نگویی بهر دنیا گریه کردم

نگویی بهر دنیا گریه کردم
پی آن سرو رعنا گریه کردم
کسی در غم شریک من نگردید
به حال خویش تنها گریه کردم
به عمر خود ندیدم روز وصلش
ز هجرش گرچه شبها گریه کردم
چو مجنون از غم لیلی وش خود
ز خانه تا به صحرا گریه کردم
به راه انتظار یوسف خویش
به مانند زلیخا گریه کردم
به یادت اشک باریدم چو باران
مثال آب دریا گریه کردم
ز هستی تا عدم نالیده رفتم
ز دنیا تا به عقبا گریه کردم
دگر ها خنده کردند و من زار
به هر سیر و تماشا گریه کردم
ندیدم عشقری از گریه حاصل
یقینم شد که بیجا گریه کردم
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *