ماه رمضان چنانکه امسال آمد – حکیم عمر خیام

ماه رمضان چنانکه امسال آمد بر پای خرد بند گران آمد ای بار خدای خلق را غافل ساز تا پندارند که ماه شوال آمد د…

ادامه مطلب

در دایره سهر نا پیدا غور – حکیم عمر خیام

در دایره سهر نا پیدا غور می نوش به خوشدلی که دور است بجور نوبت جو بدور تو رسد آه مکن جا می است که…

ادامه مطلب

ایام جوانی است و شراب اولیتر – حکیم عمر خیام

ایام جوانی است و شراب اولیتر با خوش پسران باده ناب اولیتر این عالم فانی چو خراب است و یباب از باده در و مست…

ادامه مطلب

از رنج کشیدن آدمی حُر گردد – حکیم عمر خیام

از رنج کشیدن آدمی حُر گردد قطره چو کشد حبس صدف دُر گردد گر مال نماندسر بماند بجای پیمانه چو شد تهی دگر پُر گردد…

ادامه مطلب

ما عاشق و آشفته و مستیم امروز – حکیم عمر خیام

ما عاشق و آشفته و مستیم امروز در کوی بتان باده پرستیم امروز از هستی خویش بکلی رسته پیوسته بمحراب الستیم امروز نن له هر…

ادامه مطلب

خوش باش که پخته اند سودای تو دی – حکیم عمر خیام

خوش باش که پخته اند سودای تو دی فارغ شده اند از تمنای تو دی قصه چه کنم که بی تقاضای تودی دادند قرار کار…

ادامه مطلب

با تو بخرابات همی گویم راز – حکیم عمر خیام

با تو بخرابات همی گویم راز به زانکه کنم بی تو بمحراب نماز ای اول و آخر همه خلقان تو خواهی تو مرا بسوز و…

ادامه مطلب

گر چه غم و رنج من درازی دارد – حکیم عمر خیام

گر چه غم و رنج من درازی دارد عیش و طرب تو سرفرازی دارد بر هردو مکن تکیه که دوران فلک در پرده هزار گونه…

ادامه مطلب

دا رنده چو ترکیب طبایع اراست – حکیم عمر خیام

دا رنده چو ترکیب طبایع اراست از بهر چه اوفگندش اندر کم کاست گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود ور نیک نیامد این…

ادامه مطلب

با بط میگفت ماهی در تب و تاب – حکیم عمر خیام

با بط میگفت ماهی در تب و تاب باشد که به جوی رفته باز اید آب بط میگفت که چون من و تو گشتیم کباب…

ادامه مطلب

یکدست بمصحفیم و یکدست بجام – حکیم عمر خیام

یکدست بمصحفیم و یکدست بجام گه مرد حلالیم و گهی مر حرام ماییم درین گنبد فیروزه رخام نی کافر مطلق نه مسلمان تمام هم د…

ادامه مطلب

کردیم دگر شیوهء رندی آغاز – حکیم عمر خیام

کردیم دگر شیوهء رندی آغاز تکبیر همی زنیم بر پنج نماز هر جا که پیاله ایست ما را بینی گردن چو صراحی سوی او کرده…

ادامه مطلب

خواهی که اساس عمر محکم یابی – حکیم عمر خیام

خواهی که اساس عمر محکم یابی روزی بعالم دل خرم یابی فارغ منشین ز خوردن باده و می تا لذت عمر خود دمادم یابی که…

ادامه مطلب

این کوزه که آبخورۀ مزدوری است – حکیم عمر خیام

این کوزه که آبخورۀ مزدوری است از دیدۀ شاهست و دل دستوری است هر کاسه می که بر کف مخموری است از عارض مستی و…

ادامه مطلب

یک چند به کودکی به استاد شدیم – حکیم عمر خیام

یک چند به کودکی به استاد شدیم یک چند ز استادی خود شاد شدیم پایان سخن شنو که ما را چه رسید از خاک در…

ادامه مطلب

گر باده خوری تو با خردمندان خور – حکیم عمر خیام

گر باده خوری تو با خردمندان خور یا با صنمی لاله رخ خندان خور بسیار مخور ورد مکن فاش مساز اندک خور و گه گاه…

ادامه مطلب

خشت سر خم ز مملکت جم خوشتر – حکیم عمر خیام

خشت سر خم ز مملکت جم خوشتر بوی قدح از غذای مریم خوشتر آه سحری ز سینه خماری از ناله بوسعید و ادهم خوشتر د…

ادامه مطلب

ای دوست غم جهان بیهوده مخور – حکیم عمر خیام

ای دوست غم جهان بیهوده مخور بیهوده غم جهان فرسوده مخور چون بود گذشت و نیست نابود پدید خوش باش و غم بوده و نابوده…

ادامه مطلب

هر دل که اسیر محنت اوست خوشست – حکیم عمر خیام

هر دل که اسیر محنت اوست خوشست هر سر که غبار سر آن کوست خوشست از دوست بناوک غم آزرده مشو خوش باش که هر…

ادامه مطلب

عمرت چه دو صد بود چه سه صد چه هزار – حکیم عمر خیام

عمرت چه دو صد بود چه سه صد چه هزار زین کهنه سرا برون برندت ناچار گر پادشهی و گر گدای بازار این هر دو…

ادامه مطلب

چون هست زمانه در شتاب ای ساقی – حکیم عمر خیام

چون هست زمانه در شتاب ای ساقی برنه بکفم جام شراب ای ساقی هنگام صبوح قفل از در بکشای تعجیل که آمد آفتاب ای ساقی…

ادامه مطلب

ای دل همه اسباب جهان خواسته گیر – حکیم عمر خیام

ای دل همه اسباب جهان خواسته گیر باغ طربت به سبزه آراسته گیر و آنگاه بر آن سبزه شبی چو شبنم بنشسته و بامداد برخاسته…

ادامه مطلب

هر لذت و راحتی که خلاق نهاد – حکیم عمر خیام

هر لذت و راحتی که خلاق نهاد از تهر مجر دان در آفاق نهاد هر کس که ز طاق منقلب گشت بجفت آسایش خود ببرد…

ادامه مطلب

ساقی گل و سبزه بس طربناک شده است – حکیم عمر خیام

ساقی گل و سبزه بس طربناک شده است دریاب که هفتۀ دیگر خاک شده است می نوش و گلی بچین که تا در نگری گل…

ادامه مطلب

چون آگهی ای پسر ز هر اسراری – حکیم عمر خیام

چون آگهی ای پسر ز هر اسراری چندین چه خوری بیهوده تیماری چون می نرود باختیارت کاری خوش باش درین نفس که هستی باری چې…

ادامه مطلب

ای باده تو شربت من رسوایی – حکیم عمر خیام

ای باده تو شربت من رسوایی چندان بخورم ترا من شیدایی کز دُور مرا هر که ببیند گوید ای خواجه شراب از کجا میآیی دا…

ادامه مطلب

هر یک چندی یکی بر آید که منم – حکیم عمر خیام

هر یک چندی یکی بر آید که منم با نعمت و با سیم و زر آید که منم چون کارک او نظام گیرد روزی ناگه…

ادامه مطلب

صد خانه ز خوناب دلم ویران است – حکیم عمر خیام

صد خانه ز خوناب دلم ویران است وز گریۀ زار بیم صد چندانس از هر مژه ناودان خون است روان گر من مژه را بهم…

ادامه مطلب

تا زهره و مه در آسمان گشت پدید – حکیم عمر خیام

تا زهره و مه در آسمان گشت پدید بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید من در عجبم ز میفروشان کایشان به زآنکه فروشند چه…

ادامه مطلب

آنها که خلاصۀ جهان ایشانند – حکیم عمر خیام

آنها که خلاصۀ جهان ایشانند بر اوج فلک براق فکرت رانند در معرفت ذات تو مانند فلک سر گشته و سرنگون و سرگردانند چې په…

ادامه مطلب

یارب تو جمال آن مهر انگیز – حکیم عمر خیام

یارب تو جمال آن مهر انگیز آراسته یی به سنبل عنبر بیز پس حکم همی کنی که در وی منگر این حکم چنان بود که…

ادامه مطلب

سنت بکن و فرضیه حق بگذار – حکیم عمر خیام

سنت بکن و فرضیه حق بگذار و آن لقمه که داری ز کسان باز مدار در خون کس و مال کسی قصد نکن در عهدۀ…

ادامه مطلب

تا راه قلندری نپویی نشود – حکیم عمر خیام

تا راه قلندری نپویی نشود رخساره به خون دل نشویی نشود سودا چه پزی که تا چو دلسوختگان یکباره به ترک خود نگویی نشود چې…

ادامه مطلب

آنی که دم مسیح یار تو شده است – حکیم عمر خیام

آنی که دم مسیح یار تو شده است بخشیدن جان همیشه کار تو شده است جان بخشش تواست گر فدای تو کنیم هم گوهر گنج…

ادامه مطلب

من دامن زهد و توبه پی خواهم کرد – حکیم عمر خیام

من دامن زهد و توبه پی خواهم کرد با موی سپید قصد ی می خواهم کرد پیمانه عمر من به هفتاد رسید این دم نکنم…

ادامه مطلب

رو بر سر افلاک و جهان خاک انداز – حکیم عمر خیام

رو بر سر افلاک و جهان خاک انداز می میخور و گِرد خوبرویان می تاز چی جای عتاب آمد و چه جای نیاز کز جمله…

ادامه مطلب

تن زن چو بزیر فلک بیباکی – حکیم عمر خیام

تن زن چو بزیر فلک بیباکی من نوش چو در جهان آفت ناکی چون اول و آخرت بجز خاکی نیست انگار که بر خاک نه…

ادامه مطلب

آنکس که بخوبان لب خندان دادست – حکیم عمر خیام

آنکس که بخوبان لب خندان دادست خون جگری بدردمندان دادست گر قسمت ما نداد شادی غم نیست شادیم که غم هزار چندان دادست چې ګلرخو…

ادامه مطلب

ماییم در اوفتاده چون مرغ بدام – حکیم عمر خیام

ماییم در اوفتاده چون مرغ بدام دلخسته روزگار و آشفته مدام سرگشته در این دایرۀ بی در و بام نا آمده بر مراد و نا…

ادامه مطلب

ساقی دل من زدست اگر خواهد رفت – حکیم عمر خیام

ساقی دل من زدست اگر خواهد رفت بحر است کجا خود بدر خواهد رفت صوفی که چو ظرف تنگ از خویش پر است یک جرعه…

ادامه مطلب

بیمارم و تب در امتحانم دارد – حکیم عمر خیام

بیمارم و تب در امتحانم دارد نا خوردن می قصد بجانم دارد وین طرفه نگر که هر چه در بیماری جز باده خورم همه زیانم…

ادامه مطلب

آنها که بفکرت در معنی سفتند – حکیم عمر خیام

آنها که بفکرت در معنی سفتند در ذات خداوند سخنها گفتند سر رشته اسرار ندانست کسی اول زنخی زدند و آخر خفتند د معنی چې…

ادامه مطلب

من بی می ناب زیستن نتوانم – حکیم عمر خیام

من بی می ناب زیستن نتوانم بی باده کشیدن بار تن نتوانم من تنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من…

ادامه مطلب

دنیا همه سر بسر ترا خواسته گیر – حکیم عمر خیام

دنیا همه سر بسر ترا خواسته گیر صد گنج بزر و گوهر آراسته گیر پس بر سر آن گنج چو بر صحرا برف روزی دو…

ادامه مطلب

بر من قلم قضا جو بی من دانند – حکیم عمر خیام

بر من قلم قضا جو بی من دانند پس نیک و بدش ز من چرا می دانند دی، بی من و امروز، چو دی بی…

ادامه مطلب

آنرا منگر که ذوفنون آید مرد – حکیم عمر خیام

آنرا منگر که ذوفنون آید مرد در عهد و وفا نگر که چون آید مرد از عهده عهد اگر برون آید مرد از هرچه گمان…

ادامه مطلب

من باده خورم و لیک مستی نکنم – حکیم عمر خیام

من باده خورم و لیک مستی نکنم الا بقدح دراز دستی نه کنم دانی غرضم ز می پرستی چه بود تا همچو تو خویشتن پرستی…

ادامه مطلب

در ده صنما که جهانرا تابیست – حکیم عمر خیام

در ده صنما که جهانرا تابیست ز آن می که گل نشاط را زو آبیست بشتاب که آتش جوانی آبیست در یاب که بیداری دولت…

ادامه مطلب

با روی نکو و لب و جوی و مل و ورد – حکیم عمر خیام

با روی نکو و لب و جوی و مل و ورد تا بتوانم عیش و طرب خواهم کرد تا بوده ام و باشم و خواهم…

ادامه مطلب

افسوس که نامۀ جوانی طی شد – حکیم عمر خیام

افسوس که نامۀ جوانی طی شد وین تازه تهار زندگانی طی شد آن مرغ طرب که نام او بود شباب افسوس ندانم که کی آمد…

ادامه مطلب