‍ دستم، دلم، سرم، بدن پاره‌پاره‌ام

‍ دستم، دلم، سرم، بدن پاره‌پاره‌ام
در دهمزنگ عشق تو من یک هزاره‌ام
تسلیم چه؟ شکست چرا؟ حرف نو بزن!
جانم فدات؛ منتظر یک اشاره‌ام
یک تکه زآسمان خدا خانهٔ من است
مهتاب جان! تو فکر نکن بی‌ستاره‌ام
فتح تمام شهر به دست تو ممکن است
فتح دل تو؟ آه در این فکر و چاره‌ام
تنها سپاه و لشکر من چشم‌های توست
بی این دو جنگ‌جوی مُغل هیچ‌کاره‌ام
آبم که زور شست مرا کوه دیده است
دیگر میازمای تو با خار و خاره‌ام
دنیا به هر دلیل، دگر جای امن نیست
بی‌عشق من مخالف عمر دوباره‌ام
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *