مفت است اگر سنگدلیهای معلم

مفت است اگر سنگدلیهای معلم دلجویی اطفال به آدینه گذارد صائب سخن از مهر همان به که نگوید هر کس که به دلها اثر از…

ادامه مطلب

دلکوب نیست حادثه دنیاپرست را

دلکوب نیست حادثه دنیاپرست را ماهی ز حرص طعمه فرو خورد شست را دنیا به اهل خویش ترحم نمی کند آتش امان نمی دهد آتش…

ادامه مطلب

مطربا مهر از دهان بردار

مطربا مهر از دهان بردار بند خاموشی از زبان بردار راه صحرای لامکان سر کن پی آن یار بی نشان بردار کشتی جسم را بهم…

ادامه مطلب

دل یکرنگ در غمخانه دنیا نمی باشد

دل یکرنگ در غمخانه دنیا نمی باشد درین بستان گلی غیر از گل رعنا نمی باشد نمی اندیشد از زخم زبان هر کس که مجنون…

ادامه مطلب

مشرق سینه چاک است در خانه عشق

مشرق سینه چاک است در خانه عشق چشم بیدار بود روزن کاشانه عشق صندل از بهر سر مردم بیدرد بود چوب دارست علاج سر دیوانه…

ادامه مطلب

دل من بیقرار از شعله آواز می گردد

دل من بیقرار از شعله آواز می گردد سپند من ازین آتش سبک پرواز می گردد زدست رد نتابد رو طلبکار قبول حق که موج…

ادامه مطلب

مستانه سرو قامت او در خرام شد

مستانه سرو قامت او در خرام شد طوق گلوی فاختگان خط جام شد هر چند عشق دشمن کام است ازان دولب قانع نمی توان به…

ادامه مطلب

دل کار خود به دامن پاک دعا گذاشت

دل کار خود به دامن پاک دعا گذاشت اغیار را به باطن مهر و وفا گذاشت ناخن شکست و سینه همان برقرار خویش فرهاد رفت…

ادامه مطلب

یک حباب قلزم توحید بی اکلیل ست

یک حباب قلزم توحید بی اکلیل ست هیچ موجی بی صدای شهپر جبریل نیست زیر دیوار گرانجانی نمانند اهل دل کعبه را بیم خرابی از…

ادامه مطلب

دل صد پاره زان گرد می گلفام می گردد

دل صد پاره زان گرد می گلفام می گردد که این اوراق را شیرازه خط جام می گردد ندارد دل قرار از گردش گردون، چه…

ادامه مطلب

یارب این جانهای غربت دیده را فریاد رس

یارب این جانهای غربت دیده را فریاد رس روحهای گل به رو مالیده را فریاد رس با کمند جذبه ای، ای آفتاب بی نیاز سایه…

ادامه مطلب

دل سنگ از شکست دانه من آب می گردد

دل سنگ از شکست دانه من آب می گردد زعاجز نالی من آسیا گرداب می گردد زبال افشانی پروانه می ریزم زیکدیگر سرشک شمع در…

ادامه مطلب

وقت آن کس خوش که لب را بر لب پیمانه بست

وقت آن کس خوش که لب را بر لب پیمانه بست جبهه را چون خشت بر خاک در میخانه بست با سیه چشمان نمی جوشد…

ادامه مطلب

دل ز بی برگی جگردارانه در خون می رود

دل ز بی برگی جگردارانه در خون می رود تیغ از عریان تنی مردانه در خون می رود گردبادش جلوه فواره خون می کند در…

ادامه مطلب

یک نکوروی ندیدم که گرفتار تو نیست

یک نکوروی ندیدم که گرفتار تو نیست نیست در مصر عزیزی که خریدار تو نیست می بری دل ز کف شیر شکاران جهان شیر را…

ادامه مطلب

دل راز سینه درنظر دلستان برآر

دل راز سینه درنظر دلستان برآر آیینه پیش یوسف از آیینه دان برآر کار غیور عشق شراکت پذیر نیست دل رابه نقد ازهمه کار جهان…

ادامه مطلب

یک دلشده در دام نگاهت نگرفته است

یک دلشده در دام نگاهت نگرفته است در هاله آغوش، چو ماهت نگرفته است مغرور ازانی که چو خرد عربده جویی تیغ ستم از دست…

ادامه مطلب

دل دیوانه من قابل زنجیر نبود

دل دیوانه من قابل زنجیر نبود ورنه کوتاهی ازان زلف گرهگیر نبود عمر مردم همه در پرده حیرانی رفت عالم خاک کم از عالم تصویر…

ادامه مطلب

دل چو شبنم آب کن رو در گلستانش گذار

دل چو شبنم آب کن رو در گلستانش گذار روی اشک آلود بر رخسار خندانش گذار می دهد شیرازه ترتیب این کهن اوراق را کار…

ادامه مطلب

دل پر رخنه ای چون سبحه از صدر رهگذر دارم

دل پر رخنه ای چون سبحه از صدر رهگذر دارم درین یک مشت گل پوشیده چندین نیشتر دارم زپای هر که خار آرم برون، ریزد…

ادامه مطلب

دل به رغبت چون نمالد خط خوبان را به چشم

دل به رغبت چون نمالد خط خوبان را به چشم جامه کعبه است دود آتش پرستان را به چشم بوی پیراهن غبار از دیده یعقوب…

ادامه مطلب

دل اسیر طره عنبرفشانش چون کنم

دل اسیر طره عنبرفشانش چون کنم با دل مجروح با مشکین سنانش چون کنم می چکد خون از گل رخسارش از تاب نگاه بوسه بر…

ادامه مطلب

دل از مژگان خواب آلود در زنهار می آید

دل از مژگان خواب آلود در زنهار می آید بلای جان بود تیغی که لنگردار می آید میانجی نیست حاجت نقطه و پرگار وحدت را…

ادامه مطلب

دگر با نوخطی دارد دل من در میان سودا

دگر با نوخطی دارد دل من در میان سودا که دارد در گره هر موی خطش یک جهان سودا غبار استخوانم سرمه چشم غزالان شد…

ادامه مطلب

دست و پا گم می کند موج سبک لنگر در آب

دست و پا گم می کند موج سبک لنگر در آب خویشتن را می کند گردآوری گوهر در آب عاشق حیران همان در وصل گرم…

ادامه مطلب

دست بر هر چه فشاندم به رگ جان آویخت

دست بر هر چه فشاندم به رگ جان آویخت دامن از هر چه کشیدم به گریبان آویخت دامن گرمروان شعله بی زنهارست چون مرا خار…

ادامه مطلب

درین جان که سرانجام خانه پردازی است

درین جان که سرانجام خانه پردازی است عمارتی که به جای خودست خودسازی است دل تو تا رگ خامی ز آرزو دارد چو عنکبوت ترا…

ادامه مطلب

دردمندی سر به گردون می رساند آه را

دردمندی سر به گردون می رساند آه را می فزاید پیچ و تاب این رشته کوتاه را قطع صحرای عدم را عمر جاویدان کم است…

ادامه مطلب

درآ به زمزمه ای مطرب غزال پرداز

درآ به زمزمه ای مطرب غزال پرداز که تازیانه شوق است شعله آواز مگر به روشنی این چراغ ربانی به پیشگاه حقیقت رسم ز راه…

ادامه مطلب

در نقاب است و نظر سوز بود دیدارش

در نقاب است و نظر سوز بود دیدارش آه ازان روز که بی پرده شود رخسارش نازک اندام نهالی است مرا رهزن دین که ز…

ادامه مطلب

در لب یار نهان عیش جهان ساخته اند

در لب یار نهان عیش جهان ساخته اند باغ را در گره غنچه نهان ساخته اند نیست چون آینه حیرانی ما امروزی از ازل دیده…

ادامه مطلب

در کوی عشق بر رخ کس در نبسته اند

در کوی عشق بر رخ کس در نبسته اند این در به روی مومن وکافر نبسته اند در پله صفای نظر خوب وبد یکی است…

ادامه مطلب

در غم و شادی ایام مرا حال یکی است

در غم و شادی ایام مرا حال یکی است فصل هر چند کند جامه بدل سال یکی است حرص دایم ز برای دگران در گردست…

ادامه مطلب

در طریق عشق هر جا می گذاری پا، سرست

در طریق عشق هر جا می گذاری پا، سرست موج این وادی رگ جان، ریگ این صحرا سرست از محیط آفرینش چون نیاید بوی خون؟…

ادامه مطلب

در سرانجام عمارت عمر خود باطل مکن

در سرانجام عمارت عمر خود باطل مکن در زمین عاریت چون غافلان منزل مکن تا دل ویرانه ای را می توان تعمیر کرد نقد اوقات…

ادامه مطلب

در زلف ناامیدی روی امید باشد

در زلف ناامیدی روی امید باشد صبح امید یعقوب چشم سفید باشد بید از ثمر نظر بست وصل نبات دریافت عاشق ز ترک لذت چون…

ادامه مطلب

در دل هر کس بود درد طلب در منزل است

در دل هر کس بود درد طلب در منزل است آب در گوهر ز بی تابی به دریا واصل است مرکب آزاد مردان می شود…

ادامه مطلب

در خون نشست لاله ز چشم سیاه تو

در خون نشست لاله ز چشم سیاه تو گل گوشه گیر گشت ز طرف کلاه تو هرگز به زیر پای نمی بینی از غرور بیچاره…

ادامه مطلب

در چراغ دیده من آب روغن می شود

در چراغ دیده من آب روغن می شود بخت چون باشد چراغ از آب روشن می شود در تجرد رشته واری از تعلق سهل نیست…

ادامه مطلب

در پریشان نظری غیر پریشانی نیست

در پریشان نظری غیر پریشانی نیست عالمی امن تر از عالم حیرانی نیست قفس تنگ فلک جای پر افشانی نیست یوسف نیست درین مصر که…

ادامه مطلب

در بهار نوجوانی هر که از صهبا گذشت

در بهار نوجوانی هر که از صهبا گذشت بی توقف می تواند از سر دنیا گذشت مرکز پرگار حیرانی است چشم آهوان تا کدامین لیلی…

ادامه مطلب

دایم شکفته است دل داغدار ما

دایم شکفته است دل داغدار ما موقوف وقت نیست چو عنبر بهار ما فارغ ز کعبه ایم و ز بتخانه بی نیاز خاک مراد ماست…

ادامه مطلب

دامن دریای خونخوارست بالین سیل را

دامن دریای خونخوارست بالین سیل را در کنار بحر باشد خواب سنگین سیل را بی قرار عشق را جز در وصال آرام نیست می کند…

ادامه مطلب

داغ رسوایی خدادادست منصور مرا

داغ رسوایی خدادادست منصور مرا هست تمغای تجلی لاله طور مرا در تلاش خاکساری دارم آتش زیر پا گر سلیمان جا به دست خود دهد…

ادامه مطلب

دارم ز تو ساده دلیها گله بسیار

دارم ز تو ساده دلیها گله بسیار پهن است درین دامن دشت آبله بسیار از سختی ره زود شود آبله پامال ورنه ز دل سنگ…

ادامه مطلب

خویش را گر ز خور و خواب توانی گذراند

خویش را گر ز خور و خواب توانی گذراند کشتی خود سبک از آب توانی گذراند راه چون آبله در پرده دلها یابی گر به…

ادامه مطلب

خون در دل هوا و هوس کرده ایم ما

خون در دل هوا و هوس کرده ایم ما منع سگان هرزه مرس کرده ایم ما مردانه از حلاوت هستی گذشته ایم این شهد را…

ادامه مطلب

خوشا روزی که بینم دلبر بگزیده خود را

خوشا روزی که بینم دلبر بگزیده خود را ز رخسارش برافروزم چراغ دیده خود را چرا ممنون شوم از گلشن آرا من که می دانم…

ادامه مطلب

خوش باد سال و ماه وشب وروز میفروش

خوش باد سال و ماه وشب وروز میفروش کز یک پیاله برد زمن صبر و عقل وهوش دیروز بود بار جهانی به دوش من امروز…

ادامه مطلب

خوش است مشق قناعت ز بوریا کردن

خوش است مشق قناعت ز بوریا کردن به خواب، مخمل بی درد را رها کردن درین ریاض، سرانجام بال پروازست چو غنچه پیرهن خویش را…

ادامه مطلب