می‌خواستم آب، چشمه، شبنم بشوم

می‌خواستم آب، چشمه، شبنم بشوم
در مزرعه بارانک نم نم بشوم
یک عمر سرودم و سرودم آخر
شاعر نشدم؛ کاش‌که آدم بشوم
باران که نگو مشت خسی هم نشدم
صفری، عددی، سخن‌رسی هم نشدم
نفرین به خودم باد؛ ولی خوش‌حالم
یک ثانیه سرباز کسی هم نشدم
از تاجر و شیخ است پریشانی ما
موج عرق شرم به پیشانی ما
از دست شما به تار مویی بسته‌ست
زنگولهٔ رنگین مسلمانی ما
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *