یک التفات ز فرماندهان نازم نیست

یک التفات ز فرماندهان نازم نیست ز دور رخصت یک سجدهٔ نیازم نیست منه به گوشهٔ طاق بلند استغنا کلید وصل ، که دستی چنان…

ادامه مطلب

هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد

هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد در خور شکر عطای تو زبانی بدهد آن جواهر که توان کرد نثار تو کم است هم…

ادامه مطلب

نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد

نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد نیاز بلهوس همچون نماز بی‌وضو باشد ز مستی آنکه می‌گوید اناالحق کی خبر دارد که کرسی زیر پا،…

ادامه مطلب

می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به او

می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به او آنچه پنهان داشتم زین پیش می‌گویم به او گشته‌ام خاموش و پندارد که دارم راحتی چند حرفی…

ادامه مطلب

مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد

مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد چو گلبن رخت رنگ و بوی خویش از بوستان بندد گلشن در هم شکفت آن بی مروت…

ادامه مطلب

مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ

مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ رو که ما را به تو من بعد نه صلح است و نه جنگ غمزه گو…

ادامه مطلب

گو جان ستان از من که من تن در بلای او دهم

گو جان ستان از من که من تن در بلای او دهم پیکر به خون اندر کشم جان خونبهای او دهم بزم فراغ آراست دل…

ادامه مطلب

کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد

کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد ننشست با رقیبی و آزار من نکرد یک شمه کار در فن ناز و کرشمه نیست کز…

ادامه مطلب

کاری مکن که رخصت آه سحر دهم

کاری مکن که رخصت آه سحر دهم وین تند باد را به چراغ تو سردهم آبم ز جوی تیغ تغافل مده ، مباد نخلی شوم…

ادامه مطلب

عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور

عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور قاف تا قاف بود عزلت عنقا مشهور پایه آن یافت که گردید مجرد ز همه هست آری به…

ادامه مطلب

شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس

شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس از کسان یک بار حال ناتوان خود بپرس شب به کویت مردمان را نیست خواب از دیده‌ام گر…

ادامه مطلب

ساکن گلخن شدم تا صاف کردم سینه را

ساکن گلخن شدم تا صاف کردم سینه را دادم از خاکستر گلخن صفا آیینه را پیش رندان حق شناسی در لباسی دیگر است پر به…

ادامه مطلب

رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت

رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت تواضعی که به ابرو کنند، کرد و گذشت نوازشم به جواب سلام اگر چه نداد تبسمی…

ادامه مطلب

دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم

دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم نشد پابوس روزی آستان بوسیدم و رفتم ز گرد راه خود را بر سر کوی تو…

ادامه مطلب

در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه

در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه به من کم می‌کنی لطفی که داری این زمان یا نه گمان دارند خلقی…

ادامه مطلب

خواهد دگر به دامگهی بال بسته‌ای

خواهد دگر به دامگهی بال بسته‌ای مرغ قفس شکسته‌ای از دام جَسته‌ای صیاد کیست تا نگذارد ز هستیش غیر از سر بریده و بال شکسته‌ای…

ادامه مطلب

چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم کن

چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم کن نگاهی چند ناز آلوده در کار نیازم کن درخت میوه‌ای داری صلای میوه‌ای میزن ولی اندیشه از…

ادامه مطلب

جان رفت و ما به آرزوی دل نمی‌رسیم

جان رفت و ما به آرزوی دل نمی‌رسیم هرچند می‌رویم به منزل نمی‌رسیم برقیم و بلکه تندتر از برق و رعد نیز وین طرفه تر…

ادامه مطلب

تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد

تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد جز زلف کسی پیش رخش تاب ندارد خواب آورد افسانه و افسانهٔ عاشق هر کس که کند گوش دگر…

ادامه مطلب

به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند

به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند مرا به لطف نهان تو بد گمان نکند تو خود مرا چه کنی لیک چشم را فرمای…

ادامه مطلب

بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش

بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش عذر عتاب گفتن و وعدهٔ وصل دادنش بود جهان جهان فریب از پی جان مضطرب آمدن و…

ادامه مطلب

با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود

با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود و ز زهر چشم جانب ما دیدنش چه بود آن ناز چشم کرده سر صلح اگر نداشت از…

ادامه مطلب

ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز

ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز آرزو کردت به این حال آرزومندی هنوز کوه اگر بودی ز جا رفتی بنازم حوصله اینهمه…

ادامه مطلب

آنکس که دامن از پی کین تو بر زند

آنکس که دامن از پی کین تو بر زند بر پای نخل زندگی خود تبر زند گر کوه خصمی تو کند انتقام تو آن تیغ…

ادامه مطلب

از پیِ بهبودِ دردِ ما دوا سودی نداشت

از پیِ بهبودِ دردِ ما دوا سودی نداشت هرکه شد بیمارِ دردِ عشق بهبودی نداشت بود روزی آن عنایت‌ها که با ما می‌نمود خوش نمودی…

ادامه مطلب

یاران خدای را به سوی او گذر کنید

یاران خدای را به سوی او گذر کنید باشد کش این خیال ز خاطر بدر کنید در ما ز دست آتش و بر عزم رفتن…

ادامه مطلب

همخواب رقیبانی و من تاب ندارم

همخواب رقیبانی و من تاب ندارم بی‌تابم و از غصهٔ این خواب ندارم زین در نتوان رفت و در آن کو نتوان بود درمانده‌ام و…

ادامه مطلب

نویدِ آشنایی می‌دهد چشمِ سخن‌گویت

نویدِ آشنایی می‌دهد چشمِ سخن‌گویت گرفته انس گویا نرمیی با تندی خویت بمیرم پیشِ آن لب این‌چنین گاهی تبسم کن بحمدالله که دیدم بی گره…

ادامه مطلب

می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم

می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم میرم از تشنگی و چشم به کوثر نکنم شوق یوسف اگرم ثانی یعقوب کند دارم آن تاب…

ادامه مطلب

مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن

مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن زبان کوته ما را به خود دراز مکن مکن مباد که عادت کند طبیعت تو بد است…

ادامه مطلب

مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام

مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام عندلیبم سخت بی برگ و نوا افتاده‌ام نوبهاری می‌دماند از خاک من گل وان گذشت گشته‌ام پژمرده و ز…

ادامه مطلب

گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یا رب

گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یا رب چو شیدایی ببیند هیچ یاد ما کند یا رب گرفتم کان مسافر نامه سوی من روان…

ادامه مطلب

کی بود کز تو جان فکاری نداشتم

کی بود کز تو جان فکاری نداشتم درد دلی و نالهٔ زاری نداشتم تا بود نقد جان ، به کف من نیامدی آنروز آمدی که…

ادامه مطلب

کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد

کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد هر چه فرمان بدهد حسن چنان باید کرد تیغ تیز و دل بی‌رحم چرا داده خدا جوی خون…

ادامه مطلب

عزت مبردر کار دل این لطف بیش از پیش را

عزت مبردر کار دل این لطف بیش از پیش را این بس که ضایع می‌کنی برمن جفای خویش را لطفی که بد خو سازدم ناید…

ادامه مطلب

شد یار به اغیار دل آزار مصاحب

شد یار به اغیار دل آزار مصاحب دیدی که چه شد با چه کسان یار مصاحب رنگین شدن بزم من از یار محال است زین…

ادامه مطلب

زهر در چشم و چین بر ابرو چیست

زهر در چشم و چین بر ابرو چیست باز فرمان تندی خو چیست غیر ازین کآمدیم و خوار شدیم گنه ما درین سر کو چیست…

ادامه مطلب

دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم

دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم در گوشهٔ باغی می نابی نکشیدیم چون سبزه قدم بر لب جویی ننهادیم چون لاله قدح بر لب آبی نکشیدیم…

ادامه مطلب

دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر

دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر که دلم بهانه جو شد من از و بهانه جوتر گله گر کنم ز خویت…

ادامه مطلب

در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم

در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم دل من برده بنیاد جفا کردی چه می‌کردم هنوزم مبتلا نا کرده کشت از تیغ استغنا دلم…

ادامه مطلب

خوار می‌کن ، زار می‌کش، منتت بر جان ماست

خوار می‌کن ، زار می‌کش، منتت بر جان ماست خواری ظاهر گواه عزت پنهان ماست چشم ظاهر بین بر آزار است وای ار بنگرد این…

ادامه مطلب

چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری

چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری برو و بکش دو جامی که بسی ملال داری دل تست فارغ از غم که شراب…

ادامه مطلب

تو و هر روز و بزم عشرت خویش

تو و هر روز و بزم عشرت خویش من و شبها و کنج محنت خویش منم با محنت روی زمین خوش نگه دار آسمان گو…

ادامه مطلب

تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است

تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است یک منزل از آن بادیهٔ عشق مجاز است در عشق اگر بادیه‌ای چند کنی طی بینی که…

ادامه مطلب

به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ

به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ ز هجر دائمی ایمن ز وصل جاودان فارغ بلند و پست و هجر و وصل یکسان ساخته…

ادامه مطلب

برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم

برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم اگر چو باد روی تند همچو گرد بیایم هزار مرحله دورم فکند چرخ ز کویت…

ادامه مطلب

با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو

با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو ما را نوید باد ز زخم خدنگ تو نقش فریب غیر پذیرفت همچو موم چون نرم گشت…

ادامه مطلب

ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست

ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست در خاطرت سواری طرز نگاه کیست خوش پر فرح زمینی و خرم گذرگهیست آنجا که جلوه می‌کند…

ادامه مطلب

امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست

امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست عذری که او نخواست، تبسم ، نهفته خواست من بندهٔ نگه که به سد شرح و بسط گفت حرف…

ادامه مطلب

از کاه ، کهربا بگریزد به بخت ما

از کاه ، کهربا بگریزد به بخت ما خنجر به جای برگ برآرد درخت ما الماس ریزه شد نمک سودهٔ حکیم در زخم بستن جگر…

ادامه مطلب