قاموس سخن (سخنان طلایی بزرگان)

اگر انسان مدام بي اندازه گرامي داشته شود و اندك بخورد، نرم خوترين كس مي شود. (نيچه)

اگر با آدم‌ها به گونه‌اي برخورد كنيم كه گويي فقط همان‌اند كه هستند، همان كه هستند، خواهند ماند. ولي اگر با توجه به آنچه مي‌توانند…

اگر باور كنيد كه بر خود مسلط بوده و قادر به تغيير روحيات خود هستيد، البته به اين كار توانا خواهيد شد. (آنتوني رابينز)

اگر بتوانيد خودتان را باور كنيد، بزرگترين راز زندگي را آموخته ايد. (پيتر مك ويليام)

اگر بخواهيد، مي توانيد هر گونه احساس بيزاري، افسوس و خشم را از خود دور كنيد. (ريچارد تمپلر)

اگر بر سر پيمان‌هاي خود نباشيد، برايتان گران تمام مي‌شود. (جك كانفيلد)

اگر براي كسي كه نتواند لطف شما را جبران كند كاري انجام ندهيد، امروز را زندگي نكرده ايد. (نامشخص)

اگر بناست غذا ثمري داشته باشد، بايد تقسيم و توزيع [=بخش و پخش] شود: مهم نيست با چه كسي: در گذشته، يك گداي سر ميز،…

اگر به دنبال شايستگي و برتري هستيد، آن را به دست خواهيد آورد. (پرمودا باترا)

اگر به راستي مي خواهي يك ابر را از زندگيت بزدايي، نبايد يك توده ي بزرگ از آن بسازي؛ فقط آسوده باش و آن را…

اگر به نيروي اراده و توان خود باور داشته باشيد، تيشه به ريشه‌ي كاميابي‌هاي خودتان زده‌ايد. (استيو چندلر)

اگر پول براي تهيه ي چيزهايي كه مورد نيازمان است صرف نشود هيچ ثمره اي ندارد. (جواهر لعل نهرو)

اگر تا به حال خود را نبخشيده ايد، چگونه ديگران را خواهيد بخشيد. (نامشخص)

اگر تو تمام كتابخانه هاي دنيا را نيز در خود جاي داده باشي، يك بودا نخواهي شد. تو همان نادان و ابله پيشين باقي خواهي…

اگر چشم و هم چشمي در زندگي بشر نبود، نه نوآوري‌اي مي‌شد و نه كشفي. (ويكتور هوگو)

اگر چيزي نخواهي، چيزي به دست نمي آوري. (گاندي)

اگر خواستي اختيار شوهرت را در دست بگيري اختيار شكمش را در دست بگير. (مثل اسپانيايي)

اگر خود را تغيير دهي، تغيير جهان را آغاز كرده اي. با تغيير تو، بخشي از جهان تغيير كرده است. (اشو)

اگر دانش را به خاطر كسب درآمد فرا مي گيريد، در حق آنهايي كه به خاطر خودشان دانش اندوخته اند، تجاوز كرده ايد. (آندره ژيد)

اگر در درون خود آرامش نداشته باشيم، جست و جوي آن در سرچشمه هاي خارجي بيهوده است. (نامشخص)

اگر در يك جاده سفر كنيد، بهتر به نشانه‌هاي آن، دست مي‌يابيد تا از روي نقشه، درباره‌ي آن، چيز ياد بگيريد. (پرمودا باترا)

اگر دل، راست انديش و زبان، راستگو باشد، در كاستي و نادرستي بسته مي شود. (بزرگمهر)

اگر ديگران را ابزار رسيدن به آرزوهاي خود بدانيم، آنها را تا مقام اشياء پايين آورده‌ايم. (لئوبوسكاليا)

ابله هميشه دنبال ابله تر از خود مي گردد كه او را تحسين كند. (بو آلو)

اتلاف وقت، گرانترين خرجهاست. (اونوره دو بالزاك)

احساس ارزندگي، آنچنان دلبند آدمي مي‌باشد كه هر كسي خواهان ستايش است؛ حتي من كه اين را مي‌نويسم و شما كه مي‌خوانيد. (بلز پاسكال)

احساس وظيفه در كار، نيكو و در روابط، آزاردهنده است. انسان ها تشنه محبت اند نه مراقبت. (برتراند راسل)

اختصاص همه‌ي نيروي زندگي به كار، جز آشفتگي، خشم و دلزدگي و وارونه كردن اولويت‌هاي راستين زندگي، فرجامي ندارد. (وين داير)

اخلاق بازرگان تماماً چيزي جز زيركي اخلاق دزد دريايي نيست: تا آنجا كه ممكن است ارزان خريدن، كمابيش رايگان خريدن و تا آنجا كه ممكن…

ادعا نمي‌كنم كه رويدادها را مهار كرده‌ام، بلكه با افسوس بي‌پايان، مي‌گويم كه رويدادها مرا مهار كرده‌اند. (آبراهام لينكلن)

آدم تبهكار مي رود، ولي زيانهايش بعد از او مي ماند. (ويليام شكسپير)

آدم فقير حق بي شعور بودن و احمق بودن را ندارد. (لاروشفوكولد)

آدمها ديگر براي سر درآوردن از چيزها وقت ندارند. همه چيز را همين جور حاضر آماده از دكانها مي خرند. اما چون دكاني نيست كه…

آدمي براي اين خلق نشده كه به رموز عالم حيات پي ببرد، بلكه براي زندگي كردن در آن خلق شده است. (نامشخص)

آدمي را آزمودن به كردار بايد كرد نه به گفتار؛ چه بيشتر مردم، زشت كردار و نيكو گفتارند. (فيثاغورث)

آدمي نه تنها بايد از استعدادهاي خداگونه‌ي دروني خويشتن آگاهي داشته باشد، بلكه بايد محدوديت‌هاي وجودي انسان را نيز بپذيرد. (آبراهام مازلو)

اراده انساني، در كنار سرنوشت او ايستاده و چرخ تكامل او را اداره مي كند. (فيثاغورث)

آرام ساختن ذهن و توان دور كردنِ پريشاني ها و نگراني ها از آن، هنري است كه چه بسا رمز انرژي بالاي انسان هاي بزرگ…

ارتباط با انسان‌هايي كه به مرحله‌ي رشد و دگرگوني رسيده‌اند، نه تنها دلپسند و دلنشين است، بلكه بيشتر به مراحل مفيد و نوآوري‌‌هاي ارزنده‌اي كشيده…

ارزش انسان به اندازه ي ارزش و جايگاهي است كه براي خود قايل است. (نامشخص)

ارزش هر كس به اندازه خرد اوست. (بزرگمهر)

آرزو كردن چه قدر فرحبخش است، اما وقتي به آرزوي خود رسيديم، شادي از درون ما رخت برمي بندد. (نيچه)

آرزوي هر روان ناب است كه كل زندگي را طي كند، تجربه هايي درباره ي همه ي چيزها، همه ي نواحي و همه ي احساس…

از ابتدا حرفي در ميان نبود؛ گفتن اين حرف، حرفي به ميان آورد. (نامشخص)

از آنان كه هيچ ندارند، چگونه مي‌توان چيزي بيرون كشيد؟ (افلاطون)

از اين رو، خشمگين شدن، كُشنده‌تر از كار كردن است كه بيشتر مردم كار نمي‌كنند، خشمگين مي‌شوند. (رابرت لي فراست)

از بهار عشق و جواني بهره بگير و باقي را هر چه هست به فرشته ي نيكوكاري واگذار؛ چرا كه زمان به زودي اين حقيقت…

از پيروزيها و كاميابي هاي كوچك هم مي توان به نيكي ياد كرد و برايشان ارزش قايل شد. زيرا قدمگاه ها و سكوهاي پرشي هستند…

از خداحافظي كردن نترسيد؛ يك خداحافظي، پيش از آنكه بتوانيد دوباره يكديگر را ببينيد لازم است و ديدار دوباره، پس از دقايق دوره هاي زندگي،…

از دشمن خود يكبار بترس و از دوست خود هزار بار. (چارلي چاپلين)