گرگ استعمار

گرگ استعمار
مرا شکست دلی کو بسان سنگدان بود
برای آهن و فولاد همچو سوهان بود
عرب اسیر من هر جا چو مرغ دست آموز
عجم اسیر من هردم به لقمهٔ نان بود
کبوتران حرم همچو مرغ بی پر و بال
به دام و دانهٔ من صبح وشام مهمان بود
تنم به بحر خزر دست من بقارهٔ هند
عروس خوشگل هانکانگیم به فرمان بود
دلم به سایهٔ اهرام مصر و فكر به تُرک
سرم به باختر و پای درخراسان بود
نمی نشست به مستعمرات من خورشید؛
زتوپ و تانک وتفنگم زمانه لرزان بود
بزور چودریان و برهمنان هنود
مرا علاقه به اشغال خاک افغان بود
مرا به نیستی و مرگ مطلق افغان
اگر که راست بگویم طمع دو چندان بود
فغان که غیرت افغانیان شکستم داد
«مرا به سود فرو ریخت هر چه دندان بود»

شعر از احمد ضیا قاریزاده

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *