ذات حق را چون توان در این جهان ادراک کرد؟

ذات حق را چون توان در این جهان ادراک کرد؟ در مکان چون لامکانی را توان ادراک کرد؟

ادامه مطلب

دل به صحبت ذوق خلوت دیده را در بند نیست

دل به صحبت ذوق خلوت دیده را در بند نیست این نهال خوش ثمر را حاجت پیوند نیست

ادامه مطلب

در دل معشوق جای خود ادب وا می کند

در دل معشوق جای خود ادب وا می کند بهله از کوتاه دستی بر کمر جا می کند

ادامه مطلب

داستان عمر طی شد حرف او آخر نشد

داستان عمر طی شد حرف او آخر نشد برگریزان زبان شد گفتگو آخر نشد

ادامه مطلب

حسنت هلال را به سر آسمان شکست

حسنت هلال را به سر آسمان شکست می خواست چله (را) بنشاند، کمان شکست

ادامه مطلب

چون سویداست نهان در دل شب کوکب ما

چون سویداست نهان در دل شب کوکب ما خط بیزاری صبح است سواد شب ما

ادامه مطلب

چنین از می گر آن سیب زنخدان لاله گون گردد

چنین از می گر آن سیب زنخدان لاله گون گردد سرانگشت سهیل از زخم دندان جوی خون گردد

ادامه مطلب

جای برگ گل به بستر اشک رنگینم بس است

جای برگ گل به بستر اشک رنگینم بس است شعله آواز بلبل شمع بالینم بس است

ادامه مطلب

تا مسیحا رفت از عالم دل خرم نماند

تا مسیحا رفت از عالم دل خرم نماند سوزنی کز دل برآرد خار در عالم نماند

ادامه مطلب

پند ارباب خرد پنبه گوش است مرا

پند ارباب خرد پنبه گوش است مرا ناله نی حدی محمل هوش است مرا

ادامه مطلب

به هر کس آسمان شد مهربان بیچاره می گردد

به هر کس آسمان شد مهربان بیچاره می گردد چو گل را باغبان بندد کمر آواره می گردد

ادامه مطلب

به دست من کمر نازک تو چون آید؟

به دست من کمر نازک تو چون آید؟ مگر مرا ز کف دست مو برون آید

ادامه مطلب

بزرگان را به تعلیم کسی حاجت نمی باشد

بزرگان را به تعلیم کسی حاجت نمی باشد ادیبی اهل دولت را به از دولت نمی باشد

ادامه مطلب

باز سرمشق جنونم خط نازک رقمی است

باز سرمشق جنونم خط نازک رقمی است که دو نیم است ز عشقش دل هر جا قلمی است

ادامه مطلب

آن که لب باز از سر رغبت به غیبت می کند

آن که لب باز از سر رغبت به غیبت می کند حلقه ذکر خدا را طوق لعنت می کند

ادامه مطلب

از شراب لاله گون همت دوبالا می شود

از شراب لاله گون همت دوبالا می شود هر که نوشد آب این سرچشمه رعنا می شود

ادامه مطلب

از توست آنچه می دهی آن را به دیگران

از توست آنچه می دهی آن را به دیگران از دیگری است هر چه گره می زنی بر آن

ادامه مطلب

یوسف از بی مهری اخوان به چاه افتاده است

یوسف از بی مهری اخوان به چاه افتاده است بی حسد نبود برادر گر پیمبرزاده است

ادامه مطلب

هر که برگش بیش، وقت مرگ لرزد بیشتر

هر که برگش بیش، وقت مرگ لرزد بیشتر از پریشانی گل صد برگ لرزد بیشتر

ادامه مطلب

نگردم چون سبو غافل ز حفظ آبروی خود

نگردم چون سبو غافل ز حفظ آبروی خود ز غیرت دست خود پیوسته دارم بر گلوی خود

ادامه مطلب

می گشاید ذکر بر رویت در الله را

می گشاید ذکر بر رویت در الله را نیست جز این حلقه دیگر حلقه آن درگاه را

ادامه مطلب

من آن سیلم که منزل پیش راه من نمی گیرد

من آن سیلم که منزل پیش راه من نمی گیرد غبار از گرم رفتاری مرا دامن نمی گیرد

ادامه مطلب

ما نه امروز ز گلگشت چمن سیر شدیم

ما نه امروز ز گلگشت چمن سیر شدیم غنچه بودیم درین باغ که دلگیر شدیم

ادامه مطلب

گرفتم سال را پنهان کنی، با مو چه می سازی؟

گرفتم سال را پنهان کنی، با مو چه می سازی؟ گرفتم موی را کردی سیه، با رو چه می سازی؟

ادامه مطلب

که جز من می تواند تا مرا گرم سخن دارد؟

که جز من می تواند تا مرا گرم سخن دارد؟ که در آیینه طوطی گفتگو با خویشتن دارد

ادامه مطلب

قرار نیست دمی چون شرار، خرده جان را

قرار نیست دمی چون شرار، خرده جان را چه حاجت است به طبل رحیل ریگ روان را؟

ادامه مطلب

عمر عزیز قابل سوز و گداز نیست

عمر عزیز قابل سوز و گداز نیست این رشته را مسوز که چندان دراز نیست

ادامه مطلب

عالمی را لعل او مست از شراب ناب کرد

عالمی را لعل او مست از شراب ناب کرد چشمه حیوان همین یک خضر را سیراب کرد

ادامه مطلب

شوخی راز محبت می شکافد سینه را

شوخی راز محبت می شکافد سینه را آب این گوهر به طوفان می دهد گنجینه را

ادامه مطلب

زینهار از درد و داغ عشق روگردان مشو

زینهار از درد و داغ عشق روگردان مشو بر چراغان تجلی آستین افشان مشو

ادامه مطلب

ز ماه نوگشاد عقده دلها نمی آید

ز ماه نوگشاد عقده دلها نمی آید گره وا کردن از یک ناخن تنها نمی آید

ادامه مطلب

ز بی دردی پر و بال طلب از کار می ماند

ز بی دردی پر و بال طلب از کار می ماند ز پای خفته دامن در ته دیوار می ماند

ادامه مطلب

دیده هر کس که از اشک ندامت تر شود

دیده هر کس که از اشک ندامت تر شود راست هر مژگان او سرو لب کوثر شود

ادامه مطلب

دل چو روشن گشت در غمخانه دنیا ممان

دل چو روشن گشت در غمخانه دنیا ممان خرمن خود را چو کردی پاک در صحرا ممان

ادامه مطلب

در خموشی لب من چهره گشای رازست

(در خموشی لب من چهره گشای رازست پشت این آینه از ساده دلی غمازست)

ادامه مطلب

داغدار عشق را نور و صفای دیگرست

داغدار عشق را نور و صفای دیگرست در نظرها سنگ آتش را جلای دیگرست

ادامه مطلب

خال تو سوخت جان من غم سرشته را

خال تو سوخت جان من غم سرشته را آه است خوشه، دانه آتش برشته را

ادامه مطلب

حاصل دنیا و بال جان فارغبال توست

حاصل دنیا و بال جان فارغبال توست هر چه در کشتی شکستن با تو ماند آن مال توست

ادامه مطلب

چنان که مهر خموشی سپند آفتهاست

چنان که مهر خموشی سپند آفتهاست نفس درازی بیجا کمند آفتهاست

ادامه مطلب

جان دگر ز بوسه دلدار یافتم

جان دگر ز بوسه دلدار یافتم عمر دوباره از دو لب یار یافتم

ادامه مطلب

تا گوهر ذات تو نهان زیر زمین شد

تا گوهر ذات تو نهان زیر زمین شد گردون چو نگین خانه افتاده نگین شد

ادامه مطلب

پهلو تهی ز ناوک آن دلربا مکن

پهلو تهی ز ناوک آن دلربا مکن در استخوان مضایقه با این هما مکن

ادامه مطلب

به هر رنگی که باشد دل، همان صورت جهان گیرد

به هر رنگی که باشد دل، همان صورت جهان گیرد بهار از زردی آیینه، سیمای خزان گیرد

ادامه مطلب

به دست چون شکن زلف او شمار کنم

به دست چون شکن زلف او شمار کنم مگر ز عقده دل سبحه اختیار کنم

ادامه مطلب

برنیایی خوش به اهل فکر، ناخوش هم مباش

برنیایی خوش به اهل فکر، ناخوش هم مباش گر سخن کش نیستی باری سخن کش هم مباش

ادامه مطلب

با خود پرداز از منزل طرازی

با خود پرداز از منزل طرازی که خودسازی به است از خانه سازی

ادامه مطلب

اگر مهر خموشی زان لب شیرین بیان خیزد

اگر مهر خموشی زان لب شیرین بیان خیزد سبک چون پنبه سنگینی ز هر گوش گران خیزد

ادامه مطلب

از سفر با رخ افروخته جانان آمد

از سفر با رخ افروخته جانان آمد رفت چون ماه و چو خورشید درخشان آمد

ادامه مطلب

از ترحم حسن جولان می نماید در نقاب

از ترحم حسن جولان می نماید در نقاب ساقی از بی ظرفی ما می کند در باده آب

ادامه مطلب

آب حیات آتش رخساره ها می است

آب حیات آتش رخساره ها می است باد مراد کشتی می نغمه نی است

ادامه مطلب