از باغ وشاخ سبز، ثمر بر نداشتيم

از باغ وشاخ سبز، ثمر بر نداشتيم
در ملك خويش حق برابر نداشتيم
يك قمقمه و كوله ي خالي به دوش، ما
گم گشته منزليم كه خاور نداشتيم
اجساد ما به مرز دو همسايه خاك شد
گويا پدر برادر و مادر نداشتيم
خوراك شاركهاست تمام وجود رود
يك بركه ماهيان شناور نداشتيم
تا آفتاب غرقه به خون آسمان غبار
جز آه و دود سقف منور نداشتيم
در خانه هاي كهگلي و جاده هاي خام
جز نعش و خون به اين ور و آن ور نداشتيم
صد ها كلاغ قار زنان غصب بام كرد
ما صلح خواستيم كبوتر نداشتيم
آرامش زمان و جهان كام و رام ما
آنجا كه فكر جنگِ مكرر نداشتيم
شهلا دانشور
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *