هر یک چندی یکی بر آید که منم – حکیم عمر خیام

هر یک چندی یکی بر آید که منم با نعمت و با سیم و زر آید که منم چون کارک او نظام گیرد روزی ناگه…

ادامه مطلب

صد خانه ز خوناب دلم ویران است – حکیم عمر خیام

صد خانه ز خوناب دلم ویران است وز گریۀ زار بیم صد چندانس از هر مژه ناودان خون است روان گر من مژه را بهم…

ادامه مطلب

تا زهره و مه در آسمان گشت پدید – حکیم عمر خیام

تا زهره و مه در آسمان گشت پدید بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید من در عجبم ز میفروشان کایشان به زآنکه فروشند چه…

ادامه مطلب

آنها که خلاصۀ جهان ایشانند – حکیم عمر خیام

آنها که خلاصۀ جهان ایشانند بر اوج فلک براق فکرت رانند در معرفت ذات تو مانند فلک سر گشته و سرنگون و سرگردانند چې په…

ادامه مطلب

یارب تو جمال آن مهر انگیز – حکیم عمر خیام

یارب تو جمال آن مهر انگیز آراسته یی به سنبل عنبر بیز پس حکم همی کنی که در وی منگر این حکم چنان بود که…

ادامه مطلب

سنت بکن و فرضیه حق بگذار – حکیم عمر خیام

سنت بکن و فرضیه حق بگذار و آن لقمه که داری ز کسان باز مدار در خون کس و مال کسی قصد نکن در عهدۀ…

ادامه مطلب

تا راه قلندری نپویی نشود – حکیم عمر خیام

تا راه قلندری نپویی نشود رخساره به خون دل نشویی نشود سودا چه پزی که تا چو دلسوختگان یکباره به ترک خود نگویی نشود چې…

ادامه مطلب

آنی که دم مسیح یار تو شده است – حکیم عمر خیام

آنی که دم مسیح یار تو شده است بخشیدن جان همیشه کار تو شده است جان بخشش تواست گر فدای تو کنیم هم گوهر گنج…

ادامه مطلب

من دامن زهد و توبه پی خواهم کرد – حکیم عمر خیام

من دامن زهد و توبه پی خواهم کرد با موی سپید قصد ی می خواهم کرد پیمانه عمر من به هفتاد رسید این دم نکنم…

ادامه مطلب

رو بر سر افلاک و جهان خاک انداز – حکیم عمر خیام

رو بر سر افلاک و جهان خاک انداز می میخور و گِرد خوبرویان می تاز چی جای عتاب آمد و چه جای نیاز کز جمله…

ادامه مطلب

تن زن چو بزیر فلک بیباکی – حکیم عمر خیام

تن زن چو بزیر فلک بیباکی من نوش چو در جهان آفت ناکی چون اول و آخرت بجز خاکی نیست انگار که بر خاک نه…

ادامه مطلب

آنکس که بخوبان لب خندان دادست – حکیم عمر خیام

آنکس که بخوبان لب خندان دادست خون جگری بدردمندان دادست گر قسمت ما نداد شادی غم نیست شادیم که غم هزار چندان دادست چې ګلرخو…

ادامه مطلب