نی برای دین و نی از بهر دنیا سوختم

نی برای دین و نی از بهر دنیا سوختم یاد آمد آن قد و بالای رعنا، سوختم داغ بودم سالها از خندۀ لعل لبش لیک…

ادامه مطلب

ياد آن زمان که خط به رخت نارسيده بود

ياد آن زمان که خط به رخت نارسيده بود شاخ جوانيت بفلک سرکشيده بود روزی که گشتی بر سر راهی دچار من بر طاق ابروان…

ادامه مطلب

اشعار کامل شاعر افغانی

اشعار کامل شاعر افغانی صوفی غلام نبی عشقری » غزليات به گوش من صدای زنگ عشق است مگر عالم پر از آهنگ عشق است سر…

ادامه مطلب

ای سينه ات بسان گل نسترن سفيد

ای سينه ات بسان گل نسترن سفيد زيبنده تر بود به تنت پيرهن سفيد روزی عيادتم ننمودی هزار حيف در راه انتظار تو شد چشم…

ادامه مطلب

بروز عيد گريان می کنم يار

بروز عيد گريان می کنم يار به عيدم از تو افغان می کنم يار خيالت را درين روز مبارک ميان ديده مهمان می کنم يار…

ادامه مطلب

بی گفتگو به کلبه ام ای آشنا بيا

بی گفتگو به کلبه ام ای آشنا بيا بيگانه نيستی که بگويم بيا بيا در زندگی نيامدی روزی به پرسشم مُردم کنون به فاتحه ام…

ادامه مطلب

تا که یاد گلرخان شهر کابل می کنم

تا که یاد گلرخان شهر کابل می کنم کاسه های زهر هجران را تناول می کنم هر سحر یاران بیاد روی گلفام کسی در گلستان…

ادامه مطلب

چه نويسم که حال من چون است؟

چه نويسم که حال من چون است؟ جـگـرم گـل زده، دلـم خـون است داغ هــای نـهــانـيـيـی دارم کز شمار و حساب بيرون است در شب…

ادامه مطلب

در جهان گشتم، گل بی خار نيست

در جهان گشتم، گل بی خار نيست هرکجا ياريست، بی اغيار نيست بهر مجنون استراحت تهمت است در بيابان سايهٔ ديوار نيست آدمی با عقل…

ادامه مطلب

دوستی و آشنايی با نکويان مشکل است

دوستی و آشنايی با نکويان مشکل است رام بر خود ساختن وحشی غزالان مشکل است يک مژه برهم زدن گر از تو می گردد جدا…

ادامه مطلب

زاهد اگر ز کوی تو يکبار بگذرد

زاهد اگر ز کوی تو يکبار بگذرد از قيد ريش و شانه و دستار بگذرد هرکس که پيش ابروی خوبان کند سجود از کفر و…

ادامه مطلب

شکست دل صدا دارد، ندارد؟

شکست دل صدا دارد، ندارد؟ شکست دل صدا دارد، ندارد؟ محبت موميا دارد، ندارد؟ بپرسيد ای حريفان از مسيحا که درد ما دوا دارد، ندارد؟…

ادامه مطلب

قامت من اندکی خم گشته است

قامت من اندکی خم گشته است تاب و طاقت از تنم کم گشته است ناتوان گرديده چون اعصاب من هيکل من نخل ماتم گشته است…

ادامه مطلب

مرا زنار، کاکل از تو باشد

مرا زنار، کاکل از تو باشد ز من ديدن، تغافل از تو باشد ندارم دعوی همراهت نگارا تمام شهر کابل از تو باشد مرا اين…

ادامه مطلب

نزد من به ز وصل هجرانست

نزد من به ز وصل هجرانست دوری آداب عشق جانانست داغ هجرانش هر کجا يابي به دو عالم بخر که ارزانست در جدايی صبور بايد…

ادامه مطلب

نه من چين و نه جاپان می روم يار

نه من چين و نه جاپان می روم يار مزار شاه مردان می روم يار به سير لاله های نوبهاران به دشت خواجه الوان می…

ادامه مطلب

ياد دورانی که از يادی دلم بيتاب بود

ياد دورانی که از يادی دلم بيتاب بود سينه ام پر درد و داغ و ديده ام پر آب بود صاحب قشخانه بودم داشتم مهمان…

ادامه مطلب

افسوس که جان دارم و جانانه ندارم

افسوس که جان دارم و جانانه ندارم يعنی که جوانبازم و قشخانه ندارم عمريست که بی پا و سر و خانه بدوشم جز ديده و…

ادامه مطلب

ای که بودی چند روزی خوبرو، مويت چه شد؟

ای که بودی چند روزی خوبرو، مويت چه شد؟ ناز می کردی بزلف و کاکلت، رويت چه شد؟ بودی شهر آشوب شهر و دلربايی داشتي…

ادامه مطلب

بسته يی زنار ای دل اهل ايمانی هنوز

بسته يی زنار ای دل اهل ايمانی هنوز با وجود بت پرستی ها مسلمانی هنوز خط مشکينت دميده ای لب رنگين يار در تلون رشک…

ادامه مطلب

بی یار و بی دیارم، فوج علم ندارم

بی یار و بی دیارم، فوج علم ندارم پامال و خاکسارم، جاه و حشم ندارم از بسکه بی سرانجام افتاده کار و بارم بتخانه ساز…

ادامه مطلب

تا من اسیر حلقهء آن گوش گشته ام

تا من اسیر حلقهء آن گوش گشته ام از بار نام و ننگ سبک دوش گشته ام سر تا بپای من به غم و درد…

ادامه مطلب

حاصل نشد ز وصل تو کامم هزار حيف

حاصل نشد ز وصل تو کامم هزار حيف بدنام شد به عشق تو نامم هزار حيف صبحم به درد و داغ فراقت بسر رسيد روشن…

ادامه مطلب

در روزگار دورۀ آخر زمان رسيد

در روزگار دورۀ آخر زمان رسيد سر تا سر جهان ز تحول بجان رسيد اوضاع دهر را نگرم در تنزل است سيلاب گمرهی سر اين…

ادامه مطلب

ديده ام ديد و دل کشيد ترا

ديده ام ديد و دل کشيد ترا شوق با نقد جان خريد ترا چقدر خوب و خوشنما و قشنگ خالق عالم آفريد ترا ديدی ای…

ادامه مطلب

زاهد اگرچه لاف ز پرهيز می زند

زاهد اگرچه لاف ز پرهيز می زند بيند چو روی دختر زر خيز می زند ای دل کناره شو بخدا کشته می شوي تُرکم سخن…

ادامه مطلب

شهر پر بيگانه شد يک آشنا رويی نماند

شهر پر بيگانه شد يک آشنا رويی نماند لاله رويی، سرو قدی، عنبرين مويی نماند پير و برنای جهان شد يک قلم با روی و…

ادامه مطلب

کاشکی من هم به دنیا خانه ای می داشتم

کاشکی من هم به دنیا خانه ای می داشتم خانۀ با ساغر و پیمانه ای می داشتم زلف شیرینی به چنگم آمدی چون کوهکن گر…

ادامه مطلب

مرا زياد محبت به خوبرويان است

مرا زياد محبت به خوبرويان است چو بت پرستمشان تا که در تنم جان است ز چشمه سار دلت قطرۀ به ديده رسان که در…

ادامه مطلب

نگارا لباس قشنگ تو خوش

نگارا لباس قشنگ تو خوش قد و قامت شوخ و شنگ تو خوش مبادا ز پای تو مهميز دور خراميدن با شرنگ تو خوش شکار…

ادامه مطلب

نه همدمی كه دمی نام دوستان ببرد

نه همدمی كه دمی نام دوستان ببرد نه قاصدی كه پيامی به دلستان ببرد هزار بار به دور سرش طواف كنم كسی كه نام تو…

ادامه مطلب

ياد ايامی که دير و کعبه ام روی تو بود

ياد ايامی که دير و کعبه ام روی تو بود سبحه و زنار من از تار گيسوی تو بود دست و بازوی ترا بدنام بيجا…

ادامه مطلب

الحذر ای دل که برق روی خوبان آتش است

الحذر ای دل که برق روی خوبان آتش است آتش سوزندۀ بسيار سوزان آتش است در ميان دلکشان دور از تو می سوزم چو شمع…

ادامه مطلب

ای که چشمت باج از چشم غزالان می گرفت

ای که چشمت باج از چشم غزالان می گرفت وز نگاه دلفريبت مردمان جان می گرفت حسن زيبايت سراپا صاحب اعجاز بود عنبرين مويت خراج…

ادامه مطلب

بسيار کنج و کاو مکن اختيار نيست

بسيار کنج و کاو مکن اختيار نيست اسرار زندگی به کسی آشکار نيست هستی غريق و ليک نباشی تو نا اميد بحر هر قدر وسيع…

ادامه مطلب

بیا بیا که جگرخون و بیقرار تو ام

بیا بیا که جگرخون و بیقرار تو ام خراب و خسته و بیمار و زرد و زار تو ام بیا شبی ز کباب دلم بکن…

ادامه مطلب

تا نازبوی خط ز لبت سر کشيده است

صتا نازبوی خط ز لبت سر کشيده است يک بر هزار حسن تو جوهر کشيده است تا بر سرت کلاه نظامی نهادۀ سرو قد تو…

ادامه مطلب

چه عیدست اینکه قربانت نگشتم

چه عیدست اینکه قربانت نگشتم شهید تیغ عریانت نگشتم ندادم سر به قربانگاه نازت که خاک راه جولانت نگشتم شدم خاک ره و برباد رفتم…

ادامه مطلب

در عالم کثرتی به کثرت ميجوش

در عالم کثرتی به کثرت ميجوش چون واصل وحدت شدی می باش خموش مجبوری کنون که در سر بازاري هرچيز فروش ليک خود را مفروش…

ادامه مطلب

دوش هر صاحبدلی کز بار غم خم می شود

دوش هر صاحبدلی کز بار غم خم می شود صورت محراب حاجتهای عالم می شود از سر و سامان گذشتن در ره حق سهل نيست…

ادامه مطلب

زلیخاوار دیشب قصهء نیخانه می گفتم

زلیخاوار دیشب قصهء نیخانه می گفتم به پاس خاطر یوسف وشی افسانه می گفتم ز کیف گردش چشم خمارآلود بیمارش حدیث عشرت انگیز می و…

ادامه مطلب

صاحب اساس بودم و گشتم ملنگ هم

صاحب اساس بودم و گشتم ملنگ هم دادم زکات مال و گرفتم قلنگ هم آیینهء شکستهء ما را که می خرد؟ خوردست موریانه و بگرفته…

ادامه مطلب

کاکلت را شانه کردی عالمی ديوانه شد

کاکلت را شانه کردی عالمی ديوانه شد شمع رويت را نمودی مرد و زن پروانه شد اين برهمن زاده را هر بی سر و پايی…

ادامه مطلب

مزن انگشت بر داغ دل من

مزن انگشت بر داغ دل من دلم سوراخها دارد چو غربال به ياد روی تو باشم شب و روز دهم خيرات بر نام تو هر…

ادامه مطلب

نگویی بهر دنیا گریه کردم

نگویی بهر دنیا گریه کردم پی آن سرو رعنا گریه کردم کسی در غم شریک من نگردید به حال خویش تنها گریه کردم به عمر…

ادامه مطلب

نوازش کن به وصلت یا بکش با خنجر تیزم

نوازش کن به وصلت یا بکش با خنجر تیزم که از درد فراقت خون دل از دیده میریزم ترحم کن به احوال خرابم ورنه در…

ادامه مطلب

ياد روزی که دلم آيينه ی روی تو بود

ياد روزی که دلم آيينه ی روی تو بود سجدۀ بندگيم در خم ابروی تو بود کوکوی فاختگان اين سخنم داد بياد که نمود چمن…

ادامه مطلب

امشب چه باعث است که خوابم نمی برد

امشب چه باعث است که خوابم نمی برد دريا شدست ديده و آبم نمی برد مانند سايه بسکه زمينگير گشته ام از اين جهان اجل…

ادامه مطلب

ای لاله رو بوصف تو دیوان نوشته ام

ای لاله رو بوصف تو دیوان نوشته ام یاد رخت نموده گلستان نوشته ام از بسکه دیده ام شده محو جمال تو در هر ورق…

ادامه مطلب

به افسوس و به حرمان گشته يی يار

به افسوس و به حرمان گشته يی يار ز کردارت پشيمان گشته يی يار ندامت در دلت بسيار داري چو زلف خود پريشان گشته يی…

ادامه مطلب