محوم از لکنت زبان کسی سخن جسته جسته ای دارم من ز چشم…

ادامه مطلب

رويت اگر ز پيش نظر دور نمی شد

رويت اگر ز پيش نظر دور نمی شد در سينه ی من داغ تو ناسور نمی شد منظور نمی کرد اگر دعوت اغيار از يار…

ادامه مطلب

سوی عدم اگرچه ز جور تو پر زدم

سوی عدم اگرچه ز جور تو پر زدم چون سبزه باز از سر کوی تو سرزدم صدپاره ساختم دل خود را به تیغ عشق تا…

ادامه مطلب

عشق میخواهد بحدی پاس دلبر داشتن

عشق میخواهد بحدی پاس دلبر داشتن کز ادب دور است بر رویش مژه برداشتن بی جگر در بیشه های عشق نگذاری قدم در نیستان بایدت…

ادامه مطلب

گرچه دوزخ را گناهم در تلاطم آورد

صگرچه دوزخ را گناهم در تلاطم آورد عاجزيهايم خدا را در ترحم آورد زاهد از آدمگريها بين جنت می رود تا برای قوت خود انبان…

ادامه مطلب

من نمی گويم به عالم روزگار از من نشد

من نمی گويم به عالم روزگار از من نشد هرچه شد از من مگر افسوس يار از من نشد گل زد از داغ فراقش سينهء…

ادامه مطلب

هر چه داری، وفا نداری يار

هر چه داری، وفا نداری يار ميل با آشنا نداری يار گشته ام عمرها به دور سرت سری همراه ما نداری يار عاشقت زنده جاودان…

ادامه مطلب

از بار درد سرو قدم بی نمود شد

از بار درد سرو قدم بی نمود شد يعنی که عمر من به غمت خاک و دود شد رنگ رُخت ز ديدنم ای گلعزار من…

ادامه مطلب

آه نوميد بی اثر نبود

آه نوميد بی اثر نبود مزرع يأس بی ثمر نبود مکن از من سراغ اهل جهان خانهء من درين گذر نبود خوانده باشی اگر تو…

ادامه مطلب

با پلاس کهنه میسازو خدارا یاد کن

با پلاس کهنه میسازو خدارا یاد کن رنجها دارد قبای مشک و زعفر داشتن یکدمی از خواب گاه مرگ خود هم یاد کن تابکی از…

ادامه مطلب

به غير از آستانت جا ندارم

به غير از آستانت جا ندارم به دنيا منزل و مأوا ندارم به غير از آبشار ديدۀ خويش تماشای دگر دريا ندارم خموشم کرده چشم…

ادامه مطلب

پيکر آن ماه سيما نقرۀ خام است و بس

پيکر آن ماه سيما نقرۀ خام است و بس حرف اگر بی پرده گويم مغز بادام است و بس هر نفس دورش که می گردم…

ادامه مطلب

توکلت علی الله می روم يار

توکلت علی الله می روم يار ز يثرب سوی بطها می روم يار چرا نالم ز گرمای مدينه به سايه باغ خرما می روم يار…

ادامه مطلب

خال سيه که در بر رخسار دلبرست

خال سيه که در بر رخسار دلبرست آن خال نيست مردمک چشم عشقرست عيب دگر به حسن خداداد يار نيست موی ميان نازک او قدر…

ادامه مطلب