بی گل رخسار او هرگاه در بستان شدم

بی گل رخسار او هرگاه در بستان شدم خنده بیدردی گل دیدم وگریان شدم عشق بر هر کس که زورآورد من گشتم خراب سیل در…

ادامه مطلب

عشق راباشد به عاشق دلنوازی بیشتر

عشق راباشد به عاشق دلنوازی بیشتر می کند بیچارگان را چاره سازی بیشتر می کشد قامت به قدر ریشه هر نخلی که هست هر قدرپستی…

ادامه مطلب

بی صحبت تو عیش میسر نمی شود

بی صحبت تو عیش میسر نمی شود رغبت به بوسه لب ساغر نمی شود یارب چه خاک بر سر بی طاقتی کنم دستم دچار دامن…

ادامه مطلب

عشق خوش سودا کف بی مغز را عنبر کند

عشق خوش سودا کف بی مغز را عنبر کند آه را ریحان، سرشک تلخ را گوهر کند خار در پیراهنش می ریزد از زخم زبان…

ادامه مطلب

بی حاصلی که تربیت بید می کند

بی حاصلی که تربیت بید می کند این شغل پوچ را به چه امید می کند چون خضر هرکه ذوق شهادت نیافته است رغبت به…

ادامه مطلب

عشرت روی زمین در دل ویرانه ماست

عشرت روی زمین در دل ویرانه ماست خلوت سینه پر آه، پریخانه ماست کشتی چرخ اگر باد مرادی دارد ناله بیخودی و نعره مستانه ماست…

ادامه مطلب

بی تأمل زینهار از نقطه دل نگذری

بی تأمل زینهار از نقطه دل نگذری زین سواد اعظم اسرار غافل نگذری تیر کج را از هدف دست تصرف کوته است سخت خواب آلوده…

ادامه مطلب

عرق به برگ گلت می دود شتاب زده

عرق به برگ گلت می دود شتاب زده نگاه گرم که این نقش را بر آب زده؟ چه خانه ها که رساند به آب، طوفانش…

ادامه مطلب

بوی پیراهن زلیخا را کجا روشن کند؟

بوی پیراهن زلیخا را کجا روشن کند؟ شمع هیهات است پای خویش را روشن کند چشم بر راهند در کنعان دو صد امیدوار تا نسیم…

ادامه مطلب

عالم ختن شد از قلم مشکسود ما

عالم ختن شد از قلم مشکسود ما جای ترحم است به زخم حسود ما برهان آدمیت ما، قدسیان بسند گو شعله زاده ای ننماید سجود…

ادامه مطلب

بهر قطع گفتگو تیغ زبانت داده اند

بهر قطع گفتگو تیغ زبانت داده اند تو گمان داری که از بهر بیانت داده اند مهر زن بر لب چو مینا، معرفت کم خرج…

ادامه مطلب

عاشق کجا به کعبه و دیر التجا کند

عاشق کجا به کعبه و دیر التجا کند حاشا که خضر پیروی نقش پا کند کی ناز خشک می کشد از موجه سراب لب تشنه…

ادامه مطلب

بهار آرزو گلگل شکفت ازروی رنگینش

بهار آرزو گلگل شکفت ازروی رنگینش به جوش آورد خون بوسه را دست نگارینش ز استغنا به چشمش گر چه عالم درنمی آید به دل…

ادامه مطلب

عارفانی که به تسلیم و رضا ساخته اند

عارفانی که به تسلیم و رضا ساخته اند مردمک را سپر تیر قضا ساخته اند وای بر ساده دلانی که ز دریا چو حباب از…

ادامه مطلب

به هر نوعی که می خواهد دلت بشکن دل ما را

به هر نوعی که می خواهد دلت بشکن دل ما را که از مستان نمی گیرند خون جام و مینا را ز هجر عافیت دشمن…

ادامه مطلب

طی شد زمان پیری ودل داغدار ماند

طی شد زمان پیری ودل داغدار ماند صیقل شکست وآینه ام در غبار ماند چون ریشه درخت که ماند به جای خویش شد زندگی وطول…

ادامه مطلب

به هر تردامنی منمای آن آیینه رو را

به هر تردامنی منمای آن آیینه رو را مبادا زنگ خجلت سبز سازد حرف بدگو را ترا صدبار اگر بینم، همان مشتاق دیدارم تهی چشمی…

ادامه مطلب

طراوتی که ز رخسار یار می بارد

طراوتی که ز رخسار یار می بارد کجا ز ابر به چندین بهار می بارد؟ مرا ز روی فروزان شمع روشن شد که نور از…

ادامه مطلب

به من گر درد و داغی می رسد خوشحال می گردم

به من گر درد و داغی می رسد خوشحال می گردم که از لب تشنگی سیراب چون تبخال می گردم زوحشت سایه را چون نافه…

ادامه مطلب

صفیر شهپر توفیق، حسن آوازست

صفیر شهپر توفیق، حسن آوازست کمند عشرت رم کرده رشته سازست فروغ نور تجلی به طور می گوید که کار مردم بی دست و پا…

ادامه مطلب

به مجلسی که کشی از نقاب بند آنجا

به مجلسی که کشی از نقاب بند آنجا ستاره سوخته ای نیست جز سپند آنجا اسیر بوالعجبی های وادی عشقم که صید دام نهد در…

ادامه مطلب

صد گره در دل ز بحر تلخرو دارد صدف

صد گره در دل ز بحر تلخرو دارد صدف گریه ها از آب گوهر درگلو دارد صدف رزق ارباب توکل می رسد از خوان غیب…

ادامه مطلب

به کف شعله اگر نقد شرر می آید

به کف شعله اگر نقد شرر می آید دل رم کرده ما هم ز سفر می آید دست پیچیدن و دل بردن و پنهان گشتن…

ادامه مطلب

صبح گشاده رو در دولتسرای ماست

صبح گشاده رو در دولتسرای ماست چرخ کبود، خانه چینی نمای ماست هر کس که فرد شد ز جهان پیشوای ماست برخاست هر که از…

ادامه مطلب

به غیر دل همه عالم سراب حرمان است

به غیر دل همه عالم سراب حرمان است ز کعبه روی به هر سو کنی بیابان است ز فکر رزق، جهان یک دل پریشان است…

ادامه مطلب

صبح ازل این طرف بنا گوش ندارد

صبح ازل این طرف بنا گوش ندارد شام ابد این زلف سیه پوش ندارد در پله بینایی آشوب شناسان دریا خطر سینه پر جوش ندارد…

ادامه مطلب

به صید شیر نر ای بی جگر چه کار ترا؟

به صید شیر نر ای بی جگر چه کار ترا؟ شکار او نشدن بس بود شکار ترا تو تا کناره نگیری ز خویش هیهات است…

ادامه مطلب

شیوه های یوسف از اخوان دنیا می کشم

شیوه های یوسف از اخوان دنیا می کشم ناز یکرنگان ازین گلهای رعنا می کشم استخوان بختیان چرخ را سازد غبار آنچه من از بار…

ادامه مطلب

به زیر چرخ دل شادمان نمی باشد

به زیر چرخ دل شادمان نمی باشد گل شکفته درین بوستان نمی باشد خروش سیل حوادث بلند می گوید که خواب امن درین خاکدان نمی…

ادامه مطلب

شوق را صبر محال است عنانگیر شود

شوق را صبر محال است عنانگیر شود که شنیده است نیستان قفس شیر شود؟ از عنانگیری خاشاک چه پروا دارد؟ سیل را چون کشش بحر…

ادامه مطلب

به دیده آب اگر از آفتاب می گردد

به دیده آب اگر از آفتاب می گردد دل از نظاره روی تو آب می گردد میی که چشم تو زان کاسه کاسه می نوشد…

ادامه مطلب

شور شیرین سخنان در به هم آمیختن است

شور شیرین سخنان در به هم آمیختن است سرمه ناله زنجیر ز هم ریختن است امتحان کردن شمشیر به این خاک نهاد جرعه اول مینا…

ادامه مطلب

به دنیای دنی بگذار جسم پای در گل را

به دنیای دنی بگذار جسم پای در گل را که نتوان راست گردانیدن این دیوار مایل را مده در عالم پرشور دامان رضا از کف…

ادامه مطلب

شوخی که جلوه گاه بود دیده منش

شوخی که جلوه گاه بود دیده منش چون طفل اشک، روی توان دید درتنش هر چند نیست قتل مرا احتیاج حکم حکم بیاضیی گذرانده است…

ادامه مطلب

به داغ عشق نباشد مرا جگر محتاج

به داغ عشق نباشد مرا جگر محتاج به آفتاب ز خامی بود ثمر محتاج ببر به جای دگر روی گرم خود خورشید! که نیست سوخته…

ادامه مطلب

شمع سر خاک شهدا لاله داغ است

شمع سر خاک شهدا لاله داغ است صد پیرهن این سوخته دل به ز چراغ است در دامن صحرای دل سوخته من تا چشم کند…

ادامه مطلب

به خاطر هیچگه آن قامت موزون نمی آید

به خاطر هیچگه آن قامت موزون نمی آید که آه از سینه ام گلگون قبا بیرون نمی آید نه (از) پیغام اثر، نه از اجابت…

ادامه مطلب

مژگان خود به اشک جگرگون طراز کن

مژگان خود به اشک جگرگون طراز کن وان گاه چشم بر رخ فردوس باز کن فرصت سبک عنان و شب عمر کوته است از آه…

ادامه مطلب

به جوش آورد باد نوبهاران خون عالم را

به جوش آورد باد نوبهاران خون عالم را اگر چون غنچه از اهل دلی، دریاب این دم را وصال از تلخکامی عاشقان را برنمی آرد…

ادامه مطلب

مرگ سبکروان طلب، آرمیدن است

مرگ سبکروان طلب، آرمیدن است چون نبض، زندگانی ما در تپیدن است در شاهراه عشق ز افتادگی مترس کز پا فتادن تو به منزل رسیدن…

ادامه مطلب

به پای خفته دایم حرف از شبگیر می گفتم

به پای خفته دایم حرف از شبگیر می گفتم ز آزادی سخن در حلقه زنجیر می گفتم نشد قسمت درین عالم مرا یک چشم بیداری…

ادامه مطلب

مرد صحبت نیستی، از دیده ها مستور باش

مرد صحبت نیستی، از دیده ها مستور باش از بلا دوری طمع داری، ز مردم دور باش نیستی چون می حریف صحبت تردامنان در حجاب…

ادامه مطلب

به امید چه دنبال زبان کس چون جرس افتد؟

به امید چه دنبال زبان کس چون جرس افتد؟ خموشی به زفریادی که بی فریادرس افتد قدم بیرون منه از پای خم تا دسترس داری…

ادامه مطلب

مرا ز خویش کی آن غنچه لب جدا می کرد؟

مرا ز خویش کی آن غنچه لب جدا می کرد؟ به حرف و صوت اگر شوقم اکتفا می کرد اگر به دیده من یار خویش…

ادامه مطلب

به اختیار ز نزهت سرای جان برخیز

به اختیار ز نزهت سرای جان برخیز گران نگشته ازین خاک آستان برخیز گره مشو به دل خاک تیره چون قارون چوعیسی از سر این…

ادامه مطلب

مرا به هر مژه ای اشک بی اثر چسبد

مرا به هر مژه ای اشک بی اثر چسبد چو غرقه ای که به هر موجه خطر چسبد کشیده است مرا عشق زیر بار غمی…

ادامه مطلب

بلا جویی که من دارم نظر برچشم فنانش

بلا جویی که من دارم نظر برچشم فنانش خطر دارد ترنج آفتاب از تیر مژگانش نمی دانم شمار کشتگانش را، همین دانم که شد کان…

ادامه مطلب

مرا از تیره بختی شکوه بیجاست

مرا از تیره بختی شکوه بیجاست که عنبر نیل چشم زخم دریاست ز دلتنگی، سواد دیده مور مرا پیش نظر دامان صحراست خمار نامرادی هوش…

ادامه مطلب

بسته است چشم روشن از سیر، بال ما را

بسته است چشم روشن از سیر، بال ما را چون شمع ریشه باشد در سر نهال ما را گرد یتیمی ما چون گوهرست ذاتی نتوان…

ادامه مطلب

مد کوتاهی است صبح از دفتر احسان شب

مد کوتاهی است صبح از دفتر احسان شب سرمکش چون خامه زنهار از خط فرمان شب مشرق خورشید می گردد گریبانش چو صبح هر که…

ادامه مطلب