بگذار كه يك عمر غزل خوان تو باشم

بگذار كه يك عمر غزل خوان تو باشم
تفسير دو صد واژه ي پنهان تو باشم
در چهره ي تو خيره شوم چشم به چشمت
مفتون شده ي معجزِ چشمان تو باشم
بگذار كه آينه ي من روي تو باشد
من بركه ي آن ماه درخشانِ تو باشم
بگذار كه دستي بكشم بر سر زلفت
تا دست نوازشگرِ زلفان تو باشم
اي زاهدِ معراج ترين حال، شبي كاش
من باور شیدایی‌ ِايمانِ تو باشم
ميشد كه به يك خانه ي مخروطي جنگل
يك روز اگر هم شده مهمان تو باشم؟
من شادترين واژه شوم بر لبت اي اش
لبخند زلال لب و دندان تو باشم
دیوانه ی من در طلبت جان به لب آمد
در مهلکه ی عشق تو قربان تو باشم
اي كاش كه دركم بكني آدم لجبار
تا عاشق زار تو و از آن تو باشم
شهلا دانشور
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *