غزلیات امام خمینی
آرزوها
در دلم بود که آدم شوم؛ امّا نشدم بیخبر از همه عالم شوم؛ امّا نشدم بر درِ پیرِ خرابات نهم روی نیاز تا به این…
بهار
بهار آمد که غم از جان برد، غم در دل افزون شد چه گویم کز غم آن سروِ خندان، جان و دل خون شد گروه…
چشم بیمار
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم همچو…
دریای جمال
سر زلفت به کناری زن و رخسارگشا تا جهان محو شود، خرقه کشد سوی فنا به سر کوی تو ای قبله دل، راهی نیست ورنه…
زنجیر دل
جز گل روی تو، امّید به جایی نبود درد عشق است، به غیر تو دوایی نبود بنده موی توام، دست فشانی نرسد راهی کوی توام،…
شرح پریشانی
درد خواهم، دوا نمیخواهم غصّه خواهم، نوا نمیخواهم عاشقم، عاشقم، مریض توام زین مرض، من شفا نمیخواهم من جفایت به جان خریدارم از تو ترک…
عید نوروز
باد نوروز وزیده است به کوه و صحرا جامه عید بپوشند، چه شاه و چه گدا بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست نازم…
کعبه عشق
از دلبرم به بتکده، نام و نشان نبود در کعبه نیز جلوهای از او عیان نبود در خانقاه، ذکری از آن گلعذار نیست در دیر…
مذهب رندان
آنکه دل بگسلد از هر دو جهان، درویش است آنکه بگذشت ز پیدا و نهان، درویش است خرقه و خانقه از مذهب رندان دور است…
هست و نیست
عالم اندر ذکر تو در شور و غوغا، هست و نیست باده از دست تو اندر جام صهبا، هست و نیست نور رخسار تو در…
اسرار جان
ای دوست، پیر میکده از راه می رسد با یک گلِ شکفته به همراه، می رسد گل نیست، بلکه غنچه باغ سعادت است کز جان…
پرتو خورشید
مژده ای مرغ چمن، فصل بهار آمد باز موسم میزدن و بوس و کنار آمد باز وقت پژمردگی و غمزدگی آخر شد روز آویختن از…
جان جهان
به تو دل بستم و غیر تو کسی نیست مرا جُز تو ای جان جهان، دادرسی نیست مرا عاشق روی توام، ای گل بی مثل…
درگاه جمال
هر کجا پا بنهی حسن وی آنجا پیداست هرکجا سر بنهی سجدهگه آن زیباست همه سرگشته آن زلف چلیپای ویند در غم هجر رُخش، این…
ساحل وجود
عاشق روی توام، دست بدار از دل من به خدا! جز رخ تو، حل نکند مشکل من مهر کوی تو، در آمیخته در خلقت ما…
شرح جلوه
دیدهای نیست نبیند رخ زیبای تو را نیست گوشی که همینشنود آوای تو را هیچ دستی نشود جز بر خوان تو دراز کس نجوید به…
غم یار
باده از پیمانه دلدار، هشیاری ندارد بیخودی از نوش این پیمانه، بیداری ندارد چشم بیمار تو هر کس را به بیماری کشاند تا ابد این…
کعبه مقصود
هر جا که شدم، از تو ندایی نشنیدم جز از بت و بتخانه، اثر هیچ ندیدم آفاق پر از غلغله است از تو و هرگز…
مژده دیدار
باد بهار مژده دیدار یار داد شاید که جان به مقدم باد بهار داد بلبل به شاخ سرو در آوازِ دلفریب بر دل نوید سرو…
وادی ایمن
من در این بادیه صاحبنظری میجویم راه گم کردهام و راهبری میجویم از ورق پاره عرفان، خبری حاصل نیست از نهانخانه رندان، خبری میجویم مسند…
آفتاب نیمهشب
ای خوب رخ که پرده نشینی و بیحجاب ای صدهزار جلوهگر و باز در نقاب ای آفتابِ نیم شب، ای ماهِ نیمروز ای نجم دوربین…
بهار جان
بهار آمد، جوانی را پس از پیری ز سر گیرم کنار یار بنشینم ز عمر خود ثمرگیرم به گلشن باز گردم، با گل و گلبن…
حسرت روی تو
امشب از حسرت رویت، دگر آرامم نیست دلم آرام نگیرد که دلاَّرامم نیست گردش باغ نخواهم، نروم طَرْف چمن روی گلزار نجویم که گلندامم نیست…
دریای هستی
در غم عشقت فتادم، کاشکی درمان نبودی من سر و سامان نجویم، کاشکی سامان نبودی زاده اسماء را با جَنّةُ الْمَأوی چه کاری؟ در چمِ…
ساغر فنا
تا در جهان بود اثر، از جای پای تو تا نغمهای بود به فلک، از ندای تو تا ساغر است و مستی و میخوارگی و…
شمع وجود
آید آن روز که من، هجرت از این خانه کنم؟ از جهان پرزده، در شاخ عدم لانه کنم؟ رسد آن حال که در شمعِ وجود…
غمزه دوست
جز سر کوی تو ای دوست، ندارم جایی در سرم نیست، بجز خاک درت سودایی بر در میکده و بتکده و مسجد و دیر سجده…
گلزار جان
با که گویم غم دل، جز تو که غمخوار منی؟ همه عالم اگرم پشت کند، یار منی دل نبندم به کسی، روی نیارم به دری…
مستی عاشق
دل که آشفته روی تو نباشد، دل نیست آنکه دیوانه خال تو نشد، عاقل نیست مستی عاشق دلباخته از باده توست بجز این مستیم از…
یاد دوست
یاد روزی که به عشق تو گرفتار شدم از سر خویش گذر کرده، سوی یار شدم آرزوی خم گیسوی تو، خم کرد قدم باز، انگشت…
آتش فراق
بیدل کجا رود، به که گوید نیاز خویش؟ با ناکسان چگونه کند فاش، راز خویش؟ با عاقلانِ بیخبر از سوز عاشقی نتوان دری گشود ز…
پرتو حُسن
خواست شیطان بد کند با من؛ ولی احسان نمود از بهشتم برد بیرون، بسته جانان نمود خواست از فردوس بیرونم کند، خوارم کند عشق پیدا…
خانقاهِ دل
الا یا ایها الساقی! برون بر حسرت دلها که جامت حل نماید یکسره اسرار مشکلها به می بر بند راه عقل را از خانقاه دل…
دعوی اخلاص
گر تو آدمزاده هستی عَلّم اَلاَسما چه شد؟ قابَ قَوْسینت کجا رفته است؟ اَوْاَدْنی چه شد؟ بر فراز دار، فریاد اَنَا الحق میزنی مدّعیِ حق…
سایه سرو
ابرو و مژّه او تیر و کمان است هنوز طرّه گیسوی او عطر فشان است هنوز ما به سوداگری خویش، روانیم همه او به دلبردگی…
شمس کامل
صف بیارایید رندان، رهبر دل آمده جان برای دیدنش، منزل به منزل آمده بلبل از شوق لقایش، پر زنان بر شاخ گل گل ز هجر…
فتوای من
سر کوی تو، به جان تو قسم! جای من است به خم زلف تو، در میکده ماوای من است عارفانِ رخ تو جمله ظلومند و…
گنج نهان
بر در میکده با آه و فغان آمدهام از دغلبازی صوفی به امان آمدهام شیخ را گو که درِ مدرسه بربند که من زین همه…
مژده وصل
گره از زلف خم اندر خم دلبر، وا شد زاهد پیر چو عشّاق جوان رسوا شد قطره باده ز جام کرمت نوشیدم جانم از موج…
هوای وصال
در پیچ و تاب گیسوی دلبر، ترانه است دل برده فدایی هر شاخ شانه است جان در هوای دیدن رخسار ماه توست در مسجد و…
آتش عشق
کیست کآشفته آن زلف چلیپا نشود دیده ای نیست که بیند تو و شیدا نشود ناز کن، ناز که دلها همه در بند تواند غمزه…
بوی نگار
آن ناله ها که از غم دلدار میکشم آهیاست کز درون شرربار میکشم با یار دلفریب بگو: پرده برگشا کز هجر روی ماه تو، آزار…
حُسن ختام
الا یا ایها الساقی! ز می پُر ساز جامم را که از جانم فرو ریزد، هوای ننگ و نامم را از آن می ریز در…
دیار دلدار
کور کورانه به میخانه مرو، ای هشیار خانه عشق بود، جامه تزویر برآر عاشقانند در آن خانه، همه بی سر و پا سروپایی اگرت هست،…
سایه عشق
بی هوای دوست، ای جان دلم، جانی ندارم دردمندم، عاشقم بی دوست، درمانی ندارم آتشی از عشق در جانم فکندی، خوش فکندی من که جز…
صاحب درد
ما زاده عشقیم و فزاینده دردیم با مدّعیِ عاکفِ مسجد، به نبردیم با مدعیان، در طلبش عهد نبستیم با بیخبران، سازش بیهوده نکردیم در آتش…
فارق از عالم
فقر فخر است اگر فارغ از عالم باشد آنکه از خویش گذر کرد، چهاش غم باشد؟ طالع بخت در آن روز بر آید که شبش…
گواه دل
ساغر از دست ظریف تو، گناهی نبود جز سر کوی تو ای دوست، پناهی نبود درِ امّید ز هر سوی به رویم بسته است جز…
مستی عشق
در میخانه به روی همه باز است هنوز سینه سوخته در سوز و گداز است هنوز بی نیازی است در این مستی و بیهوشی عشق…
انتظار
از غم دوست، در این میکده فریاد کشم داد رس نیست که در هجر رخش داد کشم داد و بیداد که در محفل ما رندی…