بسته يی زنار ای دل اهل ايمانی هنوز

بسته يی زنار ای دل اهل ايمانی هنوز
با وجود بت پرستی ها مسلمانی هنوز
خط مشکينت دميده ای لب رنگين يار
در تلون رشک صد ياقوت رمانی هنوز
نيست بر حال خراب من ترا هرگز نظر
يا تغافل می نمايی يا نمی دانی هنوز
همچو بر آيينه رويی از دکانم تير شد
ديدۀ ناديده ی من دارد حيرانی هنوز
نقش پا گشتی رقيب اما غرورت کم نشد
حاکم فرمانروای شهر کاشانی هنوز
چارده علمی که می گويند دانم خوانده اي
از چه باعث زاهدا غول بيابانی هنوز؟
آفرين بادا ترا ای عشقريی زنده دل
پير گرديدی و در بزم جوانانی هنوز
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *